نکات پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۲بخش یکم

منتشر شده در 2025/07/04
06:24 |

✍️نکته:

ما باید در راه تبدیل هشیاری جسمی به هشیاری حضور صبر کنیم. صبر بسیار مهم است. ما زیر نفوذ جمع و  من‌ِ ذهنی‌ خودمان هستیم. باید وقت بگذاریم‌ و بیت‌های مولانا را تکرار کنیم. تا از زیر سلطهٔ جمع که براساس تقلید و شک است و همچنین از زیر سلطهٔ فرعون من‌ِ ذهنیِ خودمان که دائماً حرف می‌زند و می‌خواهد سخنور شود، خارج شویم.

✍️تجربه شخصی

در یک بیمارستان روانی مشغول کار هستم. در این بخش با مریض‌هایی سروکار دارم که از دوران کودکی در معرض خشونت و کمبود عشق در خانواده قرار گرفته‌اند. آن‌ها اکنون از هر فرصتی برای آسیب زدن به خود استفاده می‌کنند. همهٔ آن‌ها شدیداً احساس بی‌ارزشی می‌کنند. مسائل شخصیتی آن‌ها ریشه در دوران کودکی‌شان دارد. اگر والدین این بچه‌ها و یا خودشان مولانا می‌خواندند، پی می‌بردند که کودک بیش از هر چیزی در این دنیا به وقت، توجه، نگاه ناظر عشقی و ارتعاش عشقی نیاز دارد.

 

 

✍️تجربه شخصی

ای مرده‌ای که در تو ز جان هیچ بوی نیست

رو رو که عشقِ زنده‌دلان مرده‌شوی نیست

مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۵۹

با خواندن این بیت از خود پرسیدم آیا من بویی از جان و زندگی برده‌ام؟ آیا می‌دانم که من فقط این جسم نیستم بلکه اصل من هشیاری است و می‌خواهد بر پای هشیاری کُل که جهان را اداره می‌کند، بایستد؟ دیدم که کاملاً مرده نیستم، بوی زندگی را حس می‌کنم، چون همواره خود را در دستان پرتوان عقل کُل می‌بینم. تلاش می‌کنم اشکالات و همانیدگی‌هایم را شناسایی کنم و حاضر و ناظر باشم. در بیشتر اوقات من‌ِ ذهنی خود را می‌بینم. گاهی در لحظه خرابکاری ذهنم را نمی‌فهمم، اما بلافاصله متوجه می‌شوم و با عذرخواهی از زندگی در برابر اتفاق این لحظه فضاگشایی می‌کنم. ناموس یکی از زشت‌خویی‌های من‌ِ ذهنی است که باعث می‌شود افراد به افکار و اعمال غلط خود ادامه دهند و همانند زنجیری گردن آن‌ها را می‌کِشد که مبادا عذرخواهی کرده و زیر بار اشتباهات خود بروند.

 

 

اندرون می‌شوردش هم زین‌ سبب

او نیارد توبه کردن این عجب

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۳۸

 

کرده حقْ ناموس را صد من حَدید
ای بسی بسته به بندِ ناپدید

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۴۰

قبلاً ذهنم از این‌که دیگران قضاوتش کنند، می‌ترسید و من برای آرام کردنش عملی انجام می‌دادم، اما الآن هنگام ترسیدن ذهنم، هیچ عکس‌العملی نشان نمی‌دهم‌ و از گفت‌وگو در ذهن پرهیز می‌کنم.

 

✍️نکته:

چرا با وجود این‌که می‌خواهم بر براق این لحظه سوار شوم، باز هم از خر منِ ذهنی پیاده نمی‌شوم و با زرنگی منِ ذهنی می‌خواهم پیش بروم؟!

هرگز خزان بهار شود؟ این مجو محال

حاشا، بهار همچو خزان زشت‌خوی نیست

مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۵۹