✍️نکته:
یکی از بزرگترین ناامیدیها و سَرخوردگیها در دوران ازدواج پیش میآید. چون ما براساس غَرَضها و همانیدگیها ازدواج میکنیم و قطعاً ازدواجمان مطابق با ارادهٔ زندگی نیست. باید هم خودمان و هم شخص مقابلمان به عشق زنده شویم و براساس هشیاریِ حضور و نظر با هم ازدواج و سپس زندگی کنیم تا ازدواجمان منجر به شکست نشود. اگر انسان بخواهد ازدواج درستی داشته باشد، باید با ابیات مولانا و برنامهٔ گنج حضور روی خود کار کند، در غیر این صورت شکست میخورد.
✍️نکته:
خشم یکی از ابزارهای منِ ذهنی است. باید حواسمان به ابزارهای خَرّوب منِ ذهنی باشد و آنها را شناسایی کنیم. اگر دچار آنها شدیم، توبه کنیم و برگردیم. بگوییم خدایا من دیگر از این کارها نمیکنم. عذرخواهیِ حقیقی یعنی فضاگشایی.
✍️تجربه شخصی
مدتی بود به خود میگفتم چرا وقتی من احساس ناخوشایندی دارم، اطرافیانم فضا را باز نمیکنند؟ چرا مرا بدون اینکه ذرهای نصیحت کنند نمیپذیرند؟ تمرکزم روی رفتار بقیه بود که برایم کاری بکنند. سپس متوجه شدم که خودم اجازه نمیدهم احساساتم بیایند و پیغامشان را بدهند. حتی اگر شاد هستم، سریع آن را ذهنی کرده و به آن میچسبم که از بین نرود. وقتی من فضا را برای خودم و احساساتم باز نمیکنم، چهطور از دیگران توقع دارم فضا را برایم باز کنند؟ من مدام میخواهم با ذهنم شادیِ مصنوعی داشته باشم که یک وقت درد نکشم، وقتی یکی از عزیزانم حالش بد است، سریع فضا را میبندم و پر از قبض میشوم، متوجه نیستم که او اکنون نهایتِ عشق و طربِ مرا نیاز دارد.
✍️نکته:
یکی از مشکلترین کارهایی که از منهای ذهنی میخواهیم، فضاگشایی است. باید یاد بگیریم خودمان در اطراف رفتار خودمان فضاگشایی کنیم، مگر آنکه شخص مقابل هم دارای قدرت فضاگشایی باشد، آنگاه با هم قرار بگذاریم که هر کدام از ما فضایش بسته شد، دیگری مراعاتش را بکند.
✍️نکته:
تنها چارهٔ بشر این است که باید جهان مادی را غیرجدی و غیرمهم بداند، تا هشیاری و حس هویتش از آلودگیِ جسمها پاک شود و به هوشِ آفرینش و وجودِ جوهریاش بیدار گردد.
نکته:
ما خیلی مواقع از خواب ذهن بیدار میشویم، ولی وسوسهٔ دایهٔ منِ ذهنی، دوباره ما را به سمت خود میکِشد. باز بیدار میشویم ولی دوباره فریب عشوههای منِ ذهنی را میخوریم. مشکل ما این است که مدام بیدار میشویم اما دوباره به دنبال منِ ذهنی میرویم.
✍️نکته:
برای شناخت عشق و لذت بیکرانهٔ آن، باید هشیاری جسمی را به هشیاری حضور تبدیل کنیم و بگوییم «نمیدانم». با خاموشی ذهن، ادب را به درگاه خداوند رعایت میکنیم، یعنی مرکزمان را از غیرِ خدا خالی و فضای درونمان را گشوده میکنیم. آن فضای گشوده میتواند عشق را بیان کند.