برنامۀ شمارۀ ۹۹۰ گنج حضور - بخش اول، قسمت دوم

منتشر شده در 2024/01/09
09:22 | 6 نمایش ها

✍️فضا‌گشایی‌ و وصل بودن به خداوند، چیزی نیست که شما با سبب‌سازی ذهن، با استدلال بتوانید انجام دهید، فضا خودش باز می‌شود. اگر شما بگویید من با سبب‌سازی نمی‌توانم فضا را باز کنم، باید ذهنم را خاموش کنم تا زندگی از طریق من حرف بزند و خِرَدش را به فکر و عملم بریزد، در این حالت فضا گشوده می‌‌شود.

این موضوع دینی نیست، شما فکر نکنید که کار روی خود، یک موضوع دینی است، بلکه مسئولیت و مأموریت ما در این جهان است و باید انجام پذیرد، پس این یک پدیدۀ علمی و چیز خیلی ساده‌ای است. شما به‌عنوان انسان باسواد یا بی‌سواد، فقط درک می‌کنید، آن چیزی که ذهنم نشان می‌دهد، خدا نیست و نمی‌تواند مرکز من باشد، یا اگر خدا را قبول ندارید، بگویید مرکز من باید خالی باشد، نباید جسم به مرکزم بیاید. وقتی مرکز عدم می‌شود متوجه می‌شوید یک نیروی دیگری که خیلی‌ها اسمش را خداوند گذاشتند، از طریق شما حرف می‌زند، شما خلاق می‌شوید و هر لحظه فکر جدید خلق می‌کنید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی شما بر ذهن نظارت می‌کنید، متوجه می‌شوید که تا حالا ذهنتان موفق شده چیزهای این‌جهانی را که آفل یعنی گذرا هستند، به نظر شما مهم جلوه دهد و آن‌ها را به مرکزتان بیاورد. اما اینک شما این شناسایی و درک را کرده‌اید که چیزهایی که ذهنتان نشان می‌دهد گذرا هستند و نمی‌توانند به مرکزتان بیایند، بلکه مرکزتان باید عدم باشد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️چگونه مرکز عدم می‌شود؟

با فضا‌گشایی‌ است که مرکز ما عدم می‌شود، فضاگشایی هم به‌وسیلۀ سبب‌سازی ذهن امکان ندارد. پس متوجه می‌شویم که با سبب‌سازی ذهن نمی‌توانیم فضا‌گشایی‌ کنیم، درنتیجه دیگر سبب‌سازی نمی‌کنیم و نمی‌خواهیم با من‌ذهنی‌ زندگی‌مان را اداره کنیم.

اگر من‌ذهنی از کار بیفتد، واکنش ما به چیزهایی که ذهن نشان می‌دهد بسیار کم می‌شود و یا حتی از بین می‌رود. می‌بینیم هشیاری جسمی کم شده و هشیاری حضور زیادتر می‌شود. یک جایی هشیاری جسمی به صفر می‌رسد و ما به هشیاری حضور، به خدا زنده می‌شویم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️شما اکنون متوجه شده‌اید که نباید بپرسید چکار کنم تا فضا باز شود؟ برای باز شدن فضا هیچ کاری نمی‌توانید انجام دهید، شما فقط باید بدانید که با ذهن نمی‌توانید. این‌طوری نیست که شما بتوانید با ذهنتان، یعنی فکر کردن همه کاری را حل کنید. کاری که دست خداست، شما نمی‌توانید با من‌ذهنی انجام دهید؛ مثلاً شما نمی‌توانید به‌ زور شعر بگویید یا نمی‌توانید به کودک خود بگویید همین الآن زبان باز کن و حرف بزن، یا بلند شو راه برو، چنین چیزی نمی‌شود، این کار یک روال طبیعی دارد و دست قضا و کن‌فکان است.

بعضی چیزها را نمی‌شود با ذهن انجام داد. شما نمی‌‌توانید با ذهن، با من‌ذهنی و با پریدن از فکری به فکر همانیدۀ دیگر خلاق شوید، فضا‌گشایی‌ هم همین است، پس اگر شما خیلی جدی نباشید، به من‌ذهنی‌تان اهمیت ندهید، فضا خودش باز می‌شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اکنون فهمیده‌ایم آن چیزی که ذهنمان نشان می‌دهد، مثل پول، اعضای خانواده و همۀ چیزهای باارزشی که داریم و در مرکزمان گذاشته‌ایم، گنج و دینار ما نیست. قبلاً با پول همانیده بودیم، اکنون فهمیدیم نباید با پولمان همانیده باشیم. خداوندا گنج ما تو هستی، یعنی آن چیزهایی که پولمان نمی‌تواند بخرد و به ما بدهد، برکاتی مثلِ حس امنیت، هدایت، قدرت و عقل را اینک از تو طلب داریم، پس همه‌چیز ما تو هستی. اینک به‌جای پول، تو را در مرکزمان می‌گذاریم و از تو کمک می‌خواهیم.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۳۷

کاهلانیم و تویی، حجِّ ما، پیکارِ ما

خفتگانیم و تویی، دولتِ بیدارِ ما

✍️در ذهن ما تنبل و کاهل هستیم، قدرتی نداریم، برای این‌که یارمان چیزهای آفل است و این چیزهای گذرا به ما یاری و دلداری نمی‌دهند. هر چقدر پول درمی‌آوریم می‌بینیم خوشبخت نمی‌شویم، هر چه با من‌ذهنی به من‌ذهنی همسرمان محبت می‌کنیم، می‌بینیم هیچ پاسخی نمی‌آید، درنتیجه مأیوس می‌شویم، وقتی ناامید می‌شویم از قدرت و حرکت هم می‌افتیم، پس از مدتی می‌بینیم، هر کاری با سبب‌سازی انجام می‌دهیم نمی‌توانیم از ذهن خارج شویم، چون با من‌ذهنی آدم کاهل، تنبل و کم عقل می‌شود، پس ما رو به خدا می‌کنیم و می‌گوییم، به این علت ما کاهل و تنبل هستیم که با ذهن فکر می‌کنیم، اگر تو به زندگی ما بیایی و ما دورت بگردیم، تلاش ما به نتیجه می‌رسد و از تنبلی و کاهلی من‌ذهنی رها می‌شویم، همچنین اکنون ما در ذهن خُفته‌ایم؛ وقتی چیزها را به مرکزمان آوردیم و از طریق آن‌ها دیدیم، به خواب آن‌ها فرورفتیم. خداوندا، دولت بیدار ما تو هستی، برکت، نیک‌بختی و سعادتِ بیدار ما تو هستی، یعنی اگر ما با فضا‌گشایی‌ مرکزمان را عدم نکنیم، این لحظه تو را به زندگی‌مان نیاوریم، همیشه در ذهن خفته خواهیم ماند، پس با فضا‌گشایی‌ِ پی‌در‌پی مرکزمان را عدم می‌کنیم، تا ما را از کاهلی و تنبلی من‌ذهنی نجات دهی و از خواب ذهن بیدارمان کنی.