✍️ما باید به اشتباه خود چه در مقابل زندگی، چه در مقابل مردم اقرار کنیم، بگوییم من اشتباه کردم، اقرار میکنم، و خودم را درست میکنم. این کار را هم خداوند دوست دارد هم مردم، اما انکار اشتباه و انداختن آن گردن دیگران، بیمسئولیتی و عدم یادگیری را نه مردم میپذیرند، نه خداوند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ای خدا، من تاکنون منذهنی داشتم و دانشم دانشِ منذهنی بوده، از حالا به بعد فضا را باز میکنم، تو به من دانش بده. دانشِ تو، من را آفریننده میکند و همانگونه که تو از تمام این همانیدگیها پاک هستی، من نیز پاک و از جنس تو هستم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما مرتب فضا باز میکنیم و متوجه میشویم که این فضای گشودهشده میل به همانش ندارد. درست مثل اینکه بگوییم خداوند هیچ موقع با بندگانش یا چیزی در این جهان همانیده نمیشود. خداوند هیچوقت نمیگوید اگر این پولهایی که مثلاً در فلان بانک است از بین برود، خیلی به من ضرر میرسد، یعنی کل این زمین هم یکجا نابود شود خداوند ناراحت نمیشود چون با آن همانیده نیست. شما هم همینطور هستید، هر خاصیتی او دارد شما نیز دارید، بنابراین از همانش پرهیز میکنید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شما یک بار متوجه اشتباه شُدید که وجودِ یک همانیدگی در مرکز، نقص است و نباید وقتی یک نقص را برطرف میکنید، یعنی یک همانیدگی را میاندازید، یکی دیگر بهجای آن بگذارید؛ نگویید تا حالا با همسر سابقم همانیده بودم ولی الآن که دیگر از او جدا شدهام، باید یکی دیگر را به جایش جایگزین کنم! این کار را نکنید! شما درد کشیدهاید. درد برای این بوده که با کسی یا چیزی همانیده نشوید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹
پیش کَش آن شاهِ شکَرخانه را
آن گُهَرِ روشنِ دُردانه را
آن شَهِ فرّخرُخِ بیمِثل را
آن مَهِ دریادلِ جانانه را
✍️وقتی ما این لحظه را با پذیرش آغاز میکنیم، مثل ماه، دریادل و جانانه میشویم، پس از مدتی شادی بیسبب میجوشد و بالا میآید، و بعد آفریننده میشویم. دوباره این دور میگردد و تکرار میشود. دوباره عذرخواهی میکنیم، یک همانیدگی را میبینیم و میاندازیم، پذیرش، شادی، آفرینندگی. دوباره پذیرش، شادی، آفرینندگی تا چیزی در مرکزمان نماند و زندگی ما را جذب کند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۷
اصل، خود جذب است، لیک ای خواجهتاش
کار کن، موقوفِ آن جذبه مباش
✍️کار شما این است که مرتب فضاگشایی کنید تا مورد عنایت و جذبهٔ زندگی قرار بگیرید و ببینید که اگر یک همانیدگی به مرکزتان بیاید، دیگر خدا را ستایش نمیکنید، بلکه دارید یک لُعبت و یا یک عروسک را ستایش میکنید و این کار جلوی جذبه و عنایت ایزدی را میگیرد. بهجای اینکه با زبان بگویید خدایا به من کمک کن، کمک کن، درعوض فضا را باز کرده و مرکزتان را عدم کنید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شما باید تا عمر دارید لحظهبهلحظه حواستان به خودتان باشد، شاه شکرخانه را پیش بِکشید و حس کنید که این گُهَر یکتای روشن در مرکزتان است. فرّخرخی و بیمثل بودن را در خودتان بهصورت عدمِ مقایسه ببینید. ماه بودنتان را ببینید که زیبا هستید. دریادلی، بینهایت فضاگشایی و فراوانی را در درونتان ببینید. دقت کنید که آیا شما روادار دیگران هستید که خوشبخت و موفق شوند؟ دراینصورت میبینید که هر روز با تعهد به مرکز عدم جاندارتر میشوید. باید این کار را مدتها ادامه دهید و هر موقع دیدید مرکزتان جسم شد فضا را باز و مرکز را عدم کنید، پس دراینصورت شما متعهد به این کار هستید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶
تا کنی مر غیر را حَبْر و سَنی
خویش را بدخو و خالی میکنی
حَبر: دانشمند، دانا
سَنی: رفیع، بلند مرتبه
✍️ بیشتر مردم پس از مدتی که روی خودشان کار میکنند و میبینند حالشان خوب شد، میگویند دیگر به حضور رسیدیم، خیر نرسیدهاید. فرض کنید تا آخر عمرتان باید این ورزش را انجام دهید، حواستان به خودتان باشد همیشه تمرکزتان را روی خود نگه دارید. نگذارید دراثر تمرکز روی دیگران، امکاناتتان از بین برود. اگر بخواهید دیگران را تربیت کرده و درست کنید، نه آنها را درست میکنید نه خودتان درست میشوید. این یکی از تلههای منذهنی است.