مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۳
برمَکن آن پَر که نپْذیرد رُفو
رویْ مَخراش از عزا ای خوبرو
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۴
آنچنان رویی که چون شمسِ ضُحاست
آنچنان رُخ را خراشیدن خطاست
✍️هر دفعه که ما با یک چیزی همانیده میشویم، درواقع یک پَر از حضورمان را میکَنیم، مقداری از هشیاری حضور را در یک همانیدگی سرمایهگذاری میکنیم و این کار را دائماً تکرار میکنیم. زندگی میگوید این مردم فراموشکار هستند، از خواب ذهن میپرند، ولی دوباره به خواب میروند، «رُدُّوا لَعادُوا» میکنند. شما تصمیم بگیرید دیگر به خواب ذهن نروید و نخوابید، چون هر دفعه که یک قسمتی از معنویت خودتان را، هشیاریتان را در یک چیزی، در یک دردی سرمایهگذاری میکنید، درحقیقت رویِ حضورتان را با ناخن میتراشید و هر منذهنی، هر تصویری که به مرکزتان میآید، شما را به عزا مینشاند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما بهعنوان خداییت، امتداد خدا، شبیه او هستیم، پس آوردن چیزها به مرکز و دچار غم و غصه شدن و عرصه را بر حضور و هشیاریِ خدایی تنگ کردن، یعنی همین وضعیتی که اکنون ما در ذهن داریم، اصلاً درست نیست.
✍️انسانها در منذهنی بیباک، ناشکر و مشغول همانیدگیها و دردهای حاصل از آنها هستند، اما لحظهبهلحظه خداوند انتظار دارد که بیدار شوند، ولی انسانها دست به طمَع زده و بیدار نمیشوند، رخِ زندگی را نمیبینند، فقط منذهنی را میبینند. مولانا از زبان زندگی به همۀ انسانها میگوید این عادت و این خوی ستیزهاندیش منذهنی، زندگی خواستن از همانیدگیها و شیره کشیدن از چیزهای اینجهانی، خراب کردن و لطمه زدن به خود و بیدار نشدن را رها کنید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما با ملامت کردن، قبول نکردن مسئولیت و بیدار نشدن، خودمان را مسئول اعمالمان نمیدانیم. بیباکی و ناشکری تا کِی؟ این دیگر اوج ناشکری و بیباکی است که خوی ستیزهاندیش، مرگاندیش و خراباندیشِ منذهنی را نگه داریم و به نیروی سازندگی خداوند، به عقلِ کل زنده نشویم. از خودتان بپرسید این چه ناشکری و بیباکی است؟ درحالیکه ترسیمکننده و خلقکنندۀ هر لحظۀ ما، زندگی است، ما خودمان را از آن محروم کردهایم و هرلحظه با عقل منذهنی که احمق است، زندگی میکنیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️خداوند یک ترازو گذاشته، تا در این لحظه عدل اجرا شود. شما باید ببینید که هشیاری جسمیتان زیاد است یا هشیاری حضورتان؟ وقتی شما هشیاری جسمی را زیاد میکنید، عقل منذهنی این بیعقلی را زیاد میکنید، از عقل زندگی محروم میشوید، اما همینکه فضا را باز میکنید، هشیاری حضور بیشتر از هشیاری جسمی میشود، خداوند که رحمت اندر رحمت است، تا زمانی که رحمتش را با فضای گشودهشده میپذیرید، عقل او را به کار میگیرید، آن را به شما میدهد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ١۶٢٠
چه شِکَر فروش دارم که به من شِکَر فروشد
که نگفت عذر روزی که: برو شِکَر ندارم
✍️زندگی هر لحظه به من شِکر میدهد و هر موقع شیرینی، زندگی، عشق و عقل خواستم به من داده، هیچوقت نگفته این لحظه برو من شِکر ندارم. زندگی دائماً با تبسّم با ما برخورد میکند. او قرار میگذارد ما از خواب ذهن بیدار شویم، وقتی بیدار نمیشویم، میخندد و میگوید بالاخره زمان بیداری تو هم فرامیرسد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️برای منذهنیِ ما کنترل را از روی مردم برداشتن، پارک ذهنی را بههم ریختن ترسناک است، برای اینکه تاکنون به منیّت، سببسازی و کنترل خودمان توکل کردیم، خیلی سخت است که به خداوند توکل کنیم، پس باید فضا را باز کنیم و صبر کنیم. ما میدانیم که منذهنی داریم، خوی لجاجاندیش داریم. منذهنی لج میکند، به این راحتی نمیرود. این عادتهای ما بهسادگی نمیروند، این دید ما بهسادگی عوض نمیشود، باید صبر کنیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شما باید بیتهای مولانا را بخوانید، اگر برعکسِ سببسازی، عقیده و باورهای شما میگوید، شما قبول کنید و بگویید «نمیدانم». منذهنیتان میخواهد بگوید «میدانم». هر کسی به شما ایراد میگیرد، انتقاد میکند، قبل از اینکه بپَرید و واکنش نشان دهید، فضا را باز کنید، بروید تأمل کنید، شاید آن ایراد در شما هست. اینکه نفْسِ ما میگوید الآن باید واکنش نشان دهم جوابش را بدهم، من را کوچک کردند به ناموسم برخورده، باید آگاه باشیم که هر چیزی به ناموس ما برمیخورد، عیب ما همانجاست.
هر کسی چیزی گفت به ناموس شما برخورد، بروید خدا را شُکر کنید، تشکر کنید، دارد یک چیزی را به شما نشان میدهد، پس «ناموس» دارید که چیزی به شما بر میخورَد. به خداییت که چیزی برنمیخورد، شما به خدا ناسزا بگویید همهاش به خودتان برمیگردد، یعنی درواقع شما دارید خودتان را توصیف میکنید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️هرچه که منذهنیِ شما میگوید این بد است، اصلاً به آن گوش ندهید. اگر منذهنی شما هر چیزی را گفت «بد»، بدانید که آن خوب است. تحملش سخت است، این شما هستید که باید تحمل کنید، فضا را باز کنید، این را حِلم میگویند. حلم یعنی فضاگشایی، صبر. صبر مال زندگی است. شتاب مال شیطان است. حتماً شنیدهاید که عجله کار شیطان است!