تجربه شخصی
قبل از آشنایی با برنامهٔ گنج حضور، از همهچیز بدم میآمد، غیبت میکردم، تهمت میزدم، از زندگیام راضی نبودم، به زمین و زمان بد میگفتم. سواد نداشتم اما با برنامهٔ گنج حضور خواندن و نوشتن را هم یاد گرفتم. با دیدن این برنامه صبر و گذشت را آموختم. تنها زندگی میکنم و از تنهاییام لذت میبرم. تلویزیون و رادیو ندارم و زیاد هم با کسی رفت و آمد نمیکنم، ولی بسیار شاد و سرزنده هستم. به من میگویند رادیو و تلویزیون هم که نداری، نکند گنج در این خانه داری؟! میگویم بله من گنج دارم. میپرسند تو چه میکنی که اینقدر شادی؟ به ما هم بگو. میگویم سکوت کنید، خودبهخود شاد میشوید.
نکته:
هر اتفاقی که میافتد نه برای خوشبختی ما است، نه بدبختی ما. برای این است که ما به اصل خود زنده شویم و به خداوند پناه ببریم، نه اینکه از جسمها هویت بگیریم. من و همسرم از جنس هشیاری هستیم و باید با عشق زندگی کنیم. اگر او حرفی میزند، نباید ناراحت شوم، بلکه باید فضاگشایی کنم تا او هم به اصل خود زنده شود.
تجربه شخصی
من یک کودکِ معلول دارم. قبل از آشنایی با برنامهٔ گنج حضور همیشه با ذهنم قضاوت میکردم و نمیفهمیدم که این فرزند نعمتی از طرف خداوند است.
نکته:
گاهی اوقات خداوند برکتی به ما میدهد، ولی ما با چشم ذهن آن را بد میبینیم. اگر فضا را باز کرده و اعتراض نکنیم، بهزودی متوجه برکت آن میشویم. خیلی از اتفاقات از نظر ذهن به ضرر ما است اما بعدها میبینیم که چقدر به نفع ما بوده و برکت داشتهاست. مخصوصاً چیزهایی که در حیطهٔ نفوذ ما نیست، مثل داشتن فرزند معلول. اگر شما فضاگشایی کنید، از آن فرزند مراقبت کنید و به او عشق دهید، شاید بعداً بفهمید که این کودک برای چه به زندگی شما آمده ولی با ذهن نمیشود فهمید.
نکته:
یادآوری اینکه ما در این زندگی مسافر هستیم، ما را بسیار سبُک میکند و باعث میشود که دید ما نسبتبه روابط، اشیاء، داشتنها و دانستن تغییر کند.
نکته: بزرگترین منبع نیاز برای تغییرات درونی، پذیرفتن واقعیتی است که اکنون تجربه میکنیم و روبهرو شدن با ناشناخته ها و چالش ها خود حقیقی است.
تجربه شخصی
برنامهٔ درون ساز گنج حضور به تدریج به من آموخت که به دنبال مقصد نباشم. در واقع آموختم مقصدی در کار نیست، بلکه زندگی خودِ ابدی است و هر زمان در جای خود مقصدی است. فهمیدم که تنها راه همین است که مولانا میگوید. من از هر طرف محاصره شدهام برای لطیف شدن. یاد گرفتم که مقاومت بیفایده است و باید تسلیم باشم. برنامهٔ گنج حضور به من آموخت زندگی کنم بدون اینکه به چیزی یا کسی بچَسبم، زندگی را زندگی کنم بدون مالکیت و تعلق داشتن به همانیدگی ها.
نکته:
ما بهجای اینکه انرژی زندهٔ زندگی را دریافت کرده و از خرَد و رهبری زندگی استفاده کنیم، به ذهن میرویم و زندگی را تبدیل به حرص میکنیم.