جزئی از پرهیز

منتشر شده در 2025/05/03
09:49 |

((سلام خدمت همه بينندگان عزيز گنج حضور))

 

"موضوع اين ويدئو هست جزئي از پرهيز"

منگر اندر غبطه اين بيع و سود

  بنگر اندر خسُرِ فرعون و ثمود

(مولوي، مثنوي، دفتر دوم، بيت ٢٩٤٥  )

 

وسوسه اين امتحان چون آمدت 

بخت بد دان  كآمد و گردن زدت

(مولوي، مثنوي، دفتر چهارم، بيت ٣٨٤ )

 

پاره كرده وسوسه باشي دلا 

گر طرب را باز داني از بلا 

(مولوي، مثنوي، دفتر اول، بيت ١٧٤٧ )

 

*اگر خواهي كه ز آب صاف نوشي

لب خود را به هر دردي ميالا 

(مولوي، ديوان شمس، غزل ١٠٣)

 

*از اين سيلاب درُد، او پاك ماند

كه جانباز است و چسُت و بي مبالا

(مولوي، ديوان شمس، غزل ١٠٣)

 زمانيكه ما يك همانيدگي يا يك دانه شهوتي رو در خودمان شناسايي مي كنيم. در انداختن اين دانه شهوتي من ذهني به سراغ ما مي آيد به صورت شك و ترديد كه نكند من اين عامل همانيدگي رو بيندازم و ديگر لذت نداشته باشم، نكند من اين عامل همانيدگي رو بيندازم و به من ضرر برسد و سودي نرسد. يا حسرتش رو ميخوريم اگر كه اين همانيدگي رو از دست نداده بودم من الان شرايط بهتري داشتم اين يك فريب من ذهني است. 

حالا از آنجايي كه زمانيكه دانه شهوتي شناسايي مي شود و نياز به درد آگاهانه دارد كه ما بكشيم و بيفتد ممكنه كه من ذهني اصرار و پافشاري داشته باشد كه نه من درست هستم و يا خودش را بخواهد نگه دارد.  اين اصرار و پافشاري من ذهني به صورت قرين هم به سمت ما مي آيد.    

 يعني من ذهني جمع تشخيص داده كه داري رو خودت كار ميكني .

كه شما ياريد با ما ياريي

جانب ماييد جانب داريي

يعني به سراغ ما ميآيد اين موضوع، كه اين دارد روي خودش كار مي كند و نگذاريد كه اين دانه شهوتي از مركزش بيفتد و حالا هر چي كه تلاش مي كنيم باز اصرار و پافشاري من ذهني هست.

اين اصرار و پافشاري را ما بايد در خودمون شناسايي كنيم حالا اگه نتوانستيم بيندازيم يعني مي گوييم كه نه من مي خواهم اين عامل باشه من مي خواهم اين لذت رو از همانيدگي بگيرم.

اما آيا به عواقبش فكر ميكنيم به ضررهاش فكر مي كنيم كه به ما مي رسه؟  يعني مي بينيم كه ممكنه روابط ما خراب بشود، ممكن يك آسيبي به ما برسد.

 مي گويند كه اگر كه تويه همچين موردي بودي بيا حداقل به عواقبش نگاه كن و اين رو شناسايي كنيم.

 به ما مي گويند كه پس حالا هيچگاه حسرت اين دانه شهوتي مركزت رو نخور يه دامگاه صعب است كه ما ميتوانيم با فضاگشايي از اين عبور كنيم.

 ما انسانها بدون فضاگشايي نميتوانيم از چالشهاي من ذهني عبور كنيم چون كه من ذهني ما نيست كه كار مي كند. 

زندگي هست كه ما رو از اين چالشها عبور مي دهد.

با فضايي گشوده شده ميشود كه ما از اين دامگاهها عبور كنيم.

 حالا وسوسه چنين امتحاني به سراغ ما مياد و اگر كه ما بپذيريم و در اين دام بيفتيم گردن ما زده ميشه.

يعني دانه شهوتي مركز ما مرتب براي ما فكر پشت فكر ايجاد ميكند.

 وقتي كه يك دانه شهوتي مركز ما باشه سلسلهوار براي ما فكر ايجاد ميشود يعني به خودمان ميآييم و ميبينيم مدت هاست كه داريم فكر ميكنيم تو هر وضعيتي قرار ميگيريم فكر ميكنيم.

 هر عاملي پيش مياد فكر ميكنيم.

اين از يك همانيدگي در درون ما ريشه گرفته و نميگذارد وضعيت درست رو ببينيم حالا مي گويند كه اگه تو اين وضعيت قرار گرفتي بدان كه گردنت زده شده است.

 حالا راهكارش رو ميگويند، شناسايي كن.

 چرا ما بايد به صورت سلسله وار فكر كنيم؟

 در صورتي كه مي توانيم فضاي گشوده شده باشيم و پر از شادي و صنع اين لحظه باشيم پس ميگويند كه ما اين رو شناسايي كنيم حالا ريشهيابي ميشود .

يعني ما بعد از اينكه ديديم داريم مرتب فكر ميكنيم ميبينيم كه خب چه عاملي در من هست كه اين فكر رو ايجاد كرده و به سراغ ريشه اين عامل همانيده ميرويم و درد آگاهانه ميكشيم كه ديگر به سراغ اين فكر نرويم.

 يعني تصميم ميگيريم كه من ميخواهم فضاگشايي كنم. لذت و يا هر چيزي كه اين فكر كردن دارد به من ميدهد من ديگه به سراغش نيام.

 حالا در اينجا منذهني به سراغ ما مياد كه سببسازي راه حل درست رو دارد نشان ميدهد اين يك امتحان كه ما ميگوييم سبب سازي راه حل رو دارد به ما نشان ميدهد و راه حل اصلا تو سبب سازي كردن است .

منذهني به خاطر اينكه ما رو در اين لذت توهمي نگه دارد مدام از ما ميگذرد كه من خرد كل هستم.

 ولي آيا نتيجهاي كه از خرد كل ميآيد براي ما اين لحظه چالش آفرين؟  براي ما اين لحظه درد آفرين؟ استرس ميآفرين؟  نه، نتيجه اي كه از خرد كل ميآيد پر از آرامش، شادي و صنع اين لحظه است.

ما ديگر استرس و نگراني نداريم كه

 پس اين خودش به ما نشان ميدهد كه الان اين چيزي كه دارد نشان ميدهد من خرد كل هستم، من يه نتيجهاي از خرد كل هستم اين منذهني هست.

 پس ما ميتوانيم با يه لحظه نگاه كردن اينكه تو اين لحظه من در چه جهتي هستم در جهت صلح هستم و يا تخريب، تشخيص بدهيم كه اين عملي كه اومده از فضاي گشوده شده از خرد كل نيست و من امتحان شدم وسوسه امتحان به سراغ من آمده.

 دارند كه:

خواهي كه ز معده و لب هر خام گريزي 

پر گوهر و رو تلخ همي باش چو دريا 

(مولوي، ديوان شمس، غزل ٩٦)

خام من ذهني است. ما يا در معرض منذهني خودمان قرار ميگيريم و يا در معرض من ذهني ديگران به ما ميگويند كه اگه مي خواهي از آسيب و گزند اين ها رهايي پيدا كني ما بايد سطح آگاهيمون رو ببريم بالا.

و به واسطه همين فضاگشايي كنيم و فضايي گستردهاي داشته باشيم تا در دام هر خامي نيفتيم.

من ذهني خام مدام ما رو به سمت جهتهاي دنيا ميبرد و در نهايت چه ميشود؟  اين لذت توهمي كه منذهني نشان ميدهد نهايتش  ميرسد به درد.

 حالا مثلا ما ميايم توي كارمان پيشرفت ميكنيم.

 يك مدير ميشويم يا همسر ميشويم.  زندگي ما رو امتحان ميكند كه آيا به عنوان يك مدير به عنوان يك كارمند به عنوان يك همسر ما بايد از چه چيزهايي پرهيز كنيم و اين رو به ما آموزش ميدهد.  ما زماني كه در معرض چنين امتحانهايي قرار ميگيريم نترسيم داريم آموزش ميبينيم كه الان بايد از چه چيزهايي بابت چه چيزهايي از خودمان مراقبت كنيم يك سري عوامل هستند كه ما اصلا به اونها دقت نكردهايم و لحظه به لحظه زندگي ما رو پخته تر ميكند. 

آگاهتر ميكند كه بيشتر مراقب اين سطح هوشياري از خودمون باشيم.

 دارند كه: 

باز مرغان خبير هوشمند

  كرده اند از دانه خود را خشكبند  

(مولوي، مثنوي، دفتر پنجم، بيت ١٤١٣)

كسي كه متوجه جنس خودش شده است از هر دانه شهوتي خودش رو خشك ميكند يعني هر دانه شهوتي رو از مركز خودش بيرون ميكند.

 حالا جناب مولانا به ما مي گويند, چراغ را نشان ميدهند كه ما ميتوانيم از اين ابيات به عنوان آينه استفاده كنيم.  كه كسي كه مي خواهد آزاد باشد، رها باشد به هر جهتي نرود و هر دردي نداشته باشد بايد مثل مرغان خبير خودش رو از دانه هاي شهوتي باز دارد يعني اين عوامل رو ما بايد از مركز خودمون بيرون بكشيم.