مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹
دامنِ هر خار پُر از گُل کند
عقل دهد کلّهٔ دیوانه را
✍️مولانا انسانِ منذهنی را با خار تعریف میکند، چون سودِ همانیدگی درد است. اگر به خودتان نگاه کنید، خواهید دید که تا به حال فقط دردها شما را اداره کردهاند، یعنی اگر شما را تعریف کنند، میگویند یک تعداد همانیدگی که با درد حرکت میکند و اداره هم میشود. بهعنوان مثال شما با خشم، ترس، حسادت، تنگنظری، نگرانی یا حس خبط، حس گناه و ترس از آینده، زندگی میکنید. اینها عوامل هدایت شما هستند و شما را اداره میکنند، از نظر زندگی این یک نقص است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ شما ببینید در منذهنی با همانیدگیها به روابطتان چقدر لطمه میزنید؟ انسان باید دیوانه باشد که به رابطهاش با نزدیکترین آدمها که پدر و مادر، همسر، بچهها و دوستانش هستند لطمه بزند. میگویید چرا؟ چون مرکزش عشق نیست، عشق دادنِ منذهنی شرایط دارد، دوست و دشمن میشناسد، دوقطبی است، یک قطبش خوب و قطب دیگرش بد است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️آیا شما درد دارید؟ آیا میدانید که هر درد یک نقص است؟ بهعنوان مثال اگر رنجش یا کینه دارید، به شما لطمه خواهد زد، بنابراین شما یک لطفی کنید، بگویید من عیب دارم، اشکال دارم. شاید الآن بگویید چرا من فلان کار را کردم؟ چرا به خودم لطمه زدم؟ شما نکردید، دیدِ برحسب همانیدگی کرده، چون خشمگین شُدید، ترسیدید، حسادت کردید، میخواستید بهتر دیده شوید، فکر میکردید که عقل کل هستید و عیب و ایرادی ندارید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️کینه مانند سیانور است، زهر بدی است که باعث میشود هر حرفی بزنیم و یا هر عملی انجام دهیم، ارتعاشش به حرف و عملِ ما بریزد. اکنون از خودمان بپرسیم چرا باید کینه داشته باشیم؟
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️مولانا بهطور غیرمستقیم میگوید ای انسان تو شاه شِکرخانه هستی، یعنی در مرکزت کارخانهٔ شکَرسازی، شادیسازی، حس امنیتسازی و عقلسازی داری، تو آفریننده هستی و میتوانی به همه کمک کنی. حالا ما نهتنها به یکدیگر هیچ کمکی نمیکنیم، بلکه به هم ضرر هم میزنیم، چون خار هستیم!
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما باید به این توجه کنیم که تمام کتب دینی، عرفانی حتی علمی را که میخوانیم میگویند ما انسانها از جنس منذهنی نیستیم، از جنس خدا، زندگی هستیم، از جنس یک بیفرمی هستیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️هیچ نیرویی در این جهان ما را تهدید نمیکند، به جز یک منذهنی که دیدن برحسب همانیدگیها است. شبیه سِحر شدن است. همین بد دیدن، و دیدن برحسب همانیدگیها است که درد ایجاد میکند، تمام مسائل ما از این میآید. یک زندگی و یک خدا است که ما هم از جنس او هستیم، لحظهبهلحظه هم میخواهد به ما کمک کند. هیچ چیزی در این جهان وجود ندارد که مأموریت داشته باشد ما را اذیت کند یا به ما آسیب بزند، فقط دیدِ غلطمان است که ما را اذیت میکند، بنابراین باید این دیدِ غلط را درست کنیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️همانیدن چیزِ شگفتانگیزی است، زیرا شما یک چیز فکری را گرفته، به آن حس هویت تزریق میکنید و میتوانید مرکزِ جدید بسازید. همین مرکزِ جدید و دیدن برحسب آن، شما را بهعنوان انسان در این جهان نگه میدارد. شما از خودتان دفاع میکنید، فردیت خودتان را تجربه میکنید، میگویید من یک فرد و جدا هستم، این جدایی به شما کمک میکند در این جهان باقی مانده و از بین نروید، ولی این سیستم تا یک حدی لازم است، بیشتر از آن حد نمیتواند جلو برود، از ده دوازدهسالگی به بعد منذهنی لازم نیست.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️قضاوت و مقاومت دو خاصیتی که در ما بهعنوان منذهنی وجود دارند، بسیاربسیار مخرّب هستند. از طرف دیگر در ابتدای زندگی و تا ده دوازدهسالگی برای بقا مفید هستند، ولی بعداً مخرب میشوند. ما نمیتوانیم راه برویم و با هرچه که ذهن نشان میدهد یا با همهٔ مردم مقاومت کرده یا همهچیز را قضاوت کنیم، نمیتوانیم دائماً در زمان مجازی گذشته و آینده باشیم، نمیتوانیم با مَجاز که منذهنی است زندگی کنیم.
این چیزی که اکنون در مرکز ما بهوجود آمده گوهر نیست، روشن نیست، چراغی است که باید نفت در آن بریزند، فتیله دارد و دائماً دود میکند و درست نشان نمیدهد. منذهنی مبارک نیست، بلکه بدشُگون است، هر فکری و عملی هم که میکند به خودش و دیگران لطمه میزند. براساس مِثل و مقایسه درست شده. شما برای ارزیابی خود، خودتان را با دیگران مقایسه میکنید و اگر دیگران بهتر از شما باشند، در شما حسادت بهوجود میآید. این ماه نیست، نه روشنایی دارد، نه زیبا است، بلکه زشت هم هست، دریادل نیست، تنگنظر است، جانانه هم نیست، یعنی هیچ جانی ندارد، درنتیجه روزبهروز پژمرده میشود.