برنامۀ شمارۀ ۹۹۲ گنج حضور - بخش سوم، قسمت دوم

منتشر شده در 2024/01/26
08:18 | 2 نمایش ها

✍️شخصی که حضور دارد، شادی بی‌سبب از او می‌جوشد بالا می‌آید، به زندگی ارتعاش می‌کند، یک دید نفوذپذیر دارد که آدم‌ها را زندگی می‌بیند. ارتعاش حضور را در مرکز انسان‌های دیگر به ارتعاش درمی‌آورد، دارد به آن‌ها حلوا می‌دهد و چیزی هم نمی‌خواهد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️من‌ذهنی آدم‌ها را جداجدا می‌بیند. با قرین‌ شدن با من‌‌های ذهنی‌، آن‌ها می‌گویند ما می‌خواهیم در آینده به حضور برسیم، چون مرتب می‌خواهند با همانیدگی‌ها روی مرکز عدم را بپوشانند، ولی انسانِ تسلیم‌شده که پرهیز هم دارد، می‌گوید من هم‌اکنون می‌خواهم به خدا زنده شوم، صبر را برای فردا بگذارید، صبر چیست! این صبر صلاح نیست.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۴۲۰

بلکه سنگ و خاک و کوه و آب را

هست واگشتِ نهانی با خدا

✍️مولانا می‌گوید همۀ انسان‌ها به‌سوی زندگی بر‌می‌گردند، چه می‌خواهد مؤمن باشد چه می‌خواهد مسیحی، یهودی، کافر، زرتشتی، همه منظور به‌سوی او دارند، و هر کسی با توجه به دلی که دارد، دعای خودش را می‌کند. حتی سنگ و خاک و کوه و آب، جمادات هم زندگی را ستایش می‌کنند، واگشتِ نهانی‌شان با خداست.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۸۳۸

باد و خاک و آب و آتش بنده‌‌اند

با من و تو مُرده، با حق زنده‌‌اند

✍️باد و خاک و آب و آتش و هرچیزی که ما می‌بینیم، این‌ها زنده‌اند، منتها چون با من‌ذهنی‌مان با آن‌ها برخورد می‌کنیم، در دیدِ ما مرده‌اند، اما با خداوند زنده‌اند. فقط این را بشنوید که هر چیزی در این جهان هست، زنده است و جنس ایزدی در آن‌ ارتعاش می‌کند، حتی اگر آن جنس ایزدی کافر باشد، من‌ذهنی باشد، از هر نوع که باشد، باز هم جانش به‌سوی خداوند برمی‌گردد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️صحبت مولانا و بقیۀ بزرگان این است که تمام موجودات باید به خداوند زنده شوند و در این میان انسان باید خیلی زود به عشق زنده شود، و این انرژی‌ای که او ساطع می‌کند به دیگران کمک می‌کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️کسی که فضاگشایی کرده و به خرد زندگی مجهز شده، معلوم است که عقل واقعی‌اش از بقیۀ من‌های ذهنی بیشتر است، مولانا تجربیات خودش را می‌گوید و در آخر‌ می‌گوید که شما به خواری به هیچ‌کس منگرید، در این کاروانسرا آدم‌هایی مثل مولانا هیچ من‌ذهنی‌ای را خوار نگاه نمی‌کنند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

«وَلَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَٰكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ»

«چون موسى به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: اى پروردگار من، بنماى، تا در تو نظر كنم. گفت: هرگز مرا نخواهى ديد. به آن كوه بنگر، اگر بر جاى خود قرار يافت، تو نيز مرا خواهى ديد. چون پروردگارش بر كوه تجلى كرد، كوه را خُرد كرد و موسى بيهوش بيفتاد. چون به هوش آمد گفت: تو منزهى، به تو بازگشتم و من نخستين مؤمنانم.»

قرآن کریم، سورۀ اعراف (۷)، آیۀ ۱۴۳

✍️پروردگارا اکنون که بر کوهِ من‌ذهنیِ‌ام تجلی می‌کنی، كوهِ ذهن مرا را خُرد می‌کنی، من هم مانند حضرت موسىٰ بيهوش هستم و با ذهنِ خاموش چون به هوش آمدم، یعنی در هوش حضور هستم، می‌گویم خدایا تو منزهى، من فهمیدم تو پاکی، چون من الآن پاک هستم. «به تو بازگشتم»، این بازگشتی است که همۀ انسان‌ها آرزویش را دارند، ولی راه باز نمی‌شد، و مانند حضرت موسی می‌گویم «و من نخستین مؤمنانم»، یعنی من واقعاً فهمیدم باید به زندگی زنده شوم تا تو را ببینم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️انسان تسلیم‌شده با وجود مزاحمت‌هایی که از طریق من‌ذهنی خودش و من‌های ذهنی دیگر به‌وسیلۀ قرین دارد، در این لحظه فضا را باز می‌کند، مصطفیٰ نور برگزیده را می‌بیند، زندگی را می‌بیند، با خودش می‌گوید همین الآن باید شیرینی زندگی را بخورم و هر کسی این لحظه شراب خداوندی را خورد، او بُرده است.