نکات پیغام های تلفنی برنامه ۱-۱۰۰۸قسمت بیست و سوم

منتشر شده در 2025/01/21
07:25 |

✍️نکته:

اگر تمرکز را روی دیگران بگذاریم و دریچه به ‌سوی سبب‌سازی باز کنیم، به جهلِ سببسازِ منِ ذهنی اجازهٔ جیک‌جیک و نشخوار ذهنی داده‌ایم و نمی‌توانیم با سلیمان یا زندگی با زبانی بسیار گویا سخن بگوییم.

جمله مرغان ترک کرده چیک‌چیک

با سلیمان گشته اَفْصَح مِنْ‌ اَخیک‌

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۰۴

 

✍️نکته:

ای رفیقان، زندگیِ کِرمی  به پایان رسیده، از پیله خارج شویم و اکنون منتظر قیامت باشیم. ابیات را فقط تکرار کنیم، با ذهن نخوانیم، تا از مرز فهمیدن بالاتر رویم. زندگی می‌خواهد ما با آگاهی و ارتعاش او را ملاقات کنیم.

 

✍️نکته:

«می‌دانم» دلیل خفته ماندن طرب در ماست.  ذهن قبل از فضاگشایی، راهکار ارائه می‌دهد و ما را در عمل انجام شده قرار می‌دهد. منِ ‌ذهنی اگر معنوی بشود باز هم از جنس فرم است و با زندگی بی‌فرم وصل نمی‌شود.

گر بگرید، ور بنالد زار زار

او نخواهد شد مسلمان، هوش دار

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۲۴

چرا بعد از شناسایی عیب‌های ما نمی‌افتند؟ چون انباشتگیِ حضور از انباشتگیِ همانیدگی کمتر است. چون طرب در ما بیدار نیست. انباشتگیِ همانیدگی باعث فضابندی، افسردگی و ناشاد بودن است.

 

✍️تجربه شخصی:

قبل از  دیدن گنج حضور حتی وقتی به عروسی می‌رفتم، موقع برگشت حالم بد بود. همیشه می‌رفتم دکتر می‌گفتم حال مرا خوب کنید. یکی بیاید مرا خوشحال کند. اما حالا آن‌قدر شادم که آواز می‌خوانم و می‌رقصم. قبلاً تنها که بودم حوصله‌ام سر می‌رفت،  می‌گفتم بیایید مرا ببرید بگردانید. اما باز هم فایده نداشت. الان مرغِ خودم هستم، ورزش می‌کنم. با تکرار ابیات روی خودم کار می‌کنم. کلاس زبان می‌روم. از بچه‌هایم توقع ندارم.

 

بعد از سن شصت‌سالگی آدم اگر خردمند باشد، می‌تواند بهترین زندگی را بکند. چون پول بیشتر و خانهٔ بزرگتر نمی‌خواهد، چون می‌داند این‌ها فایده ندارند. ورزش می‌کند، مولانا می‌خواند، نقاشی یا موسیقی یاد می‌گیرد. هیچ انسان پیری نباید توانایی‌هایش مثل توانایی حرکت و تواناییِ راه پیدا کردن یا به‌کارگرفتنِ ذهن را از دست بدهد. اگر حواسش جمع باشد، مسئله درست نمی‌کند، غذای خوب می‌خورد و بدنش را سالم نگه‌می‌دارد. یکی از هدیه‌های مولانا به ما نمازی باطنی و مدام است. سال‌ها را  با نماز بی‌حضور سپری کردم. اما با ابیات دیو سوز مولانا نمازم دگرگون شده و رویم به قبلهٔ زندگی است.

یک زمان زین قبله گر ذاهِل شوی

سُخرۀ هر قبلۀ باطل شوی

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۸

به نام رحمتش می‌خوانم «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»

رحمت اندر رحمت آمد تا به سَر

بر یکی رحمت فِرو مآ، ای پسر

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۱

از چه در دهلیزِ قاضی تن‌ زدیم؟

نه که ما بهرِ گواهی آمدیم؟

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶