مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۱۳۴
چرا ز قافله یک کس نمیشود بیدار؟
که رختِ عمر ز که باز میبرد طرّار؟
طرّار: دزد
✍️همیشه مولانا ما را تشویق میکند که سؤال نکنیم، اما در این بیت یک سؤال را مطرح کرده و ما را تشویق میکند که ما هم این سؤال را از خودمان بپرسیم که چرا همه در خواب هستند؟ و در ادامه میگوید، چرا از قافلۀ بشری حتی یک نفر هم از خواب ذهن بیدار نمیشود؟ که متوجه شود دزدی سرمایۀ عمر یا زندگی را از ما دوباره میدزدد، چون در درون ما دزدی زندگی میکند که همه چیز ما را به تاراج میبرد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️مولانا از ما میخواهد که دیدمان را تغییر دهیم، زیرا اگر دیدمان عوض شود، فکر و عملمان هم تغییر میکند و دیگر اینقدر در زندگیمان خرابکاری نمیکنیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️انسانی که در خوابِ ذهن است، خودش را از انسانهای دیگر جدا میبیند و فکر نمیکند که همۀ ما انسانها یک هشیاری هستیم و درواقع سرنوشتمان یکی است، بنابراین اولین تغییر دیدی که مولانا مطرح میکند این است که ما بفهمیم بین انسانها جدایی وجود ندارد و جداییِ حسشده توهمی بیش نیست، یعنی ما در خواب ذهن اینگونه میبینیم و این خواب هم، خواب همانش است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️مولانا ما را انسانهای خوابیده در ذهن میداند و میگوید، حتی یک نفر هم بیدار نمیشود، یعنی همه در خواب هستند، بهعبارت دیگر اینهمه که مولانا گفته، یک نفر هم بیدار نمیشود، حالا این سؤال پیش میآید، چرا بیدار نمیشود؟ اول ما باید قبول کنیم که کاروان بشری در خواب است. یعنی این سؤال را ما از خودمان میپرسیم: «چرا ز قافله یک کس نمیشود بیدار؟»
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️وقتی همانیده میشویم یک کس، یک غیر درست میکنیم که همان منذهنی است، منذهنی شخصیت و فردیتی جدا دارد، براساس فکرها بلند میشود و خودش را جدا میپندارد. کسی که براساس جدایی و همانیدگی، منذهنی درست کرده، نمیتواند تمام افراد بشری را یک قافله ببیند، بنابراین از دیگران جداست، فکر میکند اگر اتفاقی برای دیگران بیفتد، مهم نیست، میگوید به من که صدمه نمیخورد. مولانا میخواهد ما را از این توهم بیرون بیاورد که نه! همۀ ما یک قافله هستیم! آیا شما خودتان را با قافلۀ بشری یکی میبینید؟ فکر میکنید اگر یک قسمتی از جهان خراب شود، ممکن است به شما هم آسیب برسد؟ پس باید جلوی خرابکاری را بگیرید، برای جلوگیری از این خرابکاری که منذهنی بهصورت جمعی انجام میدهد، شما باید بیدار شوید، اما اول باید قبول کنید که در خواب هستید، ولی هیچکس قبول نمیکند که در خواب است. آیا شما قبول دارید در خواب هستید؟
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما بهعنوان منذهنی چون در خواب هستیم با دیگران طوری رفتار میکنیم که یک چیزی را از ذهنشان به مرکزشان بیاورند و برحسب آن ببینند، درنتیجه آنها هم تبدیل به منذهنی شوند و با دید ذهن ببینند، بنابراین از طریق قرین دیگران را هم به واکنش وامیداریم و درد ایجاد میکنیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شما از خودتان بپرسید آیا من خواب هستم؟ اگر در خوابم، چرا بیدار نمیشوم؟ شاید شما فکر میکنید اگر در خواب باشید اشکالی ندارد، اما شخصاً تجربه کردهاید تا زمانی که در خواب ذهن هستید دارید زندگی خودتان را خراب میکنید. چون منذهنی حولِ مِحور مرگ و نابودی میگردد. شما با منذهنی مرگاندیش و درداندیش هستید، اندیشۀتان درد، مرگ و خرابکاری ایجاد میکند، با این حال میگویید بیدار هستیم! مولانا میگوید: خوب توجه کن، تو در خواب هستی!
✍️آیا شما بیداری را بهلحاظ شخصی یعنی برای اینکه خودتان را تخریب نکنید و از بین نبرید، از طرف دیگر شریک بقیۀ مردم در ویرانی جهان نباشید، لازم میدانید؟ آیا فکر میکنید که شما باید از خواب ذهن بیدار شوید؟ یا از نظر شما خواب هم باشید اشکالی ندارد؟ چرا کسی بیدار نمیشود که به ما بگوید ما داریم خرابکاری میکنیم؟ آیا اگر کسی بیدار شود به ما بگوید دارید همه چیز را خراب میکنید، ما میپذیریم؟ یا به ناموسمان که حیثیت بدلی منذهنی است، برمیخورد؟
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۸۲
گر نه موشی دزد در انبار ماست
گندمِ اعمالِ چل ساله کجاست؟
✍️شما که اینهمه با سعی و کوششِ تمام عبادت میکنید یا کار معنوی انجام میدهید، چرا نتیجهاش درد است؟ نکند یک دزد یا یک موشی وجود دارد، اما شما آن را نمیبینید. آیا شما وقتی خشمگین میشوید، در آن لحظه انرژی زندۀ زندگیتان بهوسیلۀ موش که همان منذهنی است، دزدیده نمیشود؟ آیا وقتی میرنجید، واکنش نشان میدهید، حسادت میکنید، میترسید، موش زندگیتان را نمیدزدد؟ مولانا میگوید، بزرگترین موش یا بزرگترین دشمن در مرکز شما است، درواقع چون شما به خواب فرورفتهاید، این موش مشغول خرابکاری میشود.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️این مطلب خیلی مهم است که شخص شما قبول کنید در خواب هستید، البته اگر به شما برنمیخورد. امکان ندارد شما در خواب نباشید. اگر شما خودتان را در معرض تلقینات و اثرگذاری چیزهای بیرون قرار بدهید، آنها میخواهند شما را به خواب فروببرند، بنابراین چهجوری میخواهید بیدار شوید؟ اصلاً شما سؤال کنید، آیا من در خواب هستم؟ اگر بخواهم بیدار شوم، باید چکار کنم؟ چون آنهایی که در خواب هستند، میخواهند من بیشتر به خواب فروبروم، پس باید از انسانهایی که در خواب هستند فاصله بگیرم، روی خودم کار کنم، هر لحظه در اطراف اتفاقات فضاگشا باشم، تا آرامآرام از خواب بیدار شوم.
✍️خواب چیست و چه نشانههایی دارد؟
وقتی شما مقاومت و قضاوت میکنید، یک چیز ذهنی به مرکزتان میآید و برحسب آن میبینید، ذهنتان یک چیزی نشان میدهد، شما از آن زندگی میخواهید، در خواب هستید. وقتی مسئله میسازید، کارافزایی میکنید در خواب هستید. ما در خواب ذهن دشمنسازی میکنیم، اگر شما ذهناً از کسانی رنجیدهاید و دشمنان شما محسوب میشوند، اگر درد میسازید، اوقاتتلخی و بحث و جدل میکنید، در خواب ذهن هستید.