نکات پیغام های تلفنی برنامه ۱-۱۰۰۸قسمت بیست و چهارم

منتشر شده در 2025/01/21
05:47 |

✍️تجربه شخصی:

وقتی شادم می‌بینم همهٔ اطرافیانم شاد هستند. و  وقتی ناراحتم نیز، همه آشفته‌اند. با این تجربهٔ تکراری مطمئنم همه‌چیز به من بستگی دارد. ببینیم آیا شاد هستیم که بنیاد نابسامانی و غم‌ها را براندازیم؟

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد

من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم

حافظ، دیوان غزلیات، غزل ۳۷۴

 

✍️نکته:

انسان شاد امکان ندارد دنیا را تغییر ندهد، امکان ندارد بدنی بیمار داشته باشد و کمبود داشته باشد. او  تمام ذرات را پر از شادی می‌کند. حالا می‌فهمیم چرا مولانا می‌گوید: «تو یکی نه‌ای، هزاری، تو چراغ خود برافروز.» ما در ذهن طرب زندگی را می‌گیریم به غصه و غم تبدیل می‌کنیم. فرض کن باشندگان دیگر بیایند به زمین چنین چیزی را ببینند، می‌گویند نروید این‌جا که نحس است و اهالی آن خرّوبند و طربِ خداوند را به غم تبدیل می‌کنند. چنین موجودی زمینش را، سیارهٔ بهشت مانندش را از حرصِ پول خراب کرده. پول، بچه، همسر، خانه، هرچیزی گیرش آمده به مرکزش گذاشته، و براساس این‌ها یک خروار رنجش و حسادت و انتقامجویی و نگرانی دارد. زندگی می‌گوید: ای آقا، ای خانم، که در زمین من زندگی می‌کنی، من لذت بی‌کرانه، یعنی عشقم را به تو دادم. آن وقت ما برای خودمان فرمول غم و غصه درست کرده‌ایم، با سبب‌سازی. به جای طرب‌سازی کارخانهٔ درد درست کرده‌ایم. 

لذّتِ بی‌کرانه‌ای‌ست، عشق شده‌ست نام او

قاعده خود شکایت است، ورنه جفا چرا بُوَد؟

مولوی، دیوان شمس، غزل ۵۶۰

 

✍️نکته:

از نظر زندگی هنری  پسندیده است که با آن منظور اصلی زندگی که زنده شدن انسان به بی‌نهایت و ابدیت او است، به تحقق برسد. شناخت زندگی در هر لباس  و اتفاق، قبل از رفتن به ذهن و خوب و بد کردن و مقاومت، هنر است. مسیر زنده شدن طوری طراحی شده  که باید مدام درحرکت باشیم و یک لحظه از کار کردن روی خود متوقف نشویم. کل مسیر در واقع،  همین لحظه است. ولی ما به‌خاطر ماندن در توهم ذهن، آن را طولانی می‌بینیم.

در حرکت باش از آنک، آبِ روان نَفسُرد

کز حرکت یافت عشق سِرِّ سَراندازی‌ای

مولوی، دیوان شمس، غزل ۳۰۱۳

تکرار بیت‌ها مانند پس‌انداز پول در بانک است. شما هشیاریی که با تکرار ابیات بالا می‌آید را ذخیره می‌کنید و موقع چالش به حساب خود مراجعه می‌کنید تا جلوی خشم خود را  با هشیاری بگیرید. معمولاً مردم چیزی در بانکِ هشیاری ندارند و بدهکار هم هستند. یعنی نه‌تنها هیچ ذخیرهٔ هشیاریِ حضور ندارند، بلکه مقدار زیادی درد، مثل ترس، حسادت، خشم و انتقام‌جویی با خود دارند.