برنامۀ شمارۀ ۹۹۲ گنج حضور - بخش دوم، قسمت دوم

منتشر شده در 2024/01/26
09:45 | 2 نمایش ها

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۶۰

هر که به گِردِ دل، آرَد طواف

جانِ جهانی شود و دلربا

هر کسی که  فضا را باز کند و به گِردِ دل یا به گِردِ خدا بچرخد، از جنس جانِ جهان، از جنس خدا و زندگی می‌شود. تبدیل به زندگی شده و دلربا می‌گردد، دل‌ها را می‌رباید و خودش هم به‌عنوان دل، جذب دل‌های بیدار می‌شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۶۰

همرهِ پروانه شود دل‌شده

گَردد بر گِردِ سرِ شمع‌ها

✍️اگر انسان با خدا یکی شود، از جنس خدا، عشق و زندگی شود و دل مردم را جذب کند و خودش هم جذب شود، چه‌ می‌شود؟ شبیه پروانه می‌شود که عاشق شده، دلش رفته‌ و دور شمع می‌گردد. اول پَر و بال من‌ذهنی را می‌سوزانیم، بعد به عشق تبدیل می‌شویم، عاشق می‌شویم و گِرد سر شمع‌هایی مثل مولانا، حافظ، فردوسی می‌گردیم. پس اگر شما دور چنین شمع‌های عشقی یعنی شمع بزرگان یا گرد شمع خود زندگی می‌گردید، اگر دلتان جذب مولانا می‌شود و انسان‌ها را هم جذب می‌کند، حتماً «جانِ جهانی» و «دلربا» شده‌اید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۶۰

گِردِ فنا گردد جانِ فقیر

بر مَثَلِ آهن و آهن‌ربا

✍️اگر مرکز و فضای درون کسی باز شده، جانش فقیر شده‌است. جانِ فقیر همانیدگی ندارد، مرکزش عدم شده و فضای درونش باز شده‌است. اگر هیچ همانیدگی‌ و هیچ‌چیز ذهنی، به مرکز شما نمی‌آید، می‌توانید بگویید، جانِ من جانِ فقیر است. چنین جانی مانند آهن و آهن‌ربا، گِرد فنا و گِرد هیچ می‌گردد. در ابتدا که ما شروع به ضعیف کردن من‌ذهنی می‌کنیم، گِردِ فنا می‌گردیم. وقتی جان فقیر می‌شود، مدام می‌خواهد فقیر و فقیرتر شود. شما بگویید من هیچ‌چیزی ندارم چون با هیچ‌چیز همانیده نیستم، ولو این‌که میلیاردها دلار پول دارم. این‌که آدم پول داشته باشد و با آن همانیده باشد، فرق دارد با این‌که پول داشته باشد و با آن همانیده نشود. ممکن است پول داشته باشد و جانش فقیر باشد. از خود سؤال کنید آیا جان من فقیر است؟ من گِرد فنا و خدا می‌گردم یا گِردِ همانیدگی‌ها می‌گردم؟ مولانا می‌گوید، جانتان باید فقیر باشد. اگر جانتان چیزی داشته باشد، دراین‌صورت شما در سبب‌سازی ذهن هستید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۶۰

ز آنکه وجود است فنا پیشِ او

شُسته نظر از حَوَل و از خطا

حَوَل: لوچی و دوبین بودن

✍️جانِ فقیر دائماً گِردِ فنا می‌گردد، برای این‌که حس وجود در ذهن شخصی که فضای درونش باز شده، فنا است. برای چنین شخصی وجود ذهنی، ناموس، پندار کمال، من‌ذهنی، زمان مجازی، مقاومت و قضاوت معنی ندارد. هیچ اصراری ندارد که دیگران را عوض کند. مرکزش عدم است. نظر و دیدش را از دوبینی و خطا دیدن شسته‌است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر در مرکز ما جسم باشد، عینکِ جسم را به چشممان زده باشیم، حتماً خطا می‌بینیم و در دویی ذهن هستیم. آن موقع ما یک من‌ذهنی درست می‌کنیم، یک خدا هم منعکس می‌کنیم که آن خدا هم ذهنی است، یعنی منِ مجازی و خدایِ مجازی. انسان به‌عنوانِ من‌ذهنی برای خودش خدا خلق کرده، در‌واقع ما مخلوق خودمان را می‌پرستیم، خدای واقعی را نمی‌پرستیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️در‌واقع از نظر عرفانی بدترین راه ارتباط ما همین زبان است. زبان در ارتباطات خیلی ضعیف است. ارتعاش مرکزِ ما است که مهم است. نمی‌شود دعای ما مقلوب باشد، یعنی مرکز ما منقبض باشد، مثلاً مرکز ما نگران و مضطرب است، کینه دارد، انتقام‌جو است، آرزو دارد دیگران خوب زندگی نکنند، بد‌بخت شوند، درعین‌‌حال به زبان دعا کنیم که خدایا، کارِ ما را درست کن، ما را خوشبخت کن. نمی‌شود شما زن و شوهر مرکزِ آلوده و منقبض داشته باشید، یا دشمن‌پروری کنید، اما بگویید می‌خواهیم این‌جا عشق به‌وجود بیاید، همسرم من را دوست داشته باشد، محیط، محیطِ عشق باشد. امکان ندارد دوتا من‌ذهنی عشق به‌وجود بیاورند. زن و شوهر می‌توانند دورِ شمعِ روشنِ خودشان یعنی شمعِ خدا بگردند، آن موقع عشق به‌وجود می‌آید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۶۰

ز آنکه کلید است، چو کژ شد کلید

وا شدنِ قفل، نیابی عطا

✍️دعای تو مثل کلید است، وقتی کلید کژ باشد، قفلِ من‌ذهنیِ تو را باز نمی‌کند. خداوند باز شدنِ قفلِ من‌ذهنی را به تو عطا نمی‌کند، برای این‌که دعای تو مقلوب است، کژمژ است، پس ببینید چقدر مهم است که دل ما آن چیزی که ما می‌خواهیم بخواهد. دل ما بخواهد نه زبان ما. دل ما کی آلوده است؟ وقتی پر از همانیدگی‌ است، دل ما نباید آلوده‌ باشد، به همین دلیل به‌خاطر خودمان و به‌خاطر این‌که دور خدا بگردیم، باید هر دردی داریم بیندازیم.