نکات پیغام های تلفنی برنامه ۱-۱۰۰۹قسمت ششم

منتشر شده در 2025/02/18
08:04 |

✍️تجربه شخصی:
حدود هفت‌ هشت‌سالی است که با گنج حضور آشنا شده‌ام و دارم روی خود کار می‌کنم. من پذیرفته‌ام که خودم مسئول اعمالم هستم و نباید از دیگران توقعی داشته باشم. البته درد زیادی کشیدم تا این‌ها را قبول کنم. وقتی فکر می‌کردم دیگران مقصر نیستند، وقتی فکر می‌کردم جامعه، خانواده و همسرم باعث اتفاقات نبوده‌اند بلکه خودم بوده‌ام، درد هشیارانهٔ عمیقی تمام وجودم را فرامی‌گرفت.

✍️نکته:

ای تو در بیگار، خود را باخته

دیگران را تو ز خود نشناخته

(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۳)

اگر آدم دیگران را از خودش نشناسد و در کارِ بی‌مزد، خودش را ببازد، مرغ دیگران می‌شود.

ما وقتی انسان واقعی می‌شویم که از جنس اَلَست شده و روی خود قائم شویم، به دیگران وابسته نباشیم و بگوییم هر عملی که می‌کنم در زندگی من اثر دارد، من اختیار دارم و خودم باید اختیارم را به‌دست بگیرم.

✍️تجربه شخصی:

سال گذشته به‌طور اتفاقی با گنج حضور آشنا شدم. حالم بسیار بد بود، افسرده و غمگین بودم. امسال که به خود نگاه می‌کنم و چارق ایازم را به یاد می‌آورم، خدا را شکر  می‌کردم و به همین دلیل همه‌چیز را بد می‌دیدم. فکر می‌کردم غم و غصه خوب است و نیاز می‌کنم که با گوش کردن به گنج حضور، چقدر دیدم تغییر کرده و حالم‌ خوب  شده‌است. الآن می‌بینم که قبلاً چقدر چشم بدی داشتم و با چشم بدِ منِ ذهنی زندگی‌ام را نگاه می‌کردم و به همین دلیل همه‌چیز را بد می‌دیدم. فکر می‌کردم غم و غصه خوب است و نیاز زندگی است.  فکر می‌کردم هر از گاهی باید گریه و زاری کرد و به درگاه خدا عجز و لابه کنم تا زندگی‌ام درست شود! 

 

✍️نکته:

بین حال منِ ذهنی و حال منِ اصلی که ذات زندگی و خداوندی است، تفاوت وجود دارد. در آیهٔ اَلَست خداوند می‌گوید آیا تو از جنس من هستی؟ ما هم می‌گوییم بله. می‌دانیم که ذات ما، ذات خداوند است. ذات خداوند طرب است، خداوند غم نیافریده‌است. غم را منِ ذهنی اختراع کرده و برای ما جا انداخته‌است. ما فکر می‌کنیم اگر غم بخوریم، ثواب دارد. فقط عملی ثواب دارد، که ما را از جنس خداوند کند، مرکزمان را از همانیدگی‌ها آزاد و از جنسِ عدم نماید یعنی همان انباشتگی هشیاری حضور و زنده شدن بر ذات خود. ما به دنیا آمده‌ایم تا در این هشتاد نود سالی که زنده‌ هستیم، به بی‌نهایت و ابدیت خداوند زنده شویم‌. ما یکتا هستیم و باید با یکتاییِ او یکتا شویم تا دوباره به عشق دست یابیم. باید قدر این فرصت بسیار کمِ عمر را بدانیم.

✍️تجربه شخصی:

من بیست و سه‌ساله هستم و یک سال است که با گنج حضور آشنا شده‌ام. قبلاً همیشه با خودم و دیگران و حتی با پدر و مادرم در جنگ بودم. خواب‌های وحشتناکی می‌دیدم، کارم به خودزنی و مصرف مواد مخدر کشیده شده بود و هر روز سرم به دیوار بلا می‌خورد. در بیست‌سالگی‌ در حال غرق شدن در من‌ ذهنی بودم که تصادف شدیدی مرا لحظه‌ای کُشت و دوباره زنده کرد. از طرف زندگی‌ پیغام همچون باران بر من می‌بارید اما چشم و دل من کور بود. به عجز رسیدم و اعتراف کردم که خدایا نمی‌دانم، کمکم کن، مرا نجات دِه!

چون ملایک، گوی: لٰا عِلْمَ لَناٰ

تا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَناٰ

(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰)

 

✍️نکته:

وقتی ما از جنس عشق شویم، به تمام کائنات ارتعاش زنده‌کننده می‌فرستیم. در منِ ذهنی آن‌قدر بدبخت می‌شویم که از چیزهای بیرونی و آفل مانند مواد مخدر زندگی می‌خواهیم، درحالی‌که خودمان منشأ زندگی هستیم.

✍️نکته:

مهم‌ترین کمک، تکرار ابیات هر برنامه است. می‌توانیم تمام اشعار هر برنامه را، که به‌صورت پی‌دی‌اف (pdf) ضمیمهٔ آن برنامه می‌شود، پرینت بگیریم و به‌همراه غزلش بارها و بارها بخوانیم.

✍️تجربه شخصی:

چند سال پیش که از طریق یکی از دوستانم با گنج حضور آشنا شدم، اصلاً با برنامه ارتباط نگرفته و آن را متوجه نمی‌شدم، بنابراین عصبی می‌شدم. ولی از زمانی که مادرم  به برنامه گوش می‌کند، من هم ترغیب شده‌ام که گوش کنم. حالا می‌فهمم که برنامه به اشکالاتی که در من وجود دارد اشاره می‌کند و این برایم بسیار باارزش است.

✍️نکته:

باید مدتی صبر، تأمل، تمرکز و تلاش کنیم تا ابتدا بتوانیم در حد ذهن، این مطالب را بفهمیم. وقتی در حد ذهن فهمیدیم و ابیات را تکرار کردیم، ذهن دیگر خاموش می‌شود و چراغ دیگری که همان چراغ حضور ما است، روشن می‌گردد.