برنامۀ شمارۀ ۹۹۵ گنج حضور - بخش سوم، قسمت چهارم

منتشر شده در 2024/03/03
10:49 | 7 نمایش ها

✍️یکی از معجزات موسی این بود که وقتی فرعون و طرفدارانش می‌خواستند از رود نیل آب بخورند، خون می‌شد، ولی وقتی خود موسی و طرفدارانش آب می‌خوردند خون نبود و آب بود. این یعنی چه؟ یعنی آبی از طرف زندگی می‌آید، هر کس من‌ذهنی داشته باشد، برای او خون می‌شود. مسئله، مانع، دشمن، ناموس، گرفتاری و درد ایجاد می‌شود. به او هیچ خوش نمی‌گذرد، همه‌چیز را برای خودش حرام می‌کند شادی نمی‌کند، گرفتار است، دائماً غمگین است. به جای آب، هیجانات من‌ذهنی اعم از ترس، غم، اضطراب، نگرانی از آینده، حس خبط‌ از گذشته، افسوس و ملامت می‌خورد که همگی خون هستند و زندگی را تبدیل به خشم و ترس می‌کنند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴

رحمتی، بی‌علّتی بی‌خدمتی

آید از دریا، مبارک ساعتی

✍️اگر فضا را باز کنید، می‌بینید نیروی شفابخش زندگی وارد جسمتان می‌شود، تمام ذرّات وجودتان عشق، لطافت، زیبایی، نرمش، انعطاف، شادی و آرامشِ زندگی را ارتعاش می‌کنند. می‌بینید شما نرم شده‌اید، شاد شده‌اید. لزومی ندارد با سبب‌سازی خوشحال شوید، زیرا در لحظهٔ مبارک، بدون سبب‌سازی، بی‌ علت و بی‌ خدمت، رحمت از دریای زندگی می‌آید و شما می‌گیرید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٠۵۶

او درونِ دام، دامی می‌‏نَهَد

جانِ تو نَه این جَهَد، نَه آن جَهَد

✍️ما به‌عنوان هشیاری، درونِ این دامِ جسم به جهان آمدیم، با چیزها همانیده شدیم، در هشیاری جسمی به محدودیت افتادیم و بدون کمک زندگی نمی‌توانیم از هیچ‌کدام بیرون بجهیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۷۸

هین میآور این نشان را تو به گفت

وین سخن را دار اندر دل نَهُفت

✍️زندگی به ما گفته که اصلاً با ذهنت حرف نزن، به من زنده شو و سخن بی‌نشانی را در دلت نهفته نگه دار! شاید بهترین سؤال این باشد که از خودمان بپرسیم، من چه کسی هستم؟ ولی با توصیف جواب ندهیم. آن‌قدر جواب ندهیم تا زندگی در درونمان جواب دهد.  زمان‌هایی وجود دارد که  فضای درونمان باز می‌شود و می‌گوییم بله!! من این هستم و هیچ توصیف ذهنی را به‌عنوان خودمان قبول نداریم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما دو نوع نمود داریم، یکی فضاگشایی که ما به خداوند زنده و بی‌نشان و بی‌رنگ می‌شویم، و دیگری که به‌صورت فضابندی و بلند شدن به‌عنوان من‌ذهنی رخ می‌دهد. ما تا کنون به‌صورت من‌ذهنی بالا آمدیم و خودمان را دیدیم ولی باید این من‌ذهنی را کوچک کنیم و بی‌رنگ و بی‌نشان شویم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️تو ای زندگی، جان و جهان من هستی، من می‌خواهم با ذهنم جان و جهان را چه کنم؟ تو گنج روان من هستی، گنجی هستی که دائماً روان هستی. من می‌خواهم سود و زیان را چه کنم؟ سود و زیان مال ذهن است، یعنی می‌خواهم من‌ذهنی را چه کنم؟ وقتی که دائماً به‌صورت گنج در اختیارم هستی، چرا با من‌ذهنی نگران سود و زیان در مورد همانیدگی‌ها باشم؟

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی خداوند در ما به بی‌نهایت و ابدیت خودش زنده می‌شود، لزومی ندارد ما  به‌وسیلهٔ ذهنمان به چیزی در جهان یا همانیدن با بعضی باور‌ها، یا انسان‌ها متکی باشیم. فکر می‌کنیم همهٔ آن چیزهایی که به مرکزمان می‌آوریم، از زندگی مهم‌تر هستند. آن‌ها واقعاً خجالت می‌کشند به مرکز ما بیایند. ما نور خدا را پخش می‌کنیم که هیچ‌ موجود دیگری نمی‌تواند پخش کند.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۰

ای تو به نور، مستقل، وی ز تو اختران، خَجِل

تنها نوری که مستقل از نور‌های دیگر هست انسان است، هر چیزی که نور دارد، چه هشیاری حیوانی باشد، چه درختی، یا حتی سیارات، هر‌چه که نور می‌دهد از ما خَجِل است. چون ما ذاتاً نورده هستیم، آن‌ها به نورمان احتیاج دارند تا خودشان را بشناسند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۷۳

هم در آن ساعت ز ساعت رَست جان

ز آنکه ساعت پیر گردانَد جوان

✍️مولانا ساعت را در دو معنی به‌کار می‌برد، یک معنی لحظه‌ای است که مراقب بوده، فضا را باز کرده و ناظر ذهن شده‌ایم، در آن لحظه جان ما از زمان مجازیِ گذشته و آینده «رَسته‌است». معنی دیگر زمان مجازی است که جوان را پیر می‌کند. ما به‌عنوان من‌ذهنی در زمان مجازی پیر می‌شویم، در‌حالی‌که به‌عنوان زندگی همیشه جوان هستیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️این‌ مسئله که ما با سبب‌سازی می‌دانیم کارها چگونه انجام می‌شود، واقعاً غلط است. فقط باید بگوییم بلد نیستیم و فضا‌گشایی کنیم. حیرت کنیم؛ حیرت یعنی تعطیل کردن سبب‌سازی ذهن، یعنی شما نمی‌دانید کارها چگونه انجام می‌شوند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️زندگی در ذهن هر انسانی یک تربیت‌کننده‌ قرار داده‌است، درواقع خداوند این تربیت کردن را در ما به‌وجود آورده، تا وقتی مرکزِ ما جسم می‌شود  و دردهای من‌ذهنی به سراغمان می‌آیند، بلافاصله مرکزمان را با درد هشیارانه و فضاگشایی خالی کند، تا شادی‌ بی‌سبب و صنع خداوند به مرکزمان بیاید.

------------------------------------------------------------------------------------------------