مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹
پیش کَش آن شاهِ شکَرخانه را
آن گُهَرِ روشنِ دُردانه را
پیش کَش: پیش بیاور
شکَرخانه: بسیار شیرین
دُردانه: دانهٔ مروارید
✍️شما باید روی خودتان متمرکز شوید، بگویید من درستکنندهٔ خودم هستم، کس دیگری نمیتواند من را درست کند. درست است که من از مولانا و گنج حضور کمک میگیرم، ولی درنهایت خودم هستم که زندگیام را عوض میکنم. من مسئول هستم. نمیتوانم بگویم کتاب مولانا را خواندهام، باید مرا درست میکرد! خیر، درستکننده شما هستید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️چرا چیزهای بیرونی ما را جذب میکنند؟ زیرا نمایندهٔ آنها در دل ما است و با آنها همهویت شدهایم.
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۸۴
هوش را توزیع کردی بر جِهات
مینیرزد تَرّهیی آن تُرَّهات
توزیع کردن: پخش کردن
تُرَّهات: حرفهای بیهود، یاوه
✍️اگر شما هوش و زندگیتان را بر جهات مختلف توزیع کنید، هر جهتی شما را بهسوی خودش میکشد. حرفهای بیهوده و یاوه که منذهنی با سببسازی و براساس همانیدگیها میزند، یک تره هم نمیارزد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۹۴
جمع کن خود را، جماعت رحمت است
تا توانم با تو گفتن آنچه هست
✍️هر کسی باید خودش را از پراکنده شدن در همانیدگیها جمع کند. در جمع هم باید کمک کنیم با ارتعاش به زندگی، زندگی را در دیگران شناسایی کنیم تا آنها روی خودشان کار کنند. جمع کردن خود از چیزها رحمت خداوند است. خودت را جمع کن تا خداوند با تو حرف بزند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۷۲
هِل تا کُشد تو را، نه که آبِ حیات اوست؟
تلخی مکن که دوست، عسل وار میکشد
✍️فضا را باز کن، اجازه بده خداوند منذهنی تو را بکُشد. آب حیات خودِ زندگی است که از این فضای گشودهشده خودش را به شما نشان میدهد. آه و ناله نکن. از کوچک شدن تلخی مکن که دوست یعنی خداوند، واقعاً با شیرینی تو را میکُشد. شناساییِ یک پراکندگی و انداختن آن برای ما زندگی، شادی و عشق را به همراه دارد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما خداوند را به مِثل تبدیل کرده و یک خداوند ذهنی را منعکس کردهایم. در دید منذهنی همهچیز ناآشنا و غریب است. شما هنگامی که قصۀ شیرین زندگی را از زبان مولانا میشنوید، شگفتزده نمیشوید؟ اینکه مولانا میگوید همۀ مسائلی که در این دنیا هست، فقط منذهنی است و منذهنی زندگی را به مسئله، دشمن و درد تبدیل کرده و کارافزایی میکند، اما امکان خارج شدن از آن وجود دارد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️خوشبختی و موفقیت همین فضای گشودهشده و تبدیل شدن شما به زندگی است که در این لحظه تجربه میشود، در غیر این صورت اگر بخواهید در ذهن خوشبختی را تجسم کنید، برایش فرمول درست کرده و فکر کنید که اگر این و آن را داشته باشید خوشبخت میشوید، درست نیست.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۹۰
چارهٔ دفعِ بلا، نبوَد ستم
چاره، احسان باشد و عفو و کَرَم
✍️چارۀ دفع بلا ستم نیست، یعنی اگر ما قصۀ شیرین زندگی را نمیفهمیم، باید صبر و فضاگشایی کنیم و ابیات مولانا را بخوانیم. برای دفع بلا نباید با ادامه دادن دید منذهنی ستم کنیم. چارهاش فضاگشایی، احسان، عفو و کَرم است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۹۲
صَدْقه، نبوَد سوختن درویش را
کور کردن چشمِ حلماندیش را
✍️صدقه و خوبی این نیست که درویش را بسوزانیم، یعنی فضا را ببندیم. بالعکس فضاگشایی کارِ درویشی است. درویشی و فقر یعنی فضای خالی و چیزها را در مرکز نگذاشتن. باید ابتدا به خودتان صدقه داده و با خودتان مهربان باشید. درویش یعنی جنس اَلَست خودتان را با همانیده شدن و درد کشیدن نسوزانید. کور کردن چشم یعنی کور کردن چشم عدم، زیرا چشم عدم حلماندیش بوده و دائماً فضا را باز میکند. شما همواره فضاگشا باشید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شما به خودتان صدقه میدهید؟ به خودتان لطف میکنید؟ رحم میکنید؟ در خدمت خودتان هستید؟ از خودتان مواظبت میکنید؟ به خودتان مهربانی میکنید؟ خداوند با هیچچیز همانیده نیست. او نمیگوید برای اینکه اینهمه چیز دارم، خداوند هستم. خیر. شما هم همینطور، نگویید برای اینکه اینهمه چیز دارم، انسان هستم، چنین چیزی نیست.