✍️بهجز درد و غم، عمدهترین مشخصهٔ منذهنی ترس است. همهٔ ما میترسیم، ولی خداوند دائماً خندان است. کسی که خندان است نمیترسد. ذات خداوند خندان است، پس ما نیز باید خندان باشیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️توجه کنید شما آفریننده هستید، شما بهعنوان امتداد خدا میتوانید دست به صنع بزنید، ولی شما صنع را بر ضد خودتان بهکار میبرید. از خاصیت صنع برای انقباض استفاده میکنید بهجای اینکه فکر جدید بیافرینید و فضا را باز کنید. درست مثل اینکه از نیروی خداوند برای بدبختی خودتان استفاده کنید. آخر چرا این کار را میکنید؟ شما میتوانید از تمام نیرویی که خداوند در اختیارتان گذاشته، با منذهنی برای انقباض و ایجاد غم و تخریب استفاده کنید که میکنید! که خودتان این کار را کردهاید، چون آفریننده هستید، اما بهجای آن میتوانید خودتان را از این غم رها کرده، دائماً شادی، آرامش، فکر و راهحل جدید، آسایش، قدرت عمل، هدایت، عقل و چیزهای زیبا در جهان ایجاد کنید. میخواهید کدام کار را انجام دهید؟ چرا باید درد ایجاد کنید؟ نگذارید درد به مرکزتان بیاید.
✍️هر همانیدگی یک درد ایجاد میکند. اگر شما بهعنوان زن یا مرد کسی را زیرنظر میگیرید و در ذهنتان او را از نظر ظاهری تحسین میکنید، دراینصورت کمکم احساس میکنید ذهنتان دارد عاشق میشود، ولی ذهنتان نمیتواند عاشق شود، درواقع دارید همانیده میشوید. مرتب فکر میکنید بهبه! چقدر زیبا و خوشاندام و خوشرفتار است. کمکم این خاصیتهای خوبی که به او نسبت میدهید، بهعنوان تصویر ذهنی به مرکزتان میآیند. از حالا خوب بدانید این کارِ همانش، دردهای زیادی به دنبال خواهد داشت. این کار از نظر خداوند قدغن است، این عشق نیست و همانیدن است، درواقع شما بهعنوان امتداد خدا دارید به آن شخص حس هویت تزریق میکنید و او را از بیرون به مرکزتان میآورید. اگر به همین روال پیش بروید، دچار دردهای زیادی میشوید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️همانیدن عشق نیست. شما فکر نکنید عاشق یک نفر شدهاید. اگر با منذهنی به کسی علاقهمند شدید، تصویر ذهنی او را به مرکزتان آوردید، درست مثل اینکه منذهنیتان یک چیزی را با یک ارتباط نامرئی آورده و برای خودش کردهاست. منذهنی میخواهد مرتب چیزها را به خودش بچسباند و مالِ خودش کند، چیزها مال من هستند، تو مال منی. تو مال منی یعنی درد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️حَزْمِ مُلْتَوی چیست؟
ما در مثنوی فضاگشایی و «حَزْمِ مُلْتَوی» را میخوانیم. مُلْتَوی یعنی پیچ در پیچ، متفاوت. فرض کنید دارید از ادارهتان بیرون میروید، همان موقع همکار یا منشیتان زنگ میزند میگوید فلانی اینقدر بدهکار است و میگوید نمیدهم، خب این یک چالش است. میخواهید از پارکینگ بیرون بیایید، حواستان به بدهکاری آن شخص است، ناگهان سریع بیرون میآیید و یکی ترمز میکند و به شما فحش میدهد که مگر کوری؟ این هم یک چالش است. خب این چالش با آن یکی فرق دارد.
به رستوران میروید کارمند رستوران، آش سرد جلویتان میگذارد یا غذایی را که سفارش دادید اشتباه میآوَرَد، این نیز یک چالش است. مرتب چالشهای مختلف میآید. اگر درد داشته باشید، نمیتوانید فضاگشایی کنید. خب میخواهید چکار کنید؟ حَزْمِ مُلْتَوی یعنی حزمِ پیچ در پیچ. این قضیه پیچیده است. شما در ماجرا هستید، ماجرا مسائلی هستند که منذهنی درست کردهاست. اگر شما مدام فضاگشا نباشید، گیج میشوید. با منذهنی اولی را تحمل میکنید، دومی را دیگر نمیتوانید تحمل کنید و جوش میآورید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اولین چالش انسان را نسبتبه مرکز عدم کور میکند و جوش میآورد. با دومین چالش به دندهٔ خشم میرود که در شأن او نیست، خداوند به ما گفتهاست فقط میتوانید منبسط شوید، نباید منقبض شوید. فضای منذهنی فضای ایجاد مسئله، چالش، درد و مانعسازی است. شما یک روز دهتا کار دارید. به دهتا اداره مراجعه میکنید، نُهتایشان میگویند نمیشود، مانع ایجاد میکنند، در این حالت میخواهید چکار کنید؟ میخواهید با هر نُهتا بجنگید؟ با این روش بخواهید پیش بروید فوراً از بین میروید! پس در مقابلِ هر نُهتا فضاگشایی و تأمل کنید تا راهحل پیدا شود.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شما بهلحاظ ذهنی که مایهٔ سببسازی است چیزی نمیدانید و ممکن است با سببسازی چیزی را حل کنید، ولی آن حل کردنِ واقعی نیست، پس میگویید:
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰
چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَنا
تا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنا
«مانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست» تا «جز آنچه به ما آموختی» دستِ تو را بگیرد.»
یعنی با فضاگشایی به خداوند میگویید: من بهلحاظ ذهنی چیزی نمیدانم، اکنون میخواهم به صنع دست بزنم، به من کمک کن. چه چیزی به شما کمک میکند؟ «قضا و کُنفَکان». خداوند، زندگی قضاوت میکند و با «بشو و میشود» درون و بیرون شما را درست میکند. درون شما باید عدم باقی بماند، هر کدام از چالشها میتوانند مرکزتان را جسم کنند و شما را منقبض کنند. اگر منقبض شُدید، کارتان تمام است، دراینصورت در چنگ درد پس از درد میافتید. چهار بعدتان از کار میافتد و نمیتوانید از جسم، فکر، هیجان و جانتان استفاده کنید.