نکات پیغام های تلفنی برنامه ۱-۱۰۰۸قسمت دوازدهم

منتشر شده در 2025/01/21
05:29 |

✍️نکته:

خود ندارم هیچ، بِهْ سازد مرا

که زِ وَهمِ دارم است این صد عَنا

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۳۴

من صاحب هیچ‌چیزی نیستم که با آن چیز به ذهن بروم و دچار فکرهای ذهنی شوم. من صاحب هیچ‌کسی نیستم که به‌خاطر آن در ذهنم به گفت‌وگو بپردازم و دچار درد و هیجان شوم. من صاحب دردی نیستم که به‌واسطهٔ آن به گذشته بروم و دوباره آن درد را تجدید کنم. من صاحب هیچ حرفی نیستم که بخواهم با آن حرف خودم را نشان دهم. به‌طورکلی من صاحب هیچ‌چیز در جهان بیرون نیستم.

✍️تجربه شخصی:

خیلی اوقات‌ فقط به‌خاطر رضایت دیگران، کارهای اشتباهی انجام داده‌ام که بعداً پشیمان شده و تقصیر را گردن دیگران انداخته‌ام. مولانا به من می‌گوید تو چشم داری، تو گوش داری، باید گوش و چشم خودت را باز کنی.

چشم ‌داری تو، به چشمِ خود نِگر

مَنگر از چشمِ سَفیهی بی‌خبر

گوش داری تو، به گوشِ خود شنو
گوشِ گولان را چرا باشی گرو؟

بی ز تقلیدی، نظر را پیشه کن
هم برایِ عقلِ خود اندیشه کن
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۴۲

✍️نکته:

قابلی گر شرطِ فعلِ حق بُدی

هیچ معدومی به هستی نآمدی

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١۵۴۲

قابلیت زنده شدن به زندگی در همۀ انسان‌ها وجود دارد و فقط مربوط به اشخاص خاصی نیست. اگر داشتن قابلیت و استعداد، شرط کارهای خداوند بود، هیچ معدومی پدید نمی‌آمد. یعنی هیچ انسانی از عدم پدید نمی‌آمد. اما منِ ‌ذهنی ما برعکس و این‌طور جلوه می‌دهد که ما نوکرِ جهان فرم هستیم. منِ ذهنی می‌گوید تو قابل نیستی.

با چنین ناقابلی و دوری‌ای

بخشد این غوره‌ٔ مرا انگوری‌‌ا‌ی؟

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۴۰

✍️نکته:

یکی از مشکلات ما این است که بعد از چند بار که کارمان با فضاگشایی توسط زندگی به بهترین شکل انجام می‌شود، منِ ذهنی ما بالا می‌آید و می‌گوید این کارها را خودت کردی. همین‌جا است که ما طغیان می‌کنیم.

چو‌ن‌که مُستغنی شد او، طاغی شو‌د
خر چو بار انداخت اِسکیزه ز‌نَد
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۲۶