برنامۀ شمارۀ ۹۹۸ گنج حضور - بخش سوم، قسمت سوم

منتشر شده در 2024/06/17
14:34 |

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٨٠٧

مرغِ خویشی، صیدِ خویشی، دامِ خویش

صدرِ خویشی، فرشِ خویشی، بامِ خویش

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٨٠٨

جوهر آن باشد که قایم با خودست

آن عَرَض باشد که فرعِ او شده‌ست

✍️آیا شما مرغ خودتان هستید، لحظه‌به‌لحظه خودتان را صید می‌کنید و خودتان را به دام می‌اندازید؟ آیا صدر، فرش، بام و جوهری هستید که به خودش زنده است؟ یا نه، با من‌ذهنی صدر درست می‌کنید؟ این جوهرِ اَلَست انسانِ واقعی و آزاد است. اگر جوهر از عَرَض کمک بگیرد، اگر برای این‌که شما خودتان، خودتان شوید از جهان چیزی قرض کنید، دراین‌صورت از جنس عَرَض شده‌اید. باید مرغ خودتان باشید. بگویید هر لحظه من باید مرغ خودم باشم، اگر غیر یا قرینی بیاید بخواهد من را از جنس غیر کند، اجازه نمی‌دهم.

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۸۴

وآنچه باشد طبع و خشمِ عارضی

می‌شتابد، تا نگردد مرتضی

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۸۵

ترسد ار آید رضا، خشمش رَود

انتقام و ذوقِ آن، فایِت شود

مرتضی: خشنود، راضی

فایِت: ازمیان‌رفته، فوت‌شده

✍️خشم نمایندهٔ تمامِ هیجانات من‌ذهنی است. این‌ها ساخته شده، به ما عارض شده، تحمیل شده‌. به‌طور کلی هیجانات من‌ذهنی و خودِ من‌ذهنی به ما که از جنسِ جوهر و اَلَست هستیم، تحمیل شده‌، مثلاً یک نفر خشمگین می‌شود، من‌ذهنی‌اش او را در مقابل زندگی به شورش وا‌می‌دارد، اما او به طرفش نمی‌رود، چون دریافته هیجاناتْ عارضی هستند، ولی شخص دیگری در برابر خشم زود خشمگین می‌شود می‌زند یک چیزی را خراب می‌کند، چرا؟ برای این‌که اگر صبر کند، ممکن است خشمش بریزد و راضی شود، دراین‌صورت از لذتِ این خراب کردن محروم شود. می‌ترسد اگر صبر کند، ناگهان بخندد و لذتی که من‌ذهنی از خراب کردن و خرّوب بودن می‌بَرد، از بین برود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۸۶

شهوتِ کاذب شتابد در طعام

خوفِ فوتِ ذوق، هست آن خود سَقام

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۸۷

اِشتها صادق بُوَد، تأخیر بِهْ

تا گُواریده شود آن بی‌گِرِه

سَقام: بیماری

✍️یکی دیگر از ابزار شورش من‌ذهنی که قبولش برای ما سخت است، این‌ است که دچارِ شهوتِ کاذب هستیم. شهوت کاذب یعنی هیجانِ من‌ذهنی ما را به سمت لذتی می‌برد که همیشه با تخریب همراه بوده و نمی‌توانیم جلویش را بگیریم، این کشش بدین علت است که می‌ترسیم این لذت از بین برود و ناگهان این حالتِ ما فروکش کند، پس من‌ذهنی ما را تحریک می‌کند، به‌عنوان‌ مثال کسی که عجله دارد چیزی را بخورد و الآن میل دارد، می‌ترسد اگر نخورد لذتش از بین برود. اگر کمی صبر کند، چون شهوتش کاذب است، این شهوت از بین می‌رود، یعنی اگر به‌عنوان حضور نگاه کند می‌گوید من می‌توانم این خوراکی را که ضرر دارد نخورم، پس نمی‌خورد، اما در من‌ذهنی می‌ترسد که ذوقِ آن که دروغین است فوت شود. هر کسی این بیماری من‌ذهنی را بشناسد و حواسش به خودش باشد، نمی‌گذارد چراغِ روشنش خاموش شود، مرغ خودش است و به‌جای تمرکز روی غیر، تمرکزش روی خودش است. یکی از آن غیرها و قرین‌ها، همین چیزهای مضری هستند که می‌خوریم، چه تأیید و توجه باشد، چه غذا. مولانا می‌گوید اشتها حتی اگر حقیقی هم باشد که ما واقعاً به آن احتیاج داریم و نیاز روان‌شناختی نباشد، دراین‌صورت نیز صبر کردن بهتر است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۳

بیا بیا که پشیمان شوی از این دوری

بیا به دعوتِ شیرینِ ما، چه می‌شوری؟

حیات موج‌زنان گشته اندرین مجلس

خدای ناصر و، هر سو شرابِ منصوری

 ناصر: یاری‌کننده، یاور، فاتح

 منصور: یاری‌شده، پیروز

شرابِ منصوری: میِ وحدت و معرفت که حلّاج را به گفتن اَنَاالْحَق واداشت.

✍️زندگی به ما می‌گوید ای انسان‌ها به عشق و دعوتِ شیرین من روی آورید، اگر به‌سویِ من نیایید پشیمان خواهید شد. با مرکز عدم و فضاگشایی لحظه‌به‌لحظه شادی بی‌سبب به ما دست می‌دهد و زندگی در ما موج می‌زند و خودش را از ما بیان می‌کند. این ارتعاش از ما به کائنات می‌رسد، درواقع وقتی مرکزمان عدم شد، همانیدگی‌ها را دیدیم و فضا را باز کردیم، حیات در مجلس ما موج می‌زند و چون مرکز عدم است، خداوند دارد به ما کمک می‌کند. هر سو که نگاه می‌کنیم شرابِ منصوری هست، یعنی برکاتی را که از طرف زندگی می‌آید دریافت می‌کنیم و همین‌طور که پیش می‌رویم، وضعیت برای ما عالی است و زندگی موج می‌زند، چون همه دارند فضاگشایی می‌کنند. حالا فرض کنیم همه فضاگشایی نمی‌کنند، فقط شما فضاگشایی می‌کنید، پس شما همهٔ این‌ها را که گفتیم تجربه می‌کنید. ما اکنون در دوره‌ای هستیم که می‌توانیم با حیاتِ زندگی، موج‌زنان فضاگشایی کنیم. چراغِ خودمان را در مرکز عدم روشن نگه داریم، حواسمان به خودمان باشد، مواظب قرین باشیم، در اطراف هر چیزی که ذهنمان نشان می‌‌دهد فضا باز کنیم و زندگی را ببینیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹

ننگرم کس را وگر هم بنگرم

او بهانه باشد و، تو مَنْظَرم

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۰

عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبر

عاشقِ مصنوع کَی باشم چو گَبر؟

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۱

عاشقِ صُنعِ خدا بافَر بُوَد

عاشقِ مصنوعِ او کافر بُوَد

مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن

شُکر و صبر: در این‌جا کنایه از نعمت و بلاست.

گبر: کافر

صُنع: آفرینش

مصنوع: آفریده، مخلوق

✍️هرچه ذهن‌مان می‌خواهد به ما نشان دهد، به آن نگاه نمی‌کنیم، یعنی آن را به مرکزمان نمی‌آوریم. اگر هم نگاه کنیم، آن چیز در حاشیه است. نگاه ما به زندگی است. می‌گوییم من کسی یا چیزی را نمی‌نگرم. ای زندگی، دائماً تو را می‌نگرم، یعنی چراغم روشن است، مرغ خویشم، عاشق صنع تواَم، عاشق آفریدگاری تواَم، چه ذهن من خوب نشان دهد، چه بد. من مانند من‌های ذهنی عاشق مصنوع نیستم. می‌دانم عاشق صنع تو با فضاگشایی، با فرّ و شکوه است. عشق به مصنوعْ تو را پوشانده و من را منقبض و کافر می‌کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٣۶۴۰

بهرِ دیدهٔ‌ روشنان، یزدانِ فرد

شش جهت را مَظْهَرِ آیات کرد

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۶۴۱

تا به هر حیوان و نامی که‌نْگرَند

از ریاضِ حُسنِ رَبّانی چرند

یزدانِ فرد: خداوند یکتا

مَظهَر: محلِ ظهور، جای آشکار شدن

نامی: نموّکننده، گیاه

ریاض: جمعِ روضه، باغ‌ها

حُسنِ رَبّانی: جمالِ الهی

✍️به هر چیزی که شما نگاه می‌کنید، آن را بهانه‌ای بدانید برای دیدنِ زندگی. اگر چراغ شما روشن باشد می‌توانید روی هر حیوان، گیاه یا انسانی که در مرحلهٔ حیوانی یا گیاهی است، اثر مثبت بگذارید. چرا؟ چون زندگی را در او می‌بینید. چرا زندگی را در او می‌بینید؟ چون خودتان روشن‌دیده و از جنس زندگی هستید، بنابراین هر طرف نگاه می‌کنید خدا را می‌بینید.

خداوندِ یکتا برای کسی که فضا را باز می‌کند، مرغ خودش می‌شود و حواسش به خودش است، شش‌ جهتِ این جهان را مظهر آیات ‌و نشانه‌های خودش کرده‌است. این زمانی‌ است که دیدهٔ ما روشن شده و فضا را باز کنیم که اگر به انسان‌های دیگر نگاه کردیم و آن‌ها در مرحلهٔ حیوانی یا گیاهی بودند، برایمان مهم نباشد و فقط فضاگشایی مهم باشد.