برنامۀ شمارۀ ۹۸۸ گنج حضور - بخش اول، قسمت چهارم

منتشر شده در 2023/12/16
13:39 | 6 نمایش ها

✍️مانند انسانی که مرض استسقا گرفته که هرچه آب می‌خورد سیر نمی‌شود، تو هم هرچه فضا‌گشایی می‌کنی رحمت ایزدی می‌گیری، باز هم نایست، باز هم فضا‌گشایی کن، ضمن این‌که در دنیا مؤثر هستی، خلاقیت داری، چیزی خلق می‌کنی و مشغول کار هستی، یک نیروی عظیم، نیروی خدا و زندگی، تو را اداره می‌کند، پس به فضاگشایی‌ات ادامه بده، برای این‌که این بارگاه، بی‌نهایت راه است و ما به صدر این کار نمی‌رسیم، یعنی شما هر چقدر بزرگ شوید، باز هم به خدا نمی‌رسید، باید فضا را مرتب باز کنید، نگو‌یید رسیدم، ما به جایی نباید برسیم. اندازۀ سینۀ گشوده‌شدۀ ما راه است، ما فقط همه‌اش راه می‌رویم.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶۰

همچو مُسْتَسقی کز آبش سیر نیست

بر هر آنچه یافتی بِاللّه مَایست

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶۱

بی‌نهایت حضرت است این بارگاه

صدر را بُگذار، صدرِ توست راه

مُسْتَسقی: آنکه بیماری استسقا دارد و هرچقدر آب می‌نوشد، تشنگی‌اش برطرف نمی‌گردد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️هر من‌ذهنی زندگی را تبدیل به درد می‌کند. ما استاد مسئله‌سازی، کارافزایی و خرابکاری هستیم، اگر باور نمی‌کنید، هم‌اکنون یک عکس از دنیا بگیرید، خودتان متوجه می‌شوید که ما به‌صورت فردی و جمعی داریم چه‌طور عمل می‌کنیم. جمعی که واضح است، ولی فردی هم خودتان را در نظر بگیرید که من از اول زندگی‌ام چکار کرده‌ام؟ چندتا مثال را هم در اطرافتان به‌عنوان درس گرفتن زیر نظر بگیرید ببینید آن‌ها دارند چکار می‌کنند. خواهید دید که تارهایی از من‌ذهنی مانند حرص و حسد، رنجش و بقیۀ خاصیت‌ها و دردهایش به گردنشان بسته شده و نمی‌توانند تکان بخورند. به این راحتی‌ها نیست اگر ما بخواهیم از فضای ذهن حرکت کنیم و به کنار دریای یکتایی برویم، نباید با سبب‌سازیِ ذهن به‌سوی خداوند برویم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️خداوند لحظه‌به‌لحظه با فرستادن پیغام به ما می‌گوید یک چیزی یاد بگیر و به‌سویِ من برگرد. ما هم می‌گوییم پندار کمال داریم، می‌دانیم و به‌همین دلیل هیچ‌چیزی یاد نمی‌گیریم، بنابراین مولانا می‌گوید ذکر خدا کنید. فضاگشایی ذکر خداست. این‌طور نیست که شما به زبان خدا‌خدا بگویید، نه! مولانا برای لفظ، اعتباری قائل نیست، چون لفظ هیچ ارزشی ندارد، مهم نیست ما به زبان چه می‌گوییم، فقط فضا‌گشایی‌ مهم است، از طرفی فضاگشایی و برگشت به‌سوی خدا، کار هر من‌ذهنی‌ ولگرد و مفلسی نیست.

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲

اُذْکُروا الله کار هر اوباش نیست

اِرْجِعی بر پای هر قَلّاش نیست

قَلّاش: بیکاره، ولگرد، مفلس

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما در این مسیر معنوی نباید هیچ‌وقت ناامید شویم. از جنس زندگی باشیم، یعنی لحظه‌به‌لحظه فضا را باز کنیم تا از جنس زندگی شویم، اگر از جنس زندگی نیستیم، دراین‌صورت مرتب تبدیل شویم. تبدیل یعنی ما باید با فضا‌گشایی‌ مرکزمان را عدم کنیم تا زندگی این تبدیل را انجام دهد. ما دراثر سبب‌سازی و علت و معلول کردن ذهنی تبدیل نخواهیم شد.

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲

لیک تو آیِس مشو، هم پیل باش

ور نه پیلی، در پی تبدیل باش

آیس: ناامید، مأیوس

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸

همچو قوم موسی اندر حَرِّ تیه

مانده‌یی بر جای، چل سال ای سَفیه

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۹

می‌روی هرروز تا شب هَروَله

خویش می‌بینی در اول مرحله

قوم موسی در صحرای گرم هر روز تند‌تند راه می‌‌رفتند، آخر روز می‌دیدند همان‌جا هستند که صبح بودند؛ ما هم همین‌طور هستیم. با سبب‌سازی می‌خواهیم از ذهن خارج شویم، مرتب تند‌تند راه می‌رویم و تندتند فکر و عمل می‌کنیم، می‌بینیم باز همان‌جا هستیم که بودیم، یعنی در ذهن زندانی هستیم، دیگر نمی‌خواهیم این‌‌گونه باشیم، پس شما می‌خواهید از جایی که هستید یعنی از صحرای سوزان ذهن به دریای یکتایی بروید. می‌دانید که نمی‌توانید با سبب‌سازی ذهن بروید، با فضاگشایی می‌توانید بروید، با آوردن زندگی به مرکزتان می‌توانید بروید. باید دائماً خودتان، خودتان را نظارت کنید که من فضا را باز می‌کنم یا می‌بندم؟ منقبض می‌شوم یا منبسط می‌شوم؟ این را باید در خودتان عملاً ببینید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️هر کس که من‌ذهنی دارد، درد هم دارد. دردهایی شبیه حسادت، تنگ‌نظری، عدم رواداشت، رنجش، خشم، کینه‌جویی، اضطراب، ترس از آینده، احساس گناه، حس خبط و اشتباه و فراموش نکردن اشتباهات، اذیت کردن خود، این‌ها خاصیت‌های پندار کمال من‌ذهنی است. گاهی اوقات پندار کمال می‌نشیند و تظاهر می‌کند هیچ دردی ندارد، اما اگر یک کسی سُرفه کند می‌گوید که منظوری داشته که سرفه کرده و می‌رنجد. با کوچک‌ترین چیزها از کوره درمی‌رود ولی می‌گوید من هیچ دردی ندارم.

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹

در تگِ جو هست سِرگین ای فَتی

گرچه جو صافی نماید مر تو را

فَتی: جوان، جوانمرد

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️تا زمانی که عشق من‌ذهنی در دلمان است، تا زمانی که از آن دفاع می‌کنیم، می‌گوییم من می‌دانم، پندار کمال دارم، ناموس مرا حفظ کنید؛ این چیزی که گفتید به من برخورده، احترام من را نگه نداشتید، به‌اندازۀ کافی از من قدردانی نکردید، مرا از بالا پایین آورد‌ه‌اید، دراین‌صورت در گرو من‌ذهنی هستیم.

✍️من‌ذهنی عشوه‌گر و فریبکار است، خودش را هم فریب می‌دهد، زندگی را به درد تبدیل می‌کند، سبب می‌شود دیگران هم فریب خورده و فکر کنند که من‌ذهنی هستند. ما به‌عنوان من‌ذهنی همدیگر را تشویق می‌کنیم که تبدیل به من‌ذهنی شویم. در چنین بافتی یک‌ مرضی می‌گیریم به‌عنوان پندار کمال که خودمان را کامل تصور می‌کنیم و برای همین مولانا می‌گوید مرضی بدتر از پندار کمال در جان انسان وجود ندارد.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۴

علّتی بتّر ز پندارِ کمال

نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال

ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ذهن شرطی‌شده در زمانْ اتفاقات را می‌چیند و اگر همانیده باشد و خدای نکرده رنجشی ایجاد شود، فراموش نمی‌کند و همان‌جا به‌عنوان درد می‌ماند. بهترین کار این بوده که شما فضا را باز می‌کردید و درد ایجاد نمی‌شد. این‌جور دردها در شما ذخیره شده و این‌ فضای درد من‌ذهنی است. هر من‌ذهنی یک فضای درد دارد، این‌جور باشنده دائماً مقاومت و قضاوت می‌کند، به چیز آفل توجه دارد و با هشیاری جسمی مرتب درد ایجاد می‌کند، تقریباً بیشتر انسان‌ها از این حالت من‌ذهنی پیروی می‌کنند، اما برای این‌که ما از این حالت خارج شویم باید مرتب فضا‌گشایی‌ کنیم تا این چیزها از مرکزمان برداشته شده و مرکز ما دائماً عدم شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️شما با شکل‌های هندسی و ابیات مراقبه کنید و ببینید آیا این بیداری در شخص شما به‌وجود می‌آید؟ باید حواستان به خودتان باشد، باید بگویید من چه کسی هستم؟ اکنون چه وضعی دارم؟ کجا هستم؟ مولانا می‌گوید برو‌ پهلوی دریا خانه بخر، یعنی فضا را باز کن، آیا من حاضرم فضاگشایی کنم؟ چه عواملی نمی‌گذارد من فضاگشا باشم؟ از چه چیزهایی کام می‌خواهم؟ آیا این چیز‌ها می‌توانند به من مراد بدهند؟ این‌ها را باید خودتان در درونتان حل و فصل کنید وقتی تنها مراقبه می‌کنید که من الآن در چه وضعی هستم؟ چه می‌خواهم؟ می‌خواهم چکار کنم؟ خودتان را با کسی مقایسه نکنید، با کسی مشورت نکنید، همین شعرها را بخوانید و خواهید دید که معجزۀ خدا رخ می‌دهد.