:تجربه شخصی✍️
شما میگویید سه نفس عمیق بکشید و من این را آیینة خودم کردم که هروقت چیزی را ذهنم نشان میدهد، سه نفس عمیق میکشم به پاس صبر و شکر و پرهیز، که در این سهحالت قدم بردارم و سمنزار رضا را آشفته نکنم. هنوز قضاوتم شدت دارد و مرتب دست ذهنم را میگیرم که مثل یک بچة بیادب است و مینشانمش که بنشین، ساکت باش، قضاوت نکن. شما یاد دادید این دانش را که ما با فضاگشایی در فضای بیقضاوتی سیر کنیم. این فضا کجا و آن کجا که فضا را ببندیم و با ستیزه، با منهایذهنی به بحث و گفتوگوهای بیخود مشغول باشیم؟ ما کان قند هستیم باید مواظب باشیم که فکرهای ما از کدام فضا میآید؟
: نکته✍️
. اگر بخواهیم با طمع به دنبال دانشهای دیگر برویم و کتابهای متفرقه بخوانیم، سر خود را کلاه گذاشتهایم. چون دانش مولانا را رقیق میکنیم و پیشرفت نمیکنیم. باید فضا را باز کنیم، اگر پیشرفت میخواهیم
------------------------------------------------------------------------------------------------
:تجربه شخصی✍️
هر بار از برنامه فاصله گرفتم، انگار جبر روزگار مرا با دردهایی که منِ ذهنی برایم تولید میکرد، به سمت برنامه میکشاند. فکر میکردم با درس و دانشگاه از این منیتهای ذهنی خلاص میشوم. الان مشاور هستم. متوجه شدم منِ ذهنی با همانیدگی این دردها را ایجاد میکند. سالها روی خودم کار میکردم ولی هیچ چیزی مثل مولانا نتوانست به من کمک کند. شما بخش معنوی زندگی مرا پررنگ کردید. این بخش معنوی دارد اثرش را از طریق علم روی مراجعانم نشان میدهد. هر مراجعکنندهای که مثلاً بستری بوده یا قرص میخورده را با منِ ذهنیاش آشنا میکنم، دیگر دارد راحت زندگی میکند بدون نیاز به دارو و بستری شدن. خدا شاهد است از آن روزی شروع کردم، در کارم دارم رونق میگیرم، در کلامم برکت و در زندگیام آرامش آمده و از خدا میخواهم این من را از من بگیرد تا وجود خودش را در انسانها شناسایی و روشن کنم
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️تجربه شخصی:
قبلاً در کار بچههایم دخالت میکردم ولی الان بچهها و نوهها که میآیند من ابیات «اَنْصِتوا» و «ننگرم..» را زمزمه و خیلی تکرار میکنم که باعث میشود به کارهایشان دقّت نکنم و دخالت نکنم. اجازه میدهم خودشان تشخیص بدهند چکار کنند، خیلی نظر نمیدهم. قانون «ناظر و منظور» کمک کرد تمام رنجشهایم برود. متوجه شدم اگر آدمها را منِ ذهنی ندیده بودم، با من رفتار بد نمیکردند. پس مقصر من بودم.
از همه اوهام و تصویرات دور
نورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نور
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶)
.این بیت کمک کرد آدمها را نور ببینم، نه کارهایشان
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️تجربه شخصی:
اوايل به مادرم میگفتم این برنامه را خاموش کن ولی الان در اوج ناراحتی یک بیت از مولانا میخوانم و از مشکلاتم گذر میکنم. دیگر مثل گذشته روی اشتباهاتم پافشاری نمیکنم. آنها را میپذیرم و جبران میکنم. خیلی زودرنج بودم با بچههایم، شوهرم و اقوام. اما حالا موضوعات مهم هم نمیتواند ناراحتم کند مگر خیلی زودگذر. از خدا میخواهم بچههای عشقی تحویل جامعه بدهم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️تجربه شخصی:
قبلاً هیچوقت عذرخواهی نمیکردم. اما الان حتی از همسرم عذرخواهی میکنم که در گذشته فکر میکردم تمامی تقصیرها از ایشان است. منذهنیام خیلی آن زیر حرف میزند ولی برحسبش عمل نمیکنم. گاهی منِ ذهنی میگوید برو فلانی را تنبیه کن. اما من میخندم و میگویم او هر کسی هست، منِ ذهنی دارد ولی از جنس خداییت است. میتوانم برحسب آنچه ذهنم نشان میدهد فکر و عمل نکنم. خیلی برایم سخت بود ببینم انسانها اشتباه میکنند ولی حالا روا میدارم که دیگران اشتباه کنند و من واکنش نشان ندهم، مقاومت نکنم و فضا باز کنم.
------------------------------------------------------------------------------------------------