نکات پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۰ بخش دوم

منتشر شده در 2025/04/26
05:47 |

تجربه شخصی✍️

قبل از آشنایی با برنامهٔ گنج حضور، به کوچک‌ترین انتقادی واکنش نشان می‌دادم، معنی تسلیم را نمی‌دانستم و سال‌ها زندگی‌ام به تلخی گذشت. بعد از آشنایی با برنامهٔ گنج حضور متوجه شدم، تمام واکنش‌هایم غیرضروری و غیر منطقی هستند. فهمیدم نیازی به تأیید دیگران ندارم و با انتقادهای آن‌ها ضرری به من نمی‌رسد.

کس نیابد بر دلِ ایشان ظَفَر

بر صدف آید ضرر، نی بر گُهَر

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۴۹۶

وقتی با برنامهٔ گنج حضور آشنا شدم دیدم که هر جا مقاومت کرد‌ه‌ام و در مقابل افراد ایستاده‌ام، به ضررم تمام شده و آن امکانات و خدماتی که قرار بوده به من برسد، نرسیده و هیچ امکاناتی دریافت نکرده‌ام. فهمیدم منِ ذهنی بسیار خرّوب است و تمام ضررهای زندگی‌ام از این خرّوب بوده‌است. الآن دیگر در تمام کارهایم با فضاگشایی جلو می‌روم و همه‌جا هم موفق هستم.

هر موقع که حالم خیلی بد یا خوب می‌شود و اتفاقی پیش می‌آید، این بیت در درونم تکرار می‌شود

لحظه‌ای ماهم کنَد، یک‌‌ دَم سیاه

خود چه باشد غیرِ این، کار اِلٰه؟

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ٢۴۶۵

این بیت را می‌خوانم و می‌دانم که این شادی یا این غم همیشگی نیست و گذرا است. همین یادآوری باعث می‌شود دوباره آرام شوم.

:نکته✍️

ما می‌توانیم بدون توجه به این‌که دیگران چه می‌کنند یا ذهن ما چه چیزی نشان می‌دهد، توجه زنده‌مان را به فضای گشوده‌شده بیاوریم و بدون این‌که من‌ِ ذهنی متوجه شود، یک همانیدگی یا درد را از خودمان بدزدیم و کار با فضای گشوده‌شده را هر لحظه به خودمان هدیه دهیم.

:نکته✍️

در داستان مهمان‌خانهٔ دفتر پنجم، سه نقش وجود دارد: مهمانی که بیگاه آمده، اتفاق لحظه است. صاحب‌خانه، هشیاری حضور ما است و زن صاحب‌خانه، من‌ِ ذهنی ما است. نکات مهم داستان: اگر ناظر باشیم، از من‌ِ ذهنی‌‌مان می‌توانیم چیزهای زیادی بیاموزیم و از حرف‌ها و کارهایش عبرت بگیریم تا برای خود و دیگران درد ایجاد نکنیم.  مگر نه این‌که من‌ِ ذهنی‌ دایه و مادر دوم ما است و اصلاً برای همین آمده تا ما کار درست و نادرست را از هم تشخیص دهیم؟ از هر چیز که بترسیم همان به سرمان می‌آید. ناظر نبودن و کار را از روی عادت و شرطی‌شدگی انجام دادن، باعث لغزش می‌شود.

کاین تَأنی پرتوِ رحمان بُوَد

وآن شتاب از هَزّهٔ شیطان بـوَد

مولوی مثنوی دفتر پنجم بیت ۵۹

عادت و شتاب که هَزّه یعنی وسوسهٔ شیطان است، باعث لغزش ما می‌شود. هر فکر و هر اتفاقی، چه درونی و چه بیرونی را مانند یک مهمان عزیز که در جای دوری زندگی می‌کند و مدت‌ها است که آرزوی دیدارش را داشته‌ایم و حالا ناگهان آمده، پذیرا باشیم تا از سوغاتی‌هایش به نحو احسن بهره‌مند شویم.