✍️نکته:
جناب مولانا جنس ما را که در منِ ذهنی فراموشش کردهایم، به ما یادآوریمیکنند.او خطاب به ما میگوید ای کسیکه جنس تو از زندگی و نظر است و ای کسیکه تَن و گفت را ساختهای، بدانکه تو به صورت یکتا و واحد هستی. مولانا در این بیت میفرمایند که ما در سطح تفاوتهای ظاهری، تبدیل به میلیارد ها انسان شدهایم،درحالیکه همهٔ تَنها همین یک زندگی است.
ز آن سوی کاَندازی نظر، آن جنس میآید صُوَر
پس از نظر آید صُوَر، اَشکال مرد و زن شده
(مولوی ، دیوان شمس، غزل شماره ۲۲۸۱)
✍️نکته:
اگر لحظهای حضور زندگی را حس کردیم، نباید جار بزنیم و به همه بگوییم،چراکه هر کسی بنابر دیدگاه خود و برحسب همانیدگیهایش ما را تعبیر و تفسیرخواهد کرد.
✍️نکته:
آیا ما به این زندگی دعوت شدهایم که اینهمه درد بکشیم و مسئله ایجاد کنیم؟ درحالیکه قرار بوده در معیت خدا و در همکاری با زندگی باشیم و به او زنده شویم.
✍️نکته:
حالتِ درست و استاندارد ما این است که اصلاً سببسازی نکنیم و آفریدگار باشیم، اما چون در سببسازی چیزی را علت چیز دیگر میدانیم، درگیر حادث یا چیز ساختهشده و ازبینرفتنی شدهایم. اگر مرکزمان را عدم کنیم، به کارگاه صُنعی میرویم که هر چیزی که ذهن میگوید غیرممکن است، برای ما ممکن میشود وخمیرمایۀ همۀ صورتهای مادی و معنوی را بهدست میآوریم.
✍️نکته:
بزرگترین ضررِ سببسازی، محروم ماندن از مسبّب یا زندگی است. چه چیزی دردآورتر از این است که انسانی که در این لحظه میتواند آفریدگار باشد و شادی وخلاقیت را بهکار ببَرد، به سببسازی و درد برود؟ درواقع سببسازی حمله به حضور و حمله به صنع و شادی ما است.
✍️نکته:
عقل دشنامم دهد، من راضیام
زآنکه فیضی دارد از فَیّاضیام
(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۴٩)
اگر انسانِ زنده به عشق که دانش زندگی دارد، ایرادی از ما بگیرد که ما فعلاً نمیتوانیمآن اشکال را در خود ببینیم، باید آن را بپذیریم، چراکه او میخواهد ما را اصلاح کند. فیض و دانش او، عین فیض خداوند است. بنابراین اگر او از ما ایراد میگیرد، نبایدناراحت شویم، بلکه باید فضا را باز کنیم و راضی باشیم.
:نکته✍️
وقتی ساکت میشویم، خداوند ما را پیدا میکند. بنابراین ما نباید دنبال جوی منذهنی برویم که دائماً حرف میزند، نباید آن را جستوجو کنیم بلکه باید خاموش باشیم تا دریا ما را پیدا کند.