✍️تجربه شخصی:
با وجود اینکه ابیات مولانا را میخوانم، زمانی که باید به آنها عمل کنم، کار برایم بسیار سخت میشود. تبدیل حرف به عمل برایم سخت است.
از دل و از دیدهات بس خون رود
تا زِ تو این مُعْجِبی بیرون رود
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۵
✍️نکته:
شما باید ابیات را بخوانید، تکرار کنید و صبر کنید. اینکه شما فقط ابیات را حفظ کنید، کافی نیست. باید تکرار کنید. تکرار، هشیاری شما را بالا میبرد و عمل کردن برایتان آسانتر میشود. عجله نکنید. به این علت عمل کردن مشکل میشود که هشیاری هنوز در ذهن است و شما سببسازی میکنید. هنوز آن واقعه بهطور کامل در شما اتفاق نیفتاده چون کاملاً دست از همانیدگیها نکشیدهاید. این کار مدتی طول میکشد، عجله نکنید.
کین تأنّی پرتوِ رحمان بُوَد
وآن شتاب از هَزّهٔ شیطان بُوَد
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۹
✍️نکته:
اگر مواردی پیش آمد و شما مجبور به ریاضت شُدید، شُکر کنید. او شما را از «اَمرِ کُن» کشیدهاست، شما خودتان با انتخاب خودتان این کار را نکردهاید. بنابراین صبر کنید و قضاوت و سببسازی نکنید.
چون حقَّت داد آن ریاضت، شکر کن
تو نکردی او کشیدت ز امر کُنْ
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۹۸
✍️تجربه شخصی:
من فکر میکردم فقط انسانهای ثروتمند کبر دارند، امّا با برنامهٔ گنج حضور متوجه شدم هر کسی که در اتفاقات حق را به خودش میدهد و دیگران را مقصر میداند، حتماً مُتکبّر است. من فکر میکردم حسود نیستم، ولی متوجه شدم بسته به آن موردی که در مرکزم قرار میگیرد، حسادت خود را نشان میدهم و اینطور نیست که حسود نباشم.
✍️تجربه شخصی:
وقتی پدرم چشم از جهان بست، خانوادهام میگفتند چرا این اتفاق افتاد؟ پدرمان که به پزشک مراجعه کرده و تمام آزمایشهایش هم خوب بودهاست. درواقع آنها متوجهٔ سببها بودند. خود من نیز با اینکه به برنامهٔ گنج حضور نگاه میکردم، این فکرها از سرم میگذشت.
اما این بیت جوابم را داد:
چون قضا آید، شود دانش به خواب
مَه، سیه گردد، بگیرد آفتاب
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۲۳۲
متوجه شدم وقتی قضا از طرف زندگی بیاید، دانشِ انسان به خواب میرود و همهٔ هستی در راستای اجرای قضا و کُنفَکان الهی قرار میگیرد. درک این حقیقت خیلی به من روحیه داد و آرامم کرد.
✍️تجربه شخصی:
قضا گرفته دو گوشش کشان کشان که بیا
چنین کشند بهسوی جوال گوش حمار
مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۱۳۳
با این بیت متوجه شدم که خداوند گوش مرا گرفته و میگوید بیا تا از طریق مولانا و برنامهٔ گنج حضور به تو کمک کنم. من بچههایم را خیلی «حبر و سَنی» میکردم ولی الآن دیگر اصلاً در کارشان دخالت نمیکنم. من آنقدر این در و آن در را زدم تا بالاخره خداوند با برنامهٔ گنج حضور، این راه را به من نشان داد و این در برایم گشوده شد.
گفت پیغمبر که چون کوبی دَری
عاقبت زآن در برون آید سَری
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۸۴