برنامۀ شمارۀ ۹۹۷ گنج حضور - بخش سوم، قسمت چهارم

منتشر شده در 2024/05/12
10:32 |

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۸۹

با حضورِ آفتابِ باکمال

رهنمایی جُستن از شمع و ذُبال

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۹۰

با حضورِ آفتابِ خوش‌مَساغ

روشنایی جُستن از شمع و چراغ

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۹۱

بی‌گمان تَرکِ ادب باشد ز ما

کفرِ نعمت باشد و فعلِ هوا

ذُباله: فتیله‌، فتیلۀ شمع یا چراغ

خوش‌مَساغ: خوش‌رفتار، خوش‌مدار

✍️اگر فضا را باز کنیم، آفتاب زندگی می‌تابد و دردهایمان را درمان می‌کند، اگر فضا را ببندیم و از خرد و برکتِ عقلِ کل استفاده نکنیم و به‌جای آن از شمع ذهن استفاده کنیم که هزاران شکل و اَدای بد دارد، مدام دردها و انواع و اقسام هیجانات مخرب به سراغمان می‌آیند و نور زندگی در ما کم می‌شود، مدام مانع و مسئله ایجاد می‌کنیم، مسئله حل می‌کنیم و از درون آن یک مسئله، چند مسئلهٔ دیگر درمی‌آید، مدام دشمن و درد می‌سازیم. آیا ما باید از این هشیاریِ دردزا استفاده کنیم؟ یا از هشیاری‌‌ای که همۀ مسائل را از بین می‌برد و دیگر مسئله ایجاد نمی‌کند؟ اگر شما فضا را باز نکنید و از این آفتاب زندگی استفاده نکنید، مرمر ذهن به لعل، هشیاری جسمی به هشیاری حضور و انقباض به انبساط تبدیل نمی‌گردد که این کار در برابر خداوند بی‌ادبی و کفر نعمت است و از هوای نفس و من‌ذهنی می‌آید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸

شهر ما فردا پُر از شِکَّر شود

شِکَّر ارزان است، ارزان‌تر شود

✍️ آیا از هنگامی که شعرهای مولانا را می‌خوانید شادی در خانه‌تان زیادتر نشده؟ شادی و شکر مفت است، مطمئن باشید باز هم ارزان‌تر خواهد شد. خداوند مانند درختِ گلِ خندان است، شما نیز که برگ و خاصیت و مایهٔ آن را دارید، پس شما هم دائماً باید بخندید، ولی من‌ذهنی ایراد می‌گیرد، یعنی چه که بخندید؟ پس این‌همه درد چه می‌شود؟ اما شما به حرف من‌ذهنی گوش ندهید شما بخندید، صنع داشته باشید، خلّاق باشید، اول زندگی خودتان را درست کنید، خواهید دید که در سایهٔ ارتعاش شما جهان بیرونتان هم درست می‌شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸

عقلْ قربان کُن به پیشِ مصطفیٰ

حَسْبِی‌َالـلَّه گو که اَلله‌ام کَفیٰ

✍️همهٔ کسانی که عقل من‌ذهنی را دور انداخته و به حضور و هشیاری نظر زنده‌ شده‌اند، این هشیاری را با فضای گشوده‌شده گرفته‌اند و می‌گویند خدا برای ما کافی است. خداوند دشمن ما یعنی همانیدگی‌هایمان را بهتر می‌شناسد، ما در من‌ذهنی آن‌ها را نمی‌شناسیم، فضاگشایی و دوستی خداوند و آوردن او به مرکزمان برای ما کافی است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️دقت کنید شکایت چیست و از آن پرهیز کنید، حتی اگر وضعتان خیلی بد است باز هم شکایت نکنید. فضا را باز کرده و تأمل کنید. ملامت را کنار بگذارید تا حالتان بهتر شود، کم‌کم شروع به کار کنید، شروع به مهربانی با تن خودتان کنید. مهربانی و صدقه‌ به خودتان ابتدا باید از تنتان شروع شود. تن یا جسم شما بسیار ملموس است، پس با فضاگشایی ورزش را شروع کنید، سپس به ترتیب مراقب و ناظر فکر، هیجان و جانتان که چهار بُعدتان است باشید، تا زندگی‌تان درست شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۵۶۰

لذّتِ بی‌کرانه‌ای‌ست، عشق شده‌ست نام او

قاعده خود شکایت است، ورنه جفا چرا بُوَد؟

✍️عشق یعنی وحدت با زندگی که ما را بی‌کرانه و بی‌نهایت می‌کند. یک لذت بی‌کرانه و دائمی است. این لذت، لذت من‌ذهنی نیست، لذت واقعی زندگی است. لذت دو شکل دارد، یکی هوس من‌ذهنی که درست نیست و ما را اسیر کرده و توهم است. دیگری لذت خود زندگی است که با فضاگشایی حاصل می‌شود و درواقع به فرمول درآوردن زندگی و شکایت و بی‌وفایی نیست. بارها خواندیم این ما هستیم که با جسم کردن مرکز، به عهدمان وفا نمی‌کنیم، نه خداوند. خداوند در وفاداری به خودش تحسین گفته‌است و می‌گوید هیچ‌کس و هیچ‌چیز مثل من وفادار نیست، واقعاً هم همین‌طور است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۱۴

ز ناسپاسیِ ما بسته است روزنِ دل

خدای گفت که انسان لِربِّه لَکَنود

✍️ناسپاسی ما استفاده نکردن از توانایی‌مان در فضاگشایی، شکر نکردن و شکایت کردن است. ناسپاسی یعنی استفاده از من‌ذهنی و استفاده نکردن از فضای گشوده‌شده، یعنی بی‌وفایی. ما باید این لحظه به اتفاق لحظه بله بگوییم. اگر به اتفاقی که ذهن نشان می‌دهد بله بگوییم، اعتراض و مقاومت نکنیم، نجنگیم، فضا گشوده می‌شود. جنگیدن با اتفاق این لحظه ما را از جنس ذهن کرده و قربانی ذهن می‌شویم، دراین‌صورت نیروی زندگی از بین می‌رود و تبدیل به مانع، مسئله و درد می‌شود. از ناسپاسی ما روزن دل بسته شده‌است. خداوند فرموده: انسان نسبت‌به او ناسپاس است.

قرآن کریم، سورهٔ عادیات (۱۰۰)، آیهٔ ۶

«إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ.»

«همانا آدمی نسبت‌به پروردگارش بسیار ناسپاس است.»

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱

این دو ره آمد در روش یا صبر یا شُکرِ نعم

بی شمعِ رویِ تو نتان دیدن مرین دو راه را

نَتان: نتوان

✍️مولانا از زبان زندگی می‌گوید دو راه وجود دارد، یکی صبر و دیگری شکر، اما اگر فضا را باز نکنید و با چشم خدا نبینید، نمی‌توانید این دو روش را تشخیص دهید و دیدن این دو راه مُیسَّر نیست. شکر و صبر به‌وسیلهٔ من‌ذهنی‌ این‌گونه تعبیر می‌شود، از نظر من‌ذهنی صبر یعنی تحمل. به‌عنوان مثال بعضی‌ها تحمل می‌کنند، یا از روی ترس چیزی نمی‌گویند، می‌گویند چیزی نگوییم که اوقات‌تلخی نشود، استدلال می‌کنند و با سبب‌سازی صبر می‌کنند. این صبر نیست، تحمل است.

شُکر را نیز برای همانیدگی‌ها به‌جا می‌آورند. خدایا، شکر که پولم را زیاد کردی! خانهٔ بزرگ به من دادی! این‌گونه شکر، اگرچه که شکر من‌ذهنی است و شُکر نیست ولی باز هم از ناشکری بهتر است. شکر واقعی جَستن از این سیستم فکری، فضاگشایی و آوردن عدم به مرکز و دیدن برحسب زندگی با هشیاری نظر است.

صبر واقعی درکِ زمانِ «قضا و کُن‌فَکان» است که این زمان دست من نیست. صبر این نیست که تحمل کنید و ناگهان منفجر شوید! این صبر نیست؛ درواقع شما ‌ترسیدید. من‌ذهنی مثل فَنر فشرده شده و ناگهان پریده، این صبر نیست. شما بین صبر و تحمل و شکرِ من‌ذهنی و شکر از فضای بازشده، فرق بگذارید و آن را خوب بفهمید.