✍️نکته:
مولانا از جوهر باارزشی در وجود انسان صحبت میکند که از قدیم یعنی قبل از پیدایش این جسم در کار بودهاست، یعنی از جنس حادث نیست. چند ویژگیهای این جوهر عبارت است از:
۱- حرکت و پویایی
۲- قدرت صنع و آفرینندگی
۳- خاصیت فضاگشایی و انبساط
اگر انسان این جوهر را در خود شناسایی کند و به آن زنده شود، کار و عمل و فکرش میتواند سازنده و مفید باشد. چون با قضا و قدر و صُنعِ خداوند کار میکند. مولانا بهخوبی میداند که این جوهر در انسان بهصورت بالقوه وجود دارد و درصورتیکه انسان آن را شناسایی کند و روی خود قائم شود، میتواند به فعل درآمده و او را به سرمنزل مقصود برساند.
✍️نکته:
در راه تبدیل، «آوازِ دیو و مرکزِ جسمی» مانند بیابانی است از فشارِ مسائل، موانعِ ذهنی، حرارت و تشعشعِ دردها که با آدرس غلطِ آن، انسان بهسوی پرتگاه میرود. ندای هر لحظهٔ منِ ذهنی و دردهایش، ملامت کردن ما است که: «دیدی دلخور شدی، خشمگین شدی و اوضاع خراب شد؟! تو باید هر لحظه نگران باشی! تو شایستهٔ این راه نیستی!»
✍️نکته:
قسمتِ خود، خود بریدی تو ز جهل
قسمتِ خود را فزاید مردِ اَهل
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۸۲۴
منِ ذهنی کاملاً در جهل و نادانی است. اگر منِ ذهنی را بالا بیاوریم، قطعاً فضا بسته شده و انعکاسش به شکل نابسامانی در بیرون پدیدار میشود، درنتیجه خودِ ما قسمتِ خودمان را میبُریم.
✍️تجربه شخصی
سال ها بهخاطر رنجها و سختیهایی که کشیدم، دچار افسردگی شدید بودم. به انواع کتابها رو آوردم و البته آن هم بهخاطرِ به دست آوردن پول بود. فکر میکردم اگر پول زیادی به دست آورم، زندگی خود و خانوادهام بهتر میشود. کتابهای زیادی خواندم، غافل از اینکه مشکل از منِ ذهنی خودم است. تا اینکه با برنامهٔ گنج حضور آشنا شدم و این برنامه مرا از قعر جهنمِ جهالت و درد نجات داد. با گوش دادن به برنامه فهمیدم که چه ظلمهایی به خودم کردهام.
✍️نکته:
علمِ زندگی به سواد و مدرک دانشگاهی نیست. در واقع هشیاریِ دیگری است که با منِ ذهنی نمیتوان آن را شناخت، بلکه با دیدِ نظر میتوان به آن پی برد.