✍️تجربه شخصی:
قبل از آشنایی با گنج حضور خیلی حاضرجواب بودم، در هیچ بحثی کم نمیآوردم وهمیشه جوابهای کوبندهای در آستین داشتم، ولی الآن با کسی بحث نکرده و خود رااثبات نمیکنم. سریعاً به درون خودم رجوع میکنم و میدانم که لازمهٔ این کار سکوت ومشاهده است. همانند زمانی که قطار از روبهرو میآید، کنار ریل در سکوت مینشینم ودر تسلیم کامل فقط نظارهگر افکار و حملات آن هستم. در مواجهه با حملههای منذهنیتحریک نمیشوم، چون میتوانم منذهنی را شناسایی کنم و اجازه ندهم بالا بیاید و جلوی منِ اصلیام را بگیرد. نه با جنگ و ستیزه و مقاومت، بلکه به آرامی و ظرافت منِذهنی را کنار میزنم. از هیچچیز و هیچکس در این دنیای فانی ترسی ندارم، زیرامیدانم ترسها دروغ هستند و چیزی که نجاتدهنده است، ایمان قلبیام به خداییتدرونم میباشد. دیگر نمیگذارم منِ ذهنی از من سواری بکشد و به هر کجا کهمیخواهد هدایتم کند.
✍️نکته:
«شاهد» بهمعنی کسی است که در صحنهٔ این لحظه حاضر است و آنچهمیبیند را بدون غَرَض گواهی میدهد. خداوند از انسان میخواهد تا گواهی دهد کهمالِکُالْمُلک و فرمانروای این لحظه اوست، همانطور که تمام مخلوقات، هر لحظه اینگواهی را میدهند. انسان تنها مخلوقی است که با ذهن و عمل، در گواهی دادن اختیار دارد. میتواند با تعظیم و سجده در مقابل زندگی به این گواهی اقرار کند و یا با عمل از روی منِ ذهنی از این حقیقت روی برگرداند. انسان بهواسطهٔ سجدهٔ آگاهانه به زندگی،به درکِ «عشق میان خداوند و انسان» نائل میشود و این همان گنج گرانبهایی استکه همهٔ کائنات بر آن غبطه میخورند. به همین دلیل مولانا میگوید در همراهی بامعشوق حقیقی که خداوند است، هیچ لحظهای را از دست ندهید. حقیقتاً ابتلائات قضا آنقدر سخت نیست که دوری از خداوند. سختیهای قضا، انسانی که رضا به قضامیدهد را پخته میکند و از شرابِ الهی مست میسازد. اصلاً انسانها به شوق همیندیدارِ معشوق دستهدسته از عدم به این جهان آمدهاند، تا چشمِ شاه بر دلشان نظر کند.
✍️نکته:
منِ ذهنی با تکرار و گفتن هر روزهٔ مسائل سیاسی، کاری یا فامیلی، مخصوصاً هنگام غذا خوردن، نمیگذارد با آرامش غذا بخوریم. مسائل بیرون از منزل را باید بیرونحل کنیم. عنوان کردن اعتراضات و مشکلات ما با همکارانمان در منزل، خانواده رامسموم میکند. نباید یک زن حامله را بهخاطر مسائل غیرمهم به زلزله واداشت. اگرمیگوییم ظاهر اتفاقات جدی نیست پس چرا پشتسرهم حرف میزنیم؟! اگر مدامراجعبه موضوعی حرف میزنیم، پس آن موضوع برایمان بازی نیست بلکه خیلی جدیاست. شفاعت با «فضاگشایی» صورت میگیرد. درک وحدت و یکی بودن تمامانسانها، با «فضاگشایی» میسر است. همچنین هر انسانی با «فضاگشایی» شفا و رَحمةٌ لِلعالَمین و نجاتدهندهٔ خود میشود. در داستان «سلطانمحمود و شبدزدان» سلطان میگوید من هم یکی از شما هستم، یعنی خداوند میگوید من همجنس شماهستم؛ ولی ما متوجه نشده، شروع به هنرنمایی میکنیم و براساس هنرهایمان بلند میشویم.