✍️خداوندا، خوشا بهحالِ کسی که یک لحظه فضاگشایی کند و رویِ تو را ببیند، یا ناگهان در کوچۀ تو که همان فضای گشودهشده است بیفتد، یعنی دائماً فضایَش گشوده و مرکزش عدم باشد، این درک در او کاملاً جاافتاده باشد که نباید ذهنم به مرکزم بیاید و همیشه مرکزم عدم باشد، زیرا مرکز گشودهشده، فضاداری، کوی خداوند است.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۰۱
ای خُنُک آن را که بیند رویِ تو
یا درافتد ناگهان در کویِ تو
خُنُک: خوشا
✍️هیچ انسانی نباید فکر کند که در پیشگاه خداوند یک منذهنیِ تقلبیِ مردود است و آنقدر وضعش خراب است که خداوند او را نمیخرد، نه! خدا همه را میخرد، برای اینکه قصدش از این خریدن سود نیست، بلکه میخواهد انسان را به بینهایت خودش زنده کند.
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۶۷
هیچ قلبی پیش او مردود نیست
زانکه قصدش از خریدن سود نیست
قلب: تقلبی
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️قبل از اینکه وارد این جهان شویم و در سببسازی ذهن، بهعنوان منذهنی دست و پا پیدا کنیم، ما به خداوند، به اَلَست، وفا میکردیم، یعنی قبل از ورود به این جهان همیشه خداوند از ما میپرسیده تو از جنس من هستی؟ ما میگفتیم بله. با وارد شدن به این جهان، وفا به الست یادمان رفته و نسبت به خداوند و عهد الست بیوفا شدیم، هنوز هم خداوند از ما میپرسد، ولی ما میگوییم نه. پس خداوند به ما گفته فرود آیید، هبوط کنید، درنتیجه اتصال با خدا را از دست دادیم و در زندان ذهن افتادیم، در ذهن گرفتار خشم، حرص و خرسندی شدیم.
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۵
جانهایِ خَلق پیش از دست و پا
میپریدند از وفا اندر صفا
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۶
چون به امرِ اِهْبِطُوا بندی شدند
حبسِ خشم و حرص و خرسندی شدند
اِهْبِطُوا: فرودآیید، هُبوط کنید.
بندی: اسیر، به بند درآمده
✍️شما این سه خصلت خشم، حرص و خرسندی را در خودتان بازبینی کنید. هر کسی منذهنی دارد خشمگین میشود، چنین شخصی نمیتواند ادعا کند منطقی است، حتی اگر ذهنی و کتابی حرف بزند، میلغزد، و ممکن است تصمیماتی بگیرد که خودش یا تعداد زیادی از انسانها را بدبخت کند. حرص یعنی مرکز من جسم است و میخواهم دائماً همانیدگیها را اضافه کنم، به این امید که مثلاً اگر پول در مرکز من است و مرتب اضافه شود، زندگیام زیادتر میشود، همچنین هر موقع همانیدگیها کم شوند خشمگین میشوم، اما با زیادتر شدن آنها خرسند هستم. خرسندی یعنی رضایت منذهنی، چون منذهنی دنبال هر چه بیشتر بهتر است و فقط با زیاد شدن همانیدگیها راضی میشود. باید بدانیم این روند زندگی مانند زندان است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️بهشت از دیدگاه مولانا
از نظر مولانا بهشت آن است که ما این لحظه به خداوند وصل باشیم، ما قبل از آمدن به این جهان، به خداوند وصل بودیم، ولی در این جهان با همهویت شدن، از او جدا شدیم. او لحظهبهلحظه به ما سلام میکند، ولی ما نمیشنویم، پس اتصال را از دست میدهیم و در جهنم ذهن میافتیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۳۶
ناامیدی را خدا گردن زدهست
چون گناه و معصیت طاعت شدهست
✍️خداوند ناامیدی را گردن زدهاست، یعنی ناامیدی اصلاً وجود ندارد و هیج کس نباید ناامید باشد، برای اینکه هر گناه و هر همانیدگی که با تسلیم و فضاگشایی از مرکز انسان بیرون میرود، تبدیل به طاعت و عبادت شده و هشیاری از زندان منذهنی آزاد میشود، چون انسان در منذهنی بیش از حد به خودش صدمه زده و آسیبهای زیادی به خودش وارد کرده که این کارها اصلاً لازم نبودهاست.
قرآن کریم، سورۀ زمر (۳۹)، آیۀ ۵۳
«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.»
«بگو: ای بندگان من که بر زیان خویش اسراف کردهاید، از رحمت خدا مأیوس مشوید. زیرا خدا همۀ گناهان را میآمرزد. اوست آمرزنده و مهربان.»
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️خداوند چگونه گناهان ما را میآمرزد؟
اگر ما در این لحظه با فضاگشایی به خداوند وصل شویم، این زندگیِ بهتلهافتادۀ ما از ذهن و از همانیدگیها و دردها آزاد میشود. گناهان همان دردها و همانیدگیهای ما هستند. اصلاً گناه یعنی همانیدن و درد هم درواقع نتیجۀ یک همانش فشرده است. جوهر همانش با چیزها، درد است. درد هم یکی از اقلام ذهنی است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شما در هر سنی هستید اصلاً ناامید نشوید. اگر بهنظرتان میآید با هزارتا چیز، با مقدار زیادی درد هم همانیدهاید، میگویید خشم، ترس، رنجش و کینه دارم، احساس گناه و خبط میکنم، حسود هستم، روا نمیدارم، هر کسی خوشبخت میشود من ناراحت میشوم، میترسم، اضطراب دارم، اگر همۀ اینها را داریم، مولانا میگوید ناامید نباش، برای اینکه با اتصال شما به خداوند، همۀ اینها تبدیل به طاعت میشود. پس هیچکس نباید ناامید باشد، درحالیکه در منذهنی با سببسازی ذهن تقریباً همه ناامید هستند.
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۸۳۷
چون مبدّل میکند او سیّئات
طاعتیاش میکند رغمِ وُشات
وُشات: جمع واشی بهمعنی سخنچین، دروغگو، منکران،
رغمِ وُشات: برخلاف میل مخالفان
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ٣٠٠۵
سیّئاتم چون وسیلت شد به حق
پس مَزَن بر سیّئاتم هیچ دَق
دَق: کوفتن، طعنه زدن، نکوهش کردن
✍️وقتی گناهان من وسیلۀ ارتباط یا وصل شدنم به حق میشود، بنابراین نباید بر گناهانم طعنه بزنی.
این نشان میدهد که ما باید همدیگر را به تسلیم، شُکر، صبر و فضاگشایی تشویق کنیم، پس همانیدگی وسیلهای برای وصل شدن به خداست، و اینکه همانیدگیها به ما درد میدهند هم فلسفهاش همین است، هر همانیدگی به ما پیغام میدهد که مرا شناسایی کن و بینداز، چون برایت باعث درد میشوم.