: نکته✍️
ما وقتی فضا را باز میکنیم، زندگی از آسمانِ درون باران رحمت میدهد، هشیاری میدهد، خرد میدهد. وقتی زندگی به ما خرد میدهد، واضح است که وضعیت زندگی ما در بیرون هم بهتر میشود. تغییرات از درون به بیرون است
آنکه او از آسمان باران دهد
هم تواند کاو ز رحمت نان دهد
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۸
: نکته✍️
فلسفهی خرّوب بودن منِ ذهنی این است که اینقدر خرابکاری بکنیم تا خرابکاری نکنیم، تا بفهمیم که این منِ ذهنی خرابکار است. برای اینکه زندگی میگوید این منِ ذهنی باید اینقدر خراب کند تا انسان متوجه بشود که منِ ذهنی نیست
: نکته✍️
دیگر پس از ده دوازدهسالگی منِ ذهنی بهعنوان ادارهکنندۀ انسان خلق نشده است، بلکه بعد از آن باید هشیاری حضور، خرد کل انسان را اداره کند و اگر هنوز عقل منِ ذهنی اموراتِ زندگیِ ما را اداره میکند، ما شروع میکنیم به خرابکاری
: نکته✍️
زندگی رحمت اندر رحمت است و سعی میکند لحظهبهلحظه با شأن جدید، با کار جدید، با صنع جدید، زندگی ما را درست کند، امّا ما خراب میکنیم. پس تمام گرفتاریها تقصیر خود ما است، تقصیر خداوند نیست
------------------------------------------------------------------------------------------------
:تجربه شخصی✍️
شش سال پیش در اوج ناراحتی و دردهای فراوان، رحمت خداوند شامل حالم شد و جذب برنامهی گنج حضور شدم. من که خودم را فردی بیارزش و فاقد قدرت تصمیمگیری میدیدم، اکنون با آموزههای مولانا خودم را فردی باارزش و توانمند میبینم. در این مدت تمرکز من فقط روی خودم بود و دردها و همانیدگیهای زیادی را شناسایی کردم و انداختم. بزرگترین دردی که ریشهی همهی دردهایم بود، رنجش از کسی بود که با او زندگی میکردم. پس شروع کردم به بخشیدن و رها کردن. اول خودم را بهخاطر تمام اشتباهاتم بخشیدم و سپس از هر کسی که رنجش داشتم بخشیدم و رها کردم، در نتیجه غمها رفتند و شادی آمد و مهمان دلم شد
: نکته✍️
ما قربانی مقاومتمان میشویم، قربانی ستیزهمان میشویم، قربانی سرکشیمان میشویم. فکر میکنیم سرکشی کردن و «من میدانم» و «من قوی هستم» خوب است، اما اینها همه اداهای منِ ذهنی است که زندگی ما را خراب میکند
------------------------------------------------------------------------------------------------
:تجربه شخصی✍️
من قبلاً خیلی فعالیتهای سیاسی میکردم. با قومیتهای دیگر مشکل داشتم. خیلی از این بابت صدمه خوردم. الان چندین سال است که با اشعار مولانا و گنج حضور قرین هستم و دیگر کاری به سیاست و اوضاع مملکت ندارم و در هیچ بحثی شرکت نمیکنم
: نکته✍️
این از خردمندیِ ما است که مدت زمانِ عمرمان را محدود بدانیم و به خود بگوییم که: «من در این مدّت کوتاه عمرم باید به خداوند زنده بشوم و هیچ کاری مهمتر از این نیست.» این یعنی ما ارزش وقتِ خودمان را میدانیم و عملاً شُکر میکنیم
: نکته✍️
ما به اینجا آمدهایم که به خداوند تبدیل بشویم و «بلی» بگوییم. «نه که ما بهرِ گواهی آمدیم؟»، نه که آمدیم اینجا شهادت بدهیم، گواهی بدهیم که من هم بهاندازة بینهایت و ابدیتِ خداوند هستم؟ «فعل و قولِ ما شهود است و بیان». یعنی هم عملمان هم قولمان باید شهادت بدهند که ما از جنس زندگی هستیم و مثل خداوند حرف میزنیم. اگر «بلی» نگوییم و فضا را باز نکنیم، در دهلیز و راهرویِ قاضیِ قضا یعنی خداوند، سرگردان خواهیم بود. «از لِجاجِ خویشتن بنشستهای»، «اندرین تنگی»، در این جای تنگ ذهن «کف و لب بستهای»، یعنی هیچ عملی از دست تو برنمیآید، هر کاری میکنی به ضررت میکنی، یعنی در ذهن، بهخاطر لجبازی و ستیزه و مقاومت خودت است که نشستهای. وگرنه خداوند که نمیخواهد تو در فضای درد بنشینی
------------------------------------------------------------------------------------------------
:تجربه شخصی✍️
الآن ادب برای من این معنی را میدهد که به خداوند وصل باشم و خشم و ترس و هیجانات منِ ذهنی را در مرکزم نداشته باشم. به لطف گنج حضور و مولانا چنان ذوق و اشتیاقی دارم که حتی با هلیکوپتر هم مشروب و پول مفت و مجانی بریزند، برنمیدارم. دیگر از کسی چیزی نمیخواهم، خدا خودش دارد همهچیز را به لطف فضای گشودهشدهام و گنج حضور و مولانا به من میدهد
: نکته✍️
تبدیل هشیاری جسمی به هشیاریِ حضور باید با صبرِ ما صورت بگیرد. ما مسئولِ هشیاریِ خودمان هستیم و باید تمرکزمان روی خودمان باشد تا این تبدیل آهستهآهسته صورت بگیرد. با صبر و تأنی. تعهدِ ما به مرکزِ عدم و مولانا و همیشه در حرکت بودن و جهد کردن، لازمة این تبدیل است
: نکته✍️
حبر و سنی کردن با مشاوره دادن فرق میکند. مولانا هم حبر و سنی نمیکند، مثلاً نمیگوید برو خانهات با همسرت اینطوری صحبت کن.حبر و سنی کردن یعنی بهجای دیگران تصمیم گرفتن، کنترل کردن. حبر و سنی کردن یک فرایند ذهن به ذهن است
: نکته✍️
ما میتوانیم از طریق عشق و فضای گشودهشده به فرزندانمان دانش زندگی بدهیم و کمکشان کنیم تا خلاقیتشان شکوفا بشود و تشویقشان کنیم. این کار سازنده است. اما حبر و سَنی کردن خرّوب و ویرانکننده است
: نکته✍️
گاهی اوقات ما میگوییم: «اگر خداوند کمکم کند....» ولی بهتر است بگوییم که: «اگر اجازه دهم که رحمتِ خداوند به من برسد....» چون زندگی لحظهبهلحظه میخواهد حداکثر کمک را به ما بکند. ما خودمان را با بالا آوردن منِ ذهنی و مقاومت محروم میکنیم
: نکته✍️
ما باید همیشه این سؤال را از خود بکنیم: «من چهجوری خودم را از رحمت خداوند محروم میکنم؟» نه اینکه «اگر خدا کمک کند» ما خودمان راه را بستهایم. برای همین است که «رَیْبالْمَنون» رخ میدهد. «رَیْبالْمَنون» یعنی بُرّندة شَک. اصلاً کل منِ ذهنی شک است، وگرنه منِ ذهنی نبود