✍️هشیاریِ نظر نور خدا است، یعنی ما از طریق او میبینیم. انسان مؤمن با هشیاری نظر میبیند. هشیاری نظر نفوذکننده و گذرنده است. اگر با وجود اینکه شخصی رفتارهای منذهنی را به معرض نمایش میگذارد، به درون او نفوذ کردید و او را بهصورت زندگی و «اَلَست» دیدید، دراینصورت این نور نور خدا است. وقتی یکتا میشوید و این گوهر شروع به درخشیدن میکند، این نور نفوذکننده است.
شما در درون همانیدگیها یک موجود زیبا میبینید که اصل انسان است، پس در یک ذرّه خورشید بقا را میبینید. میبینید که ذرّه پتانسیل زنده شدن به خورشید بقا را دارد، یعنی زندگی از درون این شخص طلوع میکند و اگرچه که قطره است، ولی اگر فضای درونش باز شود بحر یکتایی را در او میبینید، درنتیجه این قطره به دریا تبدیل میشود.
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۱
چشمها چون شد گُذاره، نورِ اوست
مغزها میبیند او در عینِ پوست
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۲
بیند اندر ذَرّه، خورشیدِ بقا
بیند اندر قطره، کُلِّ بحر را
گذاره: آنچه از حدّ درگذرد، گذرنده.
بحر: دریا
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️هر کسی که تو را آزار بدهد، یعنی یک همانیدگی و درد را در تو قلقلک دهد، این شخص معلم توست. کسی که تو را میآزارد، به تو میگوید که با یک چیزی همهویت هستی که توهم است، در توهم درد، توهم همانیدگی با یک باور هستی، مِهر جهان مانند نقشی بر روی آب است، قرار ندارد، نمیایستد. هیچکدام از نقشهایی که ما در ذهن ایجاد میکنیم پایدار نیستند.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۱۳۴
تو را هر آنکه بیازرد، شیخ و واعظِ توست
که نیست مهرِ جهان را چو نقشِ آب قرار
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️چرا ما فکر میکنیم مردم به ما جفا میکنند؟ برای اینکه همانیده هستیم. وقتی مردم به یک همانیدگی ما ضرر میزنند باید قدرشناسی کنیم که ما را با یک همانیدگی آشنا کردند و بگوییم من شناسایی کردم، این را میاندازم. این گنجِ زَر است، برای اینکه توانستم شناسایی کنم، ولی اگر میشود شما را آزرد و رنجاند، پس شما در توهم ذهن هستید، ولی شما میتوانید از این توهم بیدار شوید و این گنج زر است.
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١۵٢١
این جفایِ خلق با تو در جهان
گر بدانی، گنجِ زر آمد نهان
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️هر کسی که من را آزار بدهد، من بندۀ او هستم، برای اینکه صفت او شبیه صفت خدا است. اتفاقات برای این میافتند که شما را از خواب ذهن بیدار کنند. شما لحظهبهلحظه جلو میروید، اتفاقات به شما درس میدهند. مخصوصاً قدر آن اتفاقاتی را بدانید که شما را آزرده میکند. میفهمید بهاندازۀ کافی خوشاخلاق نبودید، فضاگشا نبودید، پس در شما یک عیبی هست. بیحوصلگی، کمطاقتی، بیصبری، شتاب برای رسیدن، تحمل نکردن، خاصیتهای منذهنی هستند. تنها فضاگشایی صفت خدایی است.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳
بندۀ آنم که مرا، بیگنه آزرده کند
چون صفتی دارد از آن مَه که بیآزرد مرا
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ذکر خدا یعنی فضاگشایی و برگشتن به سوی زندگی، کار هر اوباشی نیست، یا بهعبارتی هر انسان بیکاره و مفلس که منذهنی دارد نمیتواند با فضاگشایی، مرکزش را عدم کند و از جنس خدا شود و همینطور هیچ منذهنی لیاقت ندارد که خطابِ اِرجِعی را بشنود و بهسوی خداوند برگردد، درحالیکه خداوند هر لحظه ما را صدا میزند که بهسوی من بازگرد.
مولانا میگوید اگر هنوز از ذهن خارج نشدهای و نمیتوانی بهسوی خداوند بروی، ناامید نباش. میتوانی با فضاگشاییِ پیدرپی به بینهایت و ابدیت خداوند زنده شوی و اگر هنوز زنده نشدهای، هرگز ناامید نشو، بلکه کوشش کن فضا را باز کنی تا به او تبدیل شوی.
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲
اُذْکُروا الله کارِ هر اوباش نیست
اِرْجِعی بر پایِ هر قَلّاش نیست
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۳
لیک تو آیِس مشو، هم پیل باش
ور نه پیلی، در پی تبدیل باش
قَلّاش: بیکاره، ولگرد، مفلس
قرآن کریم، سورۀ احزاب (۳۳)، آیۀ ۴۱
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا.»
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»