برنامۀ شمارۀ ۹۹۲ گنج حضور - بخش چهارم

منتشر شده در 2024/01/26
11:15 | 3 نمایش ها

✍️ما از دانش بزرگانمان استفادۀ زیادی نکرده‌ایم، مثلاً اندیشه‌های مولانا، فردوسی، عطار را به‌کار نمی‌بریم. اصلاً هیچ اطلاعی از سخنان آن‌ها نداریم، فقط اسمشان را شنیده‌ایم، پس احترامی به آن‌ها قائل نیستیم. مولانا می‌گوید این پستی است، حیف است که از شخصی که به حضور زنده شده استفاده نشود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر شما پنج دقیقه به این برنامه گوش می‌کنید و سپس می‌روید سراغ کار دیگری، شما به مولانا احترام نمی‌گذارید. موقعی که وقتتان، انرژی‌تان، تمرکزتان را روی خودتان و روی این ابیات می‌گذارید، هر بیتی را هزار دفعه تکرار می‌کنید، تا معنی‌اش برای شما باز شود، و وقتی معنی‌اش را می‌فهمید، در زندگی‌تان به‌کار می‌برید و جلوی من‌ذهنی‌ و ناموس و پندار کمالتان درمی‌آیید، دارید به مولانا احترام می‌گذارید. احترام این است که ما دانش آن‌ها را در زندگی‌مان به‌کار ببریم و زندگی‌مان را درست کنیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️کسی که فضاگشاست و به این لحظه زنده شده، درواقع به ابدیت خداوند زنده است. از خودتان بپرسید. چرا ما این‌قدر احتیاج به تاریخ داریم؟ پس این لحظه چه؟ هنر من در این لحظه چیست؟

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️تمام بشریت در یک کاروانسرا گیر کرده‌اند که با برف و یخبندان احاطه شده‌. برف‌ها همانیدگی‌ها هستند و یخبندان دردهای زیاد هستند. بعضی می‌خواهند از این‌جا بروند، می‌ترسند. می‌گویند نمی‌شود تنها بیرون بروم، در یخبندان می‌میرم، درنتیجه در این کاروانسرا زندانی شده‌اند. باید شاه یعنی خداوند خورشید را بتاباند تا برف‌ها و یخ‌ها آب شوند، بنابراین خداوند با پیش آوردن اتفاقات و بی‌مراد‌ شدن انسان‌ها، می‌خواهد آن‌ها را از این خواب، از این برف و یخبندان نجات بدهد، برای این‌که انسان‌های این کاروانسرا نمی‌فهمند که در برف و یخبندان گیر افتاده‌اند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️بنابه قانونِ جبران کسی که کاری را بلد نیست نباید انجام بدهد، درحالی‌که ما کاری را که بلد نیستیم با من‌ذهنی‌مان داریم انجام می‌دهیم، یعنی این من‌ذهنی به‌طور فردی و جمعی نمی‌تواند زندگی ما را اداره کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۰۱

بهرِ این آوردمان یزدان بُرون

ماٰ خَلَقْتُالْاِنسَ اِلّا یَعْبُدُون

✍️در قرآن کریم آمده است: جنیان و آدمیان را نیافریدم، جز آن‌که مرا پرستش کنند. انس یعنی انسان، هشیاری انسانی. جن هر هشیاری دیگر، یعنی تمام هشیاری‌ها را که در اجسام مختلف هستند «نیافریده‌ام»، مگر من را پرستش کنند، یعنی همه براساس خرد خداوند می‌گردند، پس به این علت ما را از هیچ بیرون آورده و به این جهان فرستاده که او را عبادت کنیم، نه این‌که من‌ذهنی داشته باشیم و حول خودمان بچرخیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️زمستان دوری از خدا یا زندگی است، این‌که نمی‌گذاریم آفتابش بتابد، اگر شما فضاگشایی کنید، آفتاب مهر می‌تابد. اگر فضابندی می‌کنید، آفتاب خشم با بی‌مرادی به شما می‌تابد.

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۹۲

برفِ گوناگون جُمودِ هر جَماد

در شِتایِ بُعدِ آن خورشیدِ داد

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️هر کدام از ما باید به خود بگوییم اصلاً من چه می‌گویم؟ بنویسم، ضبط کنم بعد خودم گوش بدهم، ببینم چه می‌گویم؟ حرف حسابم چیست؟ اگر من‌ذهنی صحبت می‌کند، چیزی برای گفتن ندارم، اما اگر فضا را باز کنیم، زندگی صحبت می‌کند، یک‌دفعه می‌بینیم حرف‌های خردمندانه می‌زنیم، از روی عشق حرف می‌زنیم، فضاگشایی می‌کنیم، می‌بخشیم، اشتباهات قبلی‌مان را می‌بینیم، عذر می‌خواهیم، شکسته می‌شویم، متواضع واقعی می‌شویم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️در درگاه خداوند جز این‌که ما شکسته شویم، من‌ذهنی‌‌مان صفر شود، خضوع و فروتنی پیدا کنیم، بندگی کنیم، تسلیم شویم، هیچ علاج دیگری نداریم، پس می‌گوییم چاره‌ای جز فضاگشایی نداریم.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳

جز خضوع و بندگیّ و اضطرار

اندرین حضرت ندارد اعتبار

✍️کسی‌ که با استدلال و سبب‌سازی می‌خواهد به زندگی زنده شود، شبیه کسی است که عصا در دستش دارد. همان‌طور که داشتن عصا دلالت بر کوری فرد می‌کند، توسل به عصای سبب‌سازی و استدلال نیز دلیل بر کوردلی و جسم بودن مرکز فرد است؛ شما چطور؟ آیا شما غیر از سبب‌سازی دلیل دیگری دارید؟

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۰۸

ای دلیلِ تو مثالِ آن عصا

در کَفَت دَلَّ عَلیٰ عَیْبِ الْعَمیٰ

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۰۹

غُلْغُل و طاق و طُرُنب و گیر و دار

که نمی‌بینم، مرا معذور دار

طاق و طُرُنب: سر و صدا

✍️هر کسی‌ که مثل آبِ جوش می‌جوشد، واکنش نشان می‌دهد، از حرف ارتفاع می‌گیرد، سروصدا راه انداخته من را ببینید، می‌خواهد عقل، جلال و شکوه ظاهری‌اش را نشان دهد. این شخص که گیر و دار راه انداخته، بالا و پایین می‌پرد، واکنش نشان می‌دهد، می‌گوید من را ببخشید، من درست نمی‌بینم. شما هم بگویید بخشیدم و واکنش نشان ندهید. وجود جسم در دل چنین شخصی، کوردلی ایجاد کرده‌است. «غُلغُل و طاق و طُرُنب و گیر و دارِ» من‌های ذهنی، نباید در شما همان چیزها را به‌وجود بیاورد. شما باید به خودتان نگاه کنید که آیا این خاصیت‌ها در مورد شما هم صادق است یا نه؟ ممکن است ما قدرت داشته باشیم، پدر یا مادرِ یک خانواده باشیم، تنبیه و ایجاد گرفتاری برای زیردستان یا فرزندانمان داشته باشیم.