✍️نکته:
جمله مهمانند در عالَم وَلیک
کم کسی داند که او مهمانِ کیست
مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۳۲
همۀ ما در این جهان مادی، مهمان خدا هستیم.
اگر بدانیم مهمان خدا هستیم، فضا را باز کرده و از این فضا هزاران برکت، شادی و خرد میگیریم. ولی اگر فکر کنیم مهمان این جهان هستیم، بر سر سفرۀ همهویتشدگیها مینشینیم و از آنها زندگی میخواهیم.
خداوند ما را برای منظوری به این جهان دعوت کرده:
کُنْتُ کَنْزاً رَحْمَةً مَخْفِیَّة
فَابْتَعَثْتُ اُمَّةً مَهْدیَّة
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۴
مشتریی جُو که جویانِ تو است
عالمِ آغاز و پایانِ تو است
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۴
زندگی مشتریای است که از من فقطخودم را، که خودش هست، میخواهد.
او شادی، سلامتی و آرامشِ مرا میخواهد. او مشتریِ اصلیِ من است:
مشتریِّ ماست اللهُاشْتَریٰ
از غمِ هر مشتری هین برتر آ
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۳
دم به دَم چون تو مراقب میشوی
داد میبینی و داور ای غَوی
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳
وقتی لحظهبهلحظه فضا را در اطراف اتفاق این لحظه باز کنیم و ناظر ذهن باشیم، میبینیم که خداوند همهویتشدگیها را از ما میگیرد و خودش را در مرکز خالیشدهمان میگذارد و این عدلِ خداوند است.
✍️نکته:
چونکه دیدِ دوست نَبْوَد کور بِهْ
دوستْ کاو باقی نباشد، دور بِهْ
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۰۷
دیدِ ما باید دیدِ دوست یا خدا باشد، پس مرکز ما باید خدا باشد و دوست ما هم باید باقی باشد. تمام چیزهایی که در مرکز ما هستند، آفل هستند. اینها دوست ما نیستند، چون باقی نیستند. پس بهتر است با ذهن نبینیم تا دیدمان دیدِ دوست شود.
✍️تجربه شخصی:
من همهویتشدگیهای زیادی داشتم. بهصورت موضوعی ابیاتی مثلاً در مورد حسادت، وسوسه و یا پریدن از فکری به فکر دیگر در دفترم نوشتهام و مرتب آنها را میخوانم که خیلی کمکم میکند.
✍️تجربه شخصی:
یک غزل طولانی مولانا را حفظ کردهام و همیشه با خودم زمزمه میکنم، حتی سرِ کار هم آن را میخوانم. واقعاً با این غزل زندگیام روزبهروز تغییر میکند. این غزل مانند لوحی پیش روی من است، میخوانم و خود را در آینهٔ این غزل نگاه میکنم. زندگی تا ابتدا شراب عشق را نریزد و ما را مست نکند، کوچکترین همانیدگی را از ما نمیکَند. خدا را شکر روزبهروز با این چراغ عشق، بدون هیچ درد و زحمتی خودبهخود میروم.
نکته: ما بنابه اَلَست از جنس خدا هستیم. ذات زندگی و خدا شادی است، ذات ما هم شادی است. تمام غمها بهوسیلهٔ منِ ذهنی ما ایجاد شده و مصنوعی است. اگر این مطلب را متوجه شویم، میتوانیم غمها را دور بریزیم و شادی اصیلمان را زنده کنیم.
یار در آخرزمان، کرد طَرَبسازیای
باطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازیای
جملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشت
تا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازیای
مولوی، دیوان شمس، غزل ۳۰۱۳