برنامۀ شمارۀ ۹۸۷ گنج حضور - بخش دوم، قسمت سوم

منتشر شده در 2023/12/10
10:42 | 3 نمایش ها

✍️هر اتفاق بد یک درس برای یادگیریِ نکته‌ای در درون خودم است که من من‌ذهنی دارم، پندار کمال دارم، سرم به دیوار خورده، برای این‌که توجه نمی‌کردم. ایرادهای زیادی دارم و ادعا می‌کنم هیچ ایرادی ندارم، من قرینِ بد داشتم، چیز‌ها را به مرکزم آوردم، از طریقِ آن‌ها دیدم، اجازه ندادم خداوند از طریق من فکر و عمل کند، اکنون به این‌جا رسیدم و متوجه قرین‌های بدم هستم. خود من‌ذهنی‌ام یک قرین بد است، گرگ درنده است، یوسفم یعنی انرژی زندۀ زندگی‌ام را به دست گرگ من‌ذهنی‌ام سپردم که آن را دریده‌است. خودم، خودم را دریده‌ام. همۀ این‌ها یادگیری است. ما دیگر از تختِ فرعونیت پایین می‌آییم، به‌قول مولانا «پای‌ماچان» به‌سوی زندگی می‌آییم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۲۱

این جفایِ خلق با تو در جهان

گر بدانی، گنجِ زر آمد نهان

ما باید بدانیم این‌که مردم کارهایی می‌کنند که ما حس ظلم می‌کنیم، در‌واقع گنج طلا است. چرا؟ چون هر حس ظلمی به ما، نشانِ یک همانیدگی است که به ما می‌گوید فضا را باز کن و بشناس. می‌خواهد بگوید این طرح خداوند است که انسان‌ها من‌ذهنی درست کنند، من‌های ذهنی به یکدیگر ظلم کنند و با «جفایِ خلق»، یک‌دفعه متوجه همانیدگی‌شان شوند. ظلم دیگران به شما که شما آن را ظلم تفسیر می‌کنید، خیانت یک دوست به شما، این‌که پولتان را گرفته و پس نمی‌دهد، نشان این است که شما با یک چیزی همانیده شدید. شما یک چیزی را رعایت نکردید. یک درسی را نگرفتید. اگر آن درس را بگیرید، می‌گویید این اتفاق، بی‌مرادی یا جفای خلق گنجِ نهان است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷

بی‌مرادی شد قَلاووزِ بهشت

حُفَّتِ الْجَنَّة شنو ای خوشْ‌سرشت

قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر

بی‌مرادی باید من را به‌سویِ بهشت ببرد، یعنی به فضای گشوده‌شده ببرد، هرچه فضا را گشوده‌تر می‌کنم، به‌‌صورت هشیاری ناظر ذهنم را می‌بینم، ایراد‌هایم را می‌بینم. تنها آدمی که به شما کمک می‌کند، خودتان هستید. شما به خودتان تلقین کنید که هیچ‌کس مثل خودم به من کمک نمی‌کند. شما بگویید من فقط خودم هستم که خودم را دارم. کس دیگری ندارم، برای همین باید فضا را باز کنید، خودتان را به زندگی وصل کنید تا با این فضای گشوده‌شده صنع زندگی به‌کار بیفتد، بدانید که چه‌ چیزی را در خودتان باید تغییر بدهید؟ چون به این جهان آمدید و من‌ذهنی ساختید. هم‌اکنون خیلی از شما که این برنامه را می‌بینید متوجه شده‌اید که من‌ذهنی زندگی‌تان را  تخریب کرده و می‌خواهید از طریق به‌کارگیری این آموزش‌ها درون و بیرونتان را تغییر دهید.

✍️شما باید بدانید و به خودتان تلقین کنید، خودتان را متقاعد کنید که چیز‌های ذهنی‌ام نباید به مرکزم بیایند، من این‌ دید را نمی‌خواهم، نمی‌خواهم از جهان چیزی بگیرم. اگر توانستید خودتان را متقاعد کنید، این فضا باز می‌شود، اگر نتوانستید، پس هنوز شک دارید، دراین‌صورت باید شعر‌های مولانا را بخوانید و خودتان را قرین مولانا کنید. ما می‌دانیم که زندگی از طریق بی‌مرادی یا یک اتفاق بد، با ما حرف می‌زند، چون ما من‌ذهنی را توسعه دادیم و عاشقان از بی‌مرادی متوجه خدا می‌شوند و وقتی بی‌مراد شدند دعا نمی‌کنند که زود تمام شود، بلکه می‌خواهند صبر کنند تا پیغامش را بگیرند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۴۱

گنج زیرِ خانه است و چاره نیست

از خرابی خانه مَنْدیش و مَایست

گنج در زیر خانۀ ذهن است و چاره‌ای نداریم جز این‌که خانه و پارک ذهنی‌مان را خراب کنیم؛ بنابراین مولانا می‌گوید نترس، اندیشه نکن، امروز و فردا نکن و این کار را به تأخیر نینداز، یعنی این هم یک طرح است، به شما می‌گوید خانۀ ذهن را خراب کن، برای این‌که خداوند تو را معدنِ گنجی آفریده که زیر این خانۀ ذهن پنهان است، پس باید خرابش کنی تا گنج ظاهر شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۳

لیک حاضر باش در خود، ای فتی

تا به خانه او بیابد مر تو را

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۴

ورنه خِلعَت را برد او بازپس

که نیابیدم به خانه‌ هیچ‌کس

فَتی: جوان‌مرد، جوان

خِلعَت: لباس یا پارچه‌ای که خانوادۀ داماد به عروس یا خانوادۀ او هدیه می‌دهند، مجازاً هدیه هر لحظه پیغامی از طرف زندگی می‌آید. شما هول نشوید، برای این‌که من‌ذهنی داریم معمولاً به‌صورت خبر بد یا چالش می‌آید، اگر حاضر باشیم و به‌جای دعا کردن که این قضا را رفع کن، در خودمان حاضر باشیم و پیغام را بگیریم، یعنی خداوند ما را در این خانه پیدا کند، این به ما کمک می‌کند که خانۀ ذهن خراب شود؛ نباید گیج و منقبض شویم و در فکرها و دردهایمان گم شویم، ملامت کنیم، چه‌ کسی این کار را کرده؟ اگر دنبال مقصر بگردیم که چه‌ کسی این درد را برای ما ایجاد کرده، اصلاً موضوع و مسئله را گم می‌کنیم، بنابراین دیگر نمی‌توانیم خودمان را اصلاح کنیم. می‌گوید زندگی هر لحظه با پیغامش می‌خواهد این خانه را خراب کند تا گنجی که آن زیر پنهان است پیدا شود. زندگی می‌گوید زود باش خانه را خراب کن، در خودت حاضر باش تا پیغام خداوند را دریافت کنی.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۲۹۵

به زیرِ پای بکوبید هرچه غیرِ وی است

سماع از آنِ شما و شما از آنِ سماع

یعنی در این رقص و پایکوبی و شادی هر چیزی را که غیر از خداوند است زیر پا لِه کنید، یعنی همۀ همانیدگی‌ها. «سماع»، این آهنگ زندگی مال شماست که شما برقصید و شما هم از آنِ آهنگ خدا هستید. خداوند آهنگ می‌زند، شما می‌رقصید، پس شما مال رقص هستید، رقص هم مال شماست. شما مال خداوند هستید، خداوند هم مال شماست. همۀ‌مان در حال رقص و شادی هستیم تا هر چیزی را که ذهن نشان می‌دهد و می‌تواند به مرکز ما بیاید، مهم ندانیم و زیر پا لِه کنیم.