برنامۀ شمارۀ ۹۹۰ گنج حضور - بخش دوم، قسمت دوم

منتشر شده در 2024/01/09
06:50 |

✍️خداوند این لحظه در کار جدیدی است، ولی ما با من‌ذهنی‌مان آگاه نیستیم، باید مرکزمان را عدم کنیم و خودمان را با کار جدید او هماهنگ کنیم.

قرآن کریم، سورۀ الرحمن (۵۵)، آیۀ ۲۹

«يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.»

«هر كس كه در آسمان‌ها و زمين است سائل و محتاجِ درگاهِ اوست، و او هر روز در كارى جدید است.»

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی شما از نظر من‌ذهنی صفر می‌شوید، دیگر به‌عنوان من‌ذهنی بالا نمی‌آیید، اصلاً از عقل ذهنی استفاده نمی‌کنید، اَنْصِتُوا می‌کنید، ذهن حرف نمی‌زند و آن‌ وقت می‌بینید که بسیار متواضع و فروتن شده‌اید، می‌گویید «نمی‌دانم». هر کسی که واقعاً «نمی‌داند»، ناموس، پندارِ کمال، قضاوت و مقاومتش صفر است، هیچ‌چیز آفلی در مرکزش نیست، او متواضع و فروتن شده، و با ارتعاشِ زندگی چشم من‌ذهنی‌اش تبدیل به عدم شده، بینا و تیزبین می‌شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۴۸

بر چنین گُلزار دامن می‌کشید

جزو جزوش نعره‌زن: هَلْ مِنْ مَزید؟

هَلْ مِنْ مَزید؟: آیا بیشتر هم هست؟

✍️وقتی فضا باز می‌شود، انسان در گلزارِ زندگی خرامان‌خرامان راه می‌رود و تمام ذرات وجودش به شادی، به عشق ارتعاش می‌کند و هر ذرۀ وجودش می‌گوید آیا می‌شود بیشتر بیاید؟ می‌شود بیشتر دریافت کنم؟ اما من‌ذهنی تحمل شادی را ندارد، اصلاً شادی را نمی‌شناسد، به خوشی‌ِ زیاد شدن همانیدگی‌ها عادت کرده، وقتی پولش زیاد می‌شود یک ذره حالش خوب می‌شود، ولی موقت است، بعد از یکی دو ساعت خاموش می‌شود، دوباره حالش بد می‌شود.

یادمان باشد داریم راجع‌ به این صحبت می‌کنیم که چیزها نباید ما را نوازش بدهند، نباید دلدار ما باشند. وقتی زندگی ما را نوازش می‌دهد، در گلزار زندگی خرامان می‌رَویم و تمام اجزای وجودی‌مان به شادیِ اصیل ارتعاش می‌کند. هر موجودی هضم شادی را دارد، همۀ ما هم هضم شادی را داریم.

✍️من‌ذهنی وقتی حالش بد شود ناله می‌کند، وقتی حالش خوب شود سرکش می‌شود، یک‌دفعه یک مسئله به‌وجود می‌آورد! هیچ من‌ذهنی نیست که حال و اوضاعش خوب شود، و مسئله، مانع، دشمن درست نکند، جنگ راه نیندازد، درد درست نکند. حالش هم که بد شود زاری می‌کند، می‌گوید خدایا رحم کن، وضعم را درست کن، آخر این چه وضعی است، اصلاً هضم زندگی را ندارد. من‌ذهنی نمی‌تواند شادی زندگی، آن چیزی که اصیل است آن‌ را هضم کند، بنابراین همۀ ما باید تبدیل شویم تا زندگی ما را از خاصیت‌های من‌ذهنی رها کند.‌

------------------------------------------------------------------------------------------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۰

عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبر

عاشقِ مصنوع کِی باشم چو گَبر؟

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۱

عاشقِ صُنعِ خدا بافَر بُوَد

عاشقِ مصنوعِ او کافر بُوَد

شُکر و صبر: در این‌جا کنایه از نعمت و بلا است.

گبر: کافر

صُنع: آفرینش

فَر: شکوهِ ایزدی

مصنوع: آفریده، مخلوق

✍️ما عاشقِ مصنوع یعنی عاشق باورهای پیش‌ساخته شده‌ایم. شما عاشق باورهای پیش‌ساخته نشوید، این‌ها نمی‌توانند دلدار شما باشند، نمی‌توانند یار شما باشند.

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۵۲

زآن زبونِ این دو سه گُلدسته‌ایم

که درِ گُلزار بر خود بسته‌ایم

✍️ما درِ گلزار زندگی را که صنع، عشق و شادی اصیل را به زندگی‌مان می‌آورد، بسته‌ایم! دریغ و افسوس که نمی‌توانیم راه‌‌حل‌های زندگی را که در این لحظه از طرف خداوند می‌آیند، دریافت کنیم! زیرا به‌خاطرِ همانیدن و توجه‌ به چیزهای ذهنی که می‌خواهیم آن‌ها را به مرکزمان بیاوریم، کلیدها و راه‌حل‌های ناب زندگی را از دست می‌دهیم.