:نکته✍️
.دوازده چراغ با توجه به داستان «آمدن مهمان پیش یوسف و تقاضای ارمغان از مهمان» و چگونگی تبدیل و رهایی از پندار کمال را که مولانا به ما آموزش دادهاند
:چراغ اول✍️
.هرلحظه اعتراف میکنم به عیب و نقص و همانیدگی
آینة هستی چه باشد؟ نیستی
نیستی بر، گر تو ابله نیستی
(مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۰۱)
.این نقصها در فضای گشوده یعنی نیستی، قابلِ دیدن است
:چراغ دوم✍️
.با پذیرش نقص، کارگاه زندگی میشوم
نیستی و نقص، هر جایی که خاست
آینة خوبیِّ جملة پیشههاست
(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۴)
:چراغ سوم✍️
.اظهار عجز نزد زندگی پس از دیدن نقص که با عقل جزوی قادر به حل مشکلاتم نیست
عیب کردن ریش را داروی اوست
چون شکسته گشت، جایِ اِرْحَمُوست
(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۳۷)
:چراغ چهارم✍️
.هر عیبی در دیگران میبینم، آن عیب در خود من است
ای خُنُک جانی که عیبِ خویش دید
هر که عیبی گفت، آن بر خود خرید
(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۳۴)
:چراغ پنجم✍️
. با تکرار ابیات همانیدگیها را شناسایی میکنم. با این کار خداوند مرا به خودش جذب میکند
اصل خود جذب است، لیک ای خواجهتاش
کار کن، موقوفِ آن جذبه مباش
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۷)
:چراغ ششم✍️
. میپذیرم و میدانم پندار کمال دارم که یکی از بزرگترین موانع پیشرفت معنوی و تبدیل ماست
علّتی بَدتر ز پندارِ کمال
نیست اندر جانِ تو ای ذو دلال
(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۴)
:چراغ هفتم✍️
. برای پاک شدن باید درد هشیارانه بکشم
گر رهایی بایدت زین چاهِ تنگ
ای برادر رو بر آذر بیدرنگ
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۹۴)
:چراغ هشتم✍️
.من به تنهایی نمیتوانم درونم را پاک کنم. باید با کمک خواستن، خود را تسلیم زندگی و پیر راهدان کنم
کی تراشد تیغ، دستة خویش را
رَوْ، به جرّاحی سِپار این ریش را
(مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۲۲)
:چراغ نهم✍️
.اعتراف کنم جاهل و نادانم و هیچ نمیدانم
خویش مُجرِم دان و مُجرِم گو، مترس
تا ندزدد از تو آن اُستاد، درس
(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۷)
:چراغ دهم✍️
. از جلوهگری و تاییدگرفتن از دیگران پرهیز کنم و از برملا شدن اشتباهاتم نترسم
وقتِ آن آمد که من عریان شوم
نقش بگْذارم، سراسر جان شوم
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۳)
:چراغ یازدهم✍️
.ناموس را با فروتنی شناسایی کنم
کرده حق ناموس را صد من حَدید
ای بسی بسته به بندِ ناپدید
(مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰)
:چراغ دوازدهم✍️
. با پرهیز و صبر راه را ادامه دهم
بینهایت حضرت است این بارگاه
صدر را بگذار، صدرِ توست راه
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١٩۶١)
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️تجربه شخصی:
روی خودم متعهدانه کار میکنم. اشعار را حفظ میکنم. یک برنامه را کامل گوش میدهم. با آواز میخوانم. این اشعار جان نو به خانة ما داده است. دیگر بدیها را نمیببینم. فقط ردّ پای خدا را با شکرگزاری میبینم. تعهد نامة سکوت نوشتم و ابیات سکوت را مرتب میخوانم تا به هیچکس کاری نداشته باشم و بیواکنش باشم. بهاندازه بخورم، بخوابم و سخن بگویم. درلحظة حال بمانم، از مثلث همانش یعنی قضاوت و مقاومت، به مثلث شکر و صبر و پرهیز بروم. اینقدر اشعار را حفظ کردم که در خواب هم میخوانم. وقتی مسئلهای باشد خودشان بالا میآیند و راه را نشان میدهند. اتفاقات مهم نیستند و فقط مثل بازی رقص نور هستند. تو فقط ماموریت داری به خالق زنده شوی و پیشش برگردی. به بچههایم گفتم من اشتباه کردم. گفتم شما باید آدمهای موفقی بشوید. شدیداً روی بعد معنویتان کار کنید. ماموریت فقط زنده شدن به خالق و خدمتگزاری در راه خالق است. دردهای مرا شما تجربه نکنید و بعد از اعتراف به اشتباهاتم زندگی بار گران را از پشتم برداشت