برنامه شماره ۹۸۴ گنج حضور - بخش اول، قسمت اول

منتشر شده در 2023/11/09
13:01 | 20 نمایش ها

✍️زندگی یا خداوند با «قضا و کن‌فکان» تصمیم می‌گیرد، قضاوت می‌کند و می‌گوید «بشو و می‌شود»، ولی ما خداوند را با ذهنمان به توصیف درمی‌آوریم و از طریق مفاهیمی که در ذهن یاد گرفته‌ایم می‌خواهیم خدا را بشناسیم، شناخت خداوند با ذهن امکان ندارد، باید به او تبدیل شویم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما باید دایماً دنبال خدا بدویم، ولی ما این کار را نمی‌کنیم و با سبب‌سازی در ذهن دنبال چیزهای بیرونی می‌دویم، به‌جای خدا هم یک چیزی را در ذهنمان تصور کردیم و با من‌ذهنی‌مان دنبال آن می‌دویم. مولانا می‌گوید این چیزی که دنبالش می‌دوید، چون اکنون من‌ذهنی دارید و برحسب همانیدگی‌ها دنبال خدا می‌گردید، درواقع شما دنبال شیطان هستید، دنبال خدا نمی‌گردید، خودتان هم از جنس خدا نیستید. ما برای شناخت خدا و اصلمان به اشتباه افتاده‌ایم، مولانا می‌خواهد ما را از این اشتباه آگاه کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۰۰

نامِ شتر به تُرکی چه‌بْوَد؟ بگو: «دَوا»

نامِ بچه‌ش چه باشد؟ او خود پی‌اش دَوا

دَوا: دَوَه واژه‌ای ترکی به‌معنی شتر

دَوا : دوان، دونده

شتر در این‌جا رمز خداوند است، اما نام خدا هرچه باشد ذاتش داروی شفابخش است، ما می‌خواهیم خدا را با ذهن بشناسیم، با ذهن نمی‌توان خدا را شناخت. خداوند بی‌شکل و بی‌فرم است و شبیه هیچ‌چیز نیست. برای شناخت خداوند باید بی‌فرم شویم، در این لحظه نباید چیز ذهنی به مرکزمان بیاید، چون مرکز ما جسم می‌شود و دنبال جسم می‌دویم، ولی با شناسایی این‌که چیزی که ذهنمان نشان می‌دهد مهم نیست، دیگر آن چیز به مرکز ما نمی‌آید، در این حالت مرکز ما عدم می‌شود.

بچه شتر هم ما هستیم، که دنبال مادرمان می‌دویم، چون ما از مادرمان که خداوند است جدا شده‌ایم و در این دنیا با چیزها و آدم‌ها همانیده شده‌ و چیزها را به‌جای خداوند در مرکزمان گذاشته‌ایم، باید با فضا‌گشایی‌ مرکزمان را عدم کنیم، اگر مرکز ما عدم شود، در‌این‌صورت دنبال مادرمان که خدا یا زندگی است می‌دویم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مولانا می‌گوید، ما خدا را نمی‌شناسیم، درواقع توصیف ذهنی خودمان را قبول داریم و به وصف خداوند اکتفا می‌کنیم. تمام دین‌ها با مذاهب مختلف به توصیف ذهنی از خداوند پرداخته‌اند و همین عامل باعث اختلاف در بین آن‌ها شده‌است، اگر همۀ آن‌ها عیناً به خدا زنده می‌شدند، برحسب او و با دید عدم می‌دیدند، هیچ اختلاف و مسئله‌ای با هم نداشتند، چون همه از جنس خدا هستند، فقط یک هشیاری وجود دارد و همه از جنس او هستیم، بنابراین متوجه می‌شویم توصیف خداوند یک چیز سطحی است و مهم نیست، درنتیجه چیزهای سطحی اهمیتشان را از دست می‌دهند و دیگر جدی نیستند،‌ وقتی در درون چیزها برای ما بی‌اهمیت می‌شوند، در این حالت ما با خداوند احساس یگانگی می‌کنیم، چون خدا و خودمان را شناخته‌ایم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما باید از توصیف خودمان دست برداریم، این‌که ما استاد یا معلم هستیم، فلان مقام سیاسی یا نظامی را داریم، قدرتمند هستیم، هیچ‌کدام از این‌ها ما را توصیف نمی‌کنند، چون ما قابل توصیف نیستیم، این‌ها عناوین لفظی و ذهنی هستند که از توصیف اصل و ذات ما عاجز هستند، اصل ما شبیه خداوند است، ما یک خدای کوچک هستیم، اگر خودمان را به چیزهای مختلف تشبیه کنیم، یعنی به توصیف خود بپردازیم، به ذهن می‌رویم و تبدیل به من‌ذهنی می‌شویم، بنابراین باید از هر توصیف ذهنی پرهیز کنیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مولانا می‌گوید، در این لحظه شما دوتا انتخاب دارید، یا با فضا‌گشایی‌ مرکزتان را عدم می‌کنید و جنس خداگونۀ خودتان را که اَلَست است تجربه می‌کنید، درنتیجه دنبال مادرتان که زندگی یا خداوند است می‌دوید، یا با فضابندی به سبب‌سازیِ ذهن می‌افتید که دراین‌صورت دیگر دنبال خداوند نمی‌دوید، بلکه با من‌ذهنی به زندگی خود ادامه می‌دهید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما نمی‌دانیم خداوند از جنس چیست، درست است که نمی‌دانیم، ولی باید این را بدانیم که زندگی داروی شفابخش است. چگونه می‌توانیم به خداوند وصل شویم تا از این داروی شفابخش و دم زنده کننده‌اش بهره‌مند گردیم؟ با فضاگشایی. اگر به خداوند وصل نشویم چه می‌شود؟ دارویی برای درمان ما وجود نخواهد داشت، زیرا ما با من‌ذهنی بیماری هستیم که فقط دم ایزدی می‌تواند درمانش کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️با من‌ذهنی هر فکر و عملی انجام دهیم درد ایجاد خواهد شد، بی‌توفیق و بی‌حاصل است، بنابراین انسان همانیده با فکر کردن برحسب چیزها و آوردن چیزهای ذهنی به مرکزش، از این فکر به آن فکر می‌پرد، این فکرها همه همانیده هستند، درواقع انسان با من‌ذهنی سبب‌سازی می‌کند، درنتیجه چیزی که از خودش و خداوند می‌سازد، یک چیز مصنوعی است که آخرِ آن به درد و خرابکاری ختم می‌شود.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰

جهد فرعونی، چو بی‌توفیق بود

هرچه او می‌دوخت، آن تفتیق بود

تَفتیق: شکافتن

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر شما در این لحظه متوجه شده‌اید که هم خدا را توصیف کرده‌اید و هم خودتان را و این اشتباه بوده، می‌توانید در اطراف آن چیزی که ذهن نشان می‌دهد فضا باز کنید، فضا هم به‌وسیلۀ من‌ذهنی باز نمی‌شود. باید به نمی‌دانم و عجز خودتان اعتراف کنید. باید اقرار کنید این دانش و بینشی که با گذشتن از فکرهای همانیده به‌دست آمده، درست نیست و جز درد و بدبختی چیز دیگری برای ما ندارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی با چیزها همانیده می‌شویم، دیدن برحسب فکرها این استنباط را به ما می‌دهد که ما دانش داریم و می‌گوییم، من می‌دانم. اما مولانا می‌گوید، ای انسان نادان، باید فضا‌ را بگشایی‌ و بگویی نمی‌دانم، زیرا فقط خداوند است که می‌داند، این نمی‌دانم از ناموس یعنی حیثیت بدلی من‌ذهنی بهتر است.

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۸

چون بگویی: جاهلم، تعلیم دِه

این چنین انصاف از ناموس بِه

ناموس: خودبینی، تکبّر

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️قانون جبران معنوی

چرا ما تبدیل نمی‌شویم؟ یا کم پیشرفت می‌کنیم؟ علتش قانون جبران است. چون شما به‌اندازۀ کافی ابیات را نمی‌خوانید و روی خودتان اعمال نمی‌کنید. نمی‌گویید که این بیت به من چه می‌گوید و معنی‌اش چیست؟ اگر بخواهم خودم را مورد بازبینی با این بیت قرار دهم، چه‌جوری خودم را می‌بینم؟ چه اشکالی دارم؟

بی‌توجهی شما به ابیات، این‌که شما می‌گویید نه این‌ها مهم نیستند، من می‌دانم، شما را عقب می‌اندازد. شما من‌ذهنی و همانش را دست‌کم نگیرید. اثر من‌های ذهنی‌ از طریق قرین و ارتعاش آن‌ها را روی خود دست‌کم نگیرید. این‌که ما در ذهن جادو شده‌ایم و غلط فکر می‌کنیم، این را شما دست‌کم نگیرید. قانون جبران معنوی بسیار مهم است و هیچ‌چیز جای آن را نمی‌گیرد، شما تصمیم بگیرید و انتخاب کنید که به مولانا احتیاج دارید. نیاز  دارید یک نفر به شما کمک کند. با چنین دانشی که در من‌ذهنی دارید، نمی‌توانید خوشبخت شوید و از ضررهای من‌ذهنی جان سالم به‌ در ببرید.