مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷
لعلِ لبش داد کنون مر مرا
آنچه تو را لعل کُنَد، مرمرا
✍️«لعلِ لبش»، یعنی لب زیبا و سرخرنگ معشوق عرفانی، خداوند، این لحظه به همۀ انسانها لعل و گوهر میبخشد، یعنی دوباره انسانها را از جنس خودش، از جنس اَلَست میکند، چون دل ما دراثر همانیده شدن مثل سنگ مرمر سخت و خارا شدهاست، ولی اگر فضا را در اطراف اتفاقات باز کنیم، دلِ سنگِ ما تبدیل به لعل و گوهر میشود. اگر تابشِ آفتاب زندگی دراثر فضاگشایی به دل سنگ و همانیدۀ ما بتابد، این دلِ سنگِ ما نرم میشود، فضا را باز میکند و تبدیل به خداوند میشود، وحدت مجدد بهوجود میآید و ما به بینهایت و ابدیت خداوند زنده میشویم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۰۸
باد، تُند است و چراغم اَبْتَری
زو بگیرانم چراغِ دیگری
اَبْتَر: ناقص و بهدردنخور
✍️هشیاری جسمی یا هشیاری ما در ذهنْ بهصورت منذهنی موقت است، برای اینکه باد بسیار تند است، یعنی زندگیِ انسان سریع میگذرد، چیزها خیلی سریع تغییر میکنند و در مدت هفتاد هشتاد سال، ما باید بهوسیلۀ این چراغی که ناقص و بهدردنخور است، چراغ دیگری را روشن کنیم و آن چراغِ حضور است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️قبل از ورود به این جهان مرکز ما عدم است و از جنس زندگی هستیم؛ از جنس زندگی بودن را مولانا با اصطلاح «اَلَست» بیان میکند، اَلَست از قرآن آمدهاست، خداوند موقع جدا شدن از ما میپرسد: تو از جنس من هستی؟ ما میگوییم بله و این بله گفتن را باید لحظهبهلحظه بگوییم. بله گفتن در این لحظه معادل فضاگشایی و از جنس خداوند شدن است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️الست یعنی چه؟
اَلَست میگوید ما از جنس خداوند هستیم، لزومی ندارد که به چیزی در این جهان متکی باشیم، همینطور اَلَست این پدیده را بیان میکند که پس از ورود به این جهان باید دوباره هشیارانه از جنس خداوند شویم، بنابراین مرتب باید به اتفاق این لحظه بله بگوییم. بله گفتن به این معنا هم هست که بله من از جنس تو هستم، ولی این «بله» یادمان میرود، درنتیجه در این جهان با چیزهایی که ذهنمان میسازد، همهویت میشویم و به آنها حس هویت تزریق میکنیم، چون ما امتداد خدا و آفریننده هستیم، خداوند هر لحظه میآفریند، ما هم میآفرینیم. اولین چیزی که میآفرینیم و میسازیم، منذهنی است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️وقتی ما منذهنی میسازیم، با اولین چیزی که بهنظرمان میآید مهم است، مثل اسم خودمان یا کلمۀ «من» و یا بعضی الگوهای فکری، باورها یا قیافهٔ پدر و مادرمان را بهصورت تصویر تجسم کرده و به این تصویرها حس وجود تزریق میکنیم، آنها مرکز جدید ما میشوند، مرکز ما قبل از ورود به این جهان عدم یعنی خود زندگی بود، وقتی همانیده میشویم مرکز ما جسم میشود، مثل اینکه یک عینک جسمی به چشم عدممان میزنیم، چشم عدم ما همان چشم خداوند است که عینک جسمی میزند، قبلاً عقل، حس امنیت، هدایت و قدرت را از خود زندگی میگرفتیم، اینک از مرکز جسمی میگیریم، معمولاً هر چیزی که در مرکز ما قرار بگیرد ایجاد هیجان میکند، هیجاناتی مثل خشم و ترس، این هیجانها برای این است که ما با این چیزها همانیده شدیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️از اِعمال فکرها به جسممان، در ما هیجان بهوجود میآید. هیجانها میتوانند ما را هدایت کنند، مثلاً یک نفر خشمگین میشود یکدفعه عملی را انجام میدهد که بعداً پشیمان میشود، پس هدایتکنندهٔ این شخص خشم و هیجانش بودهاست.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️همانیدگی معادل هر چیزی است که ذهن میتواند تجسم کند و با آن همهویت شود. اگر قرار باشد که ما تعداد زیادی از این همانیدگیها را در مرکزمان قرار دهیم، هر همانیدگی یک درد بهوجود میآورد. دردهایی مثل خشم، حسادت، رنجش، حس انتقامجویی، کینه، حس خبط که دائماً حس گناه با ماست، اضطراب و ترس، ترس مهمترین هیجانی است که در هر منذهنی وجود دارد، این هیجانات منفی که با همانیدگیها ترکیب میشوند، دل ما را سفت میکنند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️مراحل تکامل هشیاری:
ما از موقعی که از زندگی جدا شدیم، مراحلی را گذراندیم که درواقع تکامل ما بوده، هشیاری جماد بوده مثل سنگ، بعد به نبات تبدیل شده مثل درختان، بعد هم به هشیاری حیوانی، از هشیاری حیوانی به ذهن انسان پریدیم، در ذهن همانیده شدیم. هر همانیدگی درد ایجاد میکند، اگر همانیدگیها با درد ترکیب شوند، هشیاری ما بسیار پایین میآید که همان هشیاری جسمی است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️انسان میتواند به پایینترین حد هشیاری نزول کند و این کار بسیار مخرب است. مولانا به ما القا میکند که در کارها و زندگی شخصی به میزانِ خرّوب بودن، خطرناک بودن و تخریب خودمان، با کارهایی که با منذهنی انجام میدهیم توجه کنیم.