:تجربه شخصی✍️
صبحها نیم ساعت زودتر بیدار میشوم و ابیات هندسی را تکرار میکنم. در این نیم ساعت صد و نود بیت میخوانم و این احساس را میکنم که کیفیت روزم خیلی بهتر میشود
: نکته✍️
با تکرار ابیات در صبح روز را عالی شروع میکنید و شما را از حال و هوای ذهنیِ منفی رها میکند. خداوند میگوید اگر با هشیاریِ نظر کار نکنی، هرچه درست کنی خراب میکنم. از جمله عشقی که با کس دیگر به وجود میآوری
: نکته✍️
زندگی میگوید من کار تو را مثل کف دستم بلدم. اگر با مرکز عدم نبینی، هر کاری بکنی این را بههم میریزم. برای همین در منِ ذهنی تمام مراداتت اشکستهپا است. در دنیا انسانی پیدا میکنید که با منِ ذهنی کامَش روا شده باشد؟
: نکته✍️
این که روابط ما با چسبِ سببسازی به هم وصل است یا با چسب عشق، اصل کار ما در برنامه گنج حضور است. رابطة منِ ذهنی با منِ ذهنی مثل چسباندن دو آجر با تُف است. چسب سببسازی استحکام ندارد، بلکه تحلیل میرود
ای شاد باطلی که گریزد ز باطلی
بر عشقِ حق بچَفسَد بیصَمغ و بیسریش
(مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۲۶۸)
چسب عشق عمق دارد، توقع ندارد و بخشنده است
------------------------------------------------------------------------------------------------
:تجربه شخصی✍️
این هفته در تصمیمگیریها به خداییتم میگفتم: «کار تو کار من است و کار تو کار منِ ذهنی نیست». با این جمله از ذهن آزاد شده و گفتم من ذرهای از خداییتم و بیلیاقت نیستم. زندگیام ارزش دارد و لحظههایم را هدر نمیدهم.
: نکته✍️
این لحظه خود زندگی است که دربرگیرندة همهچیز است. از این لحظه به کجا میگریزیم؟ ما خودِ این لحظه هستیم. آیا لذت بیکرانة این لحظه را تجربه کردهایم؟ ما ذاتاً میل داریم همیشه در همین لحظه باشیم اما دچار فریب منِ ذهنی شدهایم
: نکته✍️
ابزار منِ ذهنی، عینکهای همانیدگیها است. در این لحظه بودن، مساوی با نیاوردن هر چیز ذهنی به مرکز است. پس منِ ذهنی نمیتواند عینکی به چشم ما بزند. چقدر خوب که قابلیت عدمکردن مرکز را داریم تا عینکها را در بیاوریم
: نکته✍️
: چقدر خوب که مرغِ خودمان باشیم و نگذاریم منِ ذهنی خودمان و دیگران عینکی به چشم ما بزنند. اگر مردم ابیات مولانا را مرتباً بخوانند و تکرار کنند، میتوانند زندگیشان را درست کنند
: نکته✍️
: وقتی ظرفی را پیش مولانا میبرید، اگر پُر باشد، یعنی اگر بخواهید مولانا را قضاوت کنید، چیزی نمیتوانید یاد بگیرید. شما باید خالی پیش مولانا بروید
------------------------------------------------------------------------------------------------
:تجربه شخصی✍️
مدام ابیات را تکرار میکنم و خوشبختی واقعی را دارم احساس میکنم. اما قبلاً دو موقع منِ ذهنی حمله میکرد. موقع خوابیدن و موقع بیدارشدن. ششصد بیت در این مواقع و موقع ورزش میخوانم. حملة منِ ذهنی خیلی کم شده. مدتی قبل خصوصیات صبر، پرهیز و واهمانش و شکر که برایم غریبتر بود را تمرینهای سختی برای تبدیل میشناختم. شما گفتید اگر مرکز عدم باشد، زندگی خودش از درون انسان شکر میکند. پس الآن فقط خاموش میشوم و خودم را قضاوت نمیکنم. متوجه شدم شکر اصلی این است که میتوانم صبر کنم و از همهویت شدن پرهیز کنم و همچنین توانایی تشخیص میان خوی خداوند وخوی دیو به من داده شده است. گل سرسبد همة هنرهای بشر، چشمِ سلطانشناس است که شاه یعنی خداوند را مینگرد
: نکته✍️
: حقیقتاً چگونه شُکر این که لایق دریافت چشم سلطانشناس هستیم را بهجا آوریم؟ روشن است انسان از عهدة شکر او برنمیآید پس ابیات مولانا که چشم سلطان شناس دارد را میخوانیم و فضا را باز میکنیم تا در سایة لطف او قرار بگیریم
: نکته✍️
کته: در داستان سلطان محمود و شبدزدان، سلطان محمود نماد خداوند و دزدان نماد منِ ذهنی است که از زندگی دزدی میکند. هر دزد برای بالا رفتن از دیوار زندگی هنری دارد . با حرص دنبال کسب فضل و هنر است و وقت را تلف میکند
: نکته✍️
زدان با کسب این هنرها منهایی با پندار کمال و ناموس درست کرده و در ذهن به خواب رفتند. شاه، مأموران را دنبالشان فرستاد اما بهخاطر کسی که دیده شاهشناس داشت، سلطان به آنها رحم کرد. در هرجا خداوند با ماست اما ما غافلیم
: نکته✍️
: در منِ ذهنی باطلیم و گریزان از شاه زندگی، چون مشغول سببسازی و فکر پشت فکر برای طرح دزدی از شاه هستیم. او شاهد ماست و امیدوار است این لحظه شعور او را به کار اندازیم تا رحمتش را دریافت کنیم