نکات پیغام های تلفنی برنامه ۱-۱۰۰۸قسمت سیزدهم

منتشر شده در 2025/01/21
07:05 |

✍️نکته:

ذهن مدام سؤال می‌کند که آیا من رسیدم یا نرسیدم؟ می‌رسم یا نمی‌رسم؟ ذهن با زمانِ قضا و کن‌فکان آشنایی ندارد، ذهن فقط عجله دارد.

کاین تأنّی پرتوِ رحمان بُوَد

وآن شتاب از هَزّهٔ‌ شیطان بُوَد

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۹

 

✍️تجربه شخصی:

من هر لحظه می‌خواستم خودم را یک جوری به خانواده‌ام نشان بدهم، یا از دیگران طلب این‌ را داشتم که به من توجه کنند، به من غرور بدهند، تأییدم کنند که مثلا آشپز خوبی هستم، زن نمونه‌ای است، مادر دلسوزی است. اما متوجه شدم تمام اعمال من در من ذهنی برعکس بوده، از دفتر ششم مثنوی، داستان دزدان و سلطان محمود، دریافتم هنرهایی که انسان در این جهان آن‌ها را یاد می‌گیرد و با آنها همانیده می‌شود، باعث سرنگونی می‌شود.

 

✍️نکته:

آن هنرها گردنِ ما را ببست

زآن مَناصِب سرنگون‌ساریم و پست

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۱۱

«مَناصِب» می‌تواند منصب‌ها، نقش‌ها و می‌تواند همه‌چیز باشد. مثلا اینکه می‌خواهیم مادر خوبی باشیم، می‌خواهیم پدر خوبی باشیم، می‌خواهم آشپز خوبی باشیم.

دیدِ رویِ جز تو شد غُلِّ گلو

کُلُّ شَیْءٍ مٰاسِوَیالله باطِلُ

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۹۸
هر کاری که برای جلب توجه مردم است، باطل است. هر کاری که برای گرفتن تأیید از دیگران می‌کنیم باطل است، پس هرگونه هنرنمایی باطل است و مانند زنجیری بر گردن  ما است.

✍️نکته:

صد هزاران کیمیا، حق آفرید

کیمیایی همچو صبر، آدم ندید

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۵۴

اگر در ابتدا نمی‌توانید این ابیات را بفهمید و عمل کنید باید صبر کنید، صبر کیمیایی است که منِ ‌ذهنی را تبدیل به طلای خالص یعنی هشیاری خالص می‌کند، صبر ما را با خداوند یکتا متحد می‌کند.

✍️نکته:

یار در آخرزمان کرد طَرَب‌سازی‌ای

باطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازی‌ای

مولوی، دیوان شمس، غزل ۳۰۱۳

اگر این بیت را تکرار کنید معنا روشن می‌شود، متوجه می‌شوید در زیر این حوادثِ آفل و گذرای جهان که از جنس «حادث» هستند، یک «نَه‌چیزی» وجود دارد که اسمش را زندگی یا خدا می‌گذاریم. تمام وضعیت‌ها گذرا و آفِل و بازی هستند. اگر اتفاقات را بازی ببینید، فوراً توجه‌تان به آن چیزی که جدی است و در آن زیر است و از جنس بازی و حادث نیست، یعنی خداوند یا زندگی جلب می‌شود. زندگی دائماً می‌خواهد توجه ما را به‌عنوان جنس خودش، به خودش جلب کند، اما ما این‌قدر به بازی مشغول هستیم و آن را جدّی گرفتیم که از آن چیزی که بازی نیست و جدّی است غافل هستیم. تمام بازی‌ها و حوادث برای این است که ما توجه‌مان به‌عنوان اَلَست جلب آن چیزی بشود که از جنس جدی است، ولی متأسفانه در بازی‌ها گم می‌شویم، خشمگین می‌شویم، هیجانات ذهنی بالا می‌آید و نمی‌گذارد.

در نگر در شرحِ دل در اندرون

تا نیاید طعنهٔ لٰاتُبْصِرُون

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۲
به فضاگشایی درونت توجه کن تا طعنهٔ «من را نمی‌بینید» نیاید. یعنی خداوند می‌گوید من لحظه‌به‌لحظه می‌خواهم به شما نشان بدهم که این حوادث بازی است و شما باید آن‌چیزی که جدی است را ببینید.