برنامه شماره ۹۸۳ گنج حضور - بخش اول، قسمت اول

منتشر شده در 2023/11/07
10:18 | 9 نمایش ها

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۸۶

ای میرِ آب بُگْشا آن چشمۀ روان را

تا چشمه‌ها گشاید زاشْکوفه بوستان را

خداوندا، ای زندگی، چشمۀ آب حیات را به‌روی ما باز کن، چون ما با من‌ذهنی این چشمه را بسته و کور کرده‌ایم. در درون همۀ ما چشمه‌ای وجود دارد که من‌ذهنی با مقاومت آن را خشکانده است، اگر چشمۀ درون ما باز نشود، باغ وجود ما خشک می‌شود و ما هیچ شکوفه و ثمری در این جهان نخواهیم داشت، برای این‌که این چشمه در درون ما باز شود، باید اجازه دهیم خرد زندگی روی ما کار کند و هیچ قضاوتی نکنیم، فقط ناظر باشیم، تا «قضا و کُنْ‌فَکان» که خداوند می‌گوید «بشو و می‌شود» به‌کار بیفتد.

این جهان به منزلۀ باغ و هر انسانی مانند یک شکوفۀ در حالِ باز شدن است، باغ این جهان را که خداوند خلق کرده، انسان با مقاومت و دید غلط خود به جهنم تبدیل کرده، اما هر کسی وظیفه دارد مسئولیت قبول کند و دید غلطِ من‌ذهنیِ خودش را اصلاح نماید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️در درون همۀ ما رودخانه یا نهری وجود دارد که همان انرژی ایزدی است، هر لحظه این رودخانه در زیر فکرهای ما جاری است، ولی ما سهمی از آن نداریم، یعنی درحقیقت این جان و روان ما، هر لحظه از عالم غیب سیراب می‌شود، اما از این انرژی الهی فقط یک نشتی به ما می‌رسد که ما آن را هم تبدیل به مسئله،‌ دشمن و درد می‌کنیم.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۲۲۲

در وجودِ آدمی جان و روان

می‌‌رسد از غیب، چون آبِ روان‌

✍️اکنون در جهان به‌جای چشمه و خرد ایزدی، آب آلودۀ من‌ذهنی کار می‌کند و ما فکر می‌کنیم با این آب آلوده که بی‌خِرَد است، می‌توانیم جهان را آباد کنیم، نمی‌توانیم، ما با من‌ذهنی گرفتار جنگ، خونریزی و کشتن یکدیگر می‌شویم که همۀ این‌ها غلط است. تمام این مشکلات براساس توهمی است که ما در من‌ذهنی داریم. ما درست نمی‌بینیم، به‌جای این‌که چشمۀ درونمان را باز کنیم، آن را کور کرده‌ایم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️کسانی که فضا را باز کرده‌اند و دوباره به خداوند متصل شده‌اند، یعنی ایمان آورده‌ و کارهای شایسته کرده‌اند، برحسب خرد زندگی و با فضاگشایی فکر و عمل می‌کنند، وارد بهشت‌ می‌شوند که در آن نهرها جاری است، درواقع بهشت همان فضای گشوده‌شده و ذهنِ بدون من است.

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۴۵۵

اصل و سرچشمۀ‏ خوشی آن است آن

زود تَجْری تَحْتَهَاالْاَنهار خوان‏

تحتها‌الانهار همان چشمه‌ای است که در درون ما وجود دارد، این چشمه که همان الطاف خداوند است، دائما جوشان و در حال گذر است، ولی ما از آن استفاده نمی‌کنیم. مولانا می‌گوید‌، ای انسان، برو این آیه را از قرآن بخوان:

قرآن کریم، سورۀ بروج (۸۵)، آیۀ ۱۱

«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ.»

«براى كسانى كه ايمان آورده‌اند و كارهاى شايسته كرده‌اند بهشت‌هايى است كه در آن نهرها جارى است و آن كاميابى بزرگى است.»

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️قبل از ورود به این جهان مرکز ما عدم است و ما از جنس اَلَست، از جنس خداوند هستیم، عقل، حس امنیت، هدایت و قدرت را از مرکز عدم می‌گیریم. این مرکز عدم مانند یک چشمه است که دائم در حال جوشش است، عدم شدن مرکز و باز شدن چشمۀ درون ما بستگی به طرز دید ما دارد، اگر مرکز ما عدم باشد، به سرچشمه الهی دست می‌یابیم، ولی ما مرکز عدم را با همانیده شدن می‌بندیم، درنتیجه چشمۀ درون ما هم بسته می‌شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی ما وارد این جهان می‌شویم، پدر و مادرمان به ما یاد می‌دهند که چه چیزی در جهان بیرون مهم است و استعدادی به نام فکر کردن در ما به‌کار می‌افتد، بنابراین شکل فکری چیزها مثل پول، پدر و مادر، بعضی از باورها را در ذهنمان تجسم می‌کنیم و با آن‌ها همانیده می‌شویم، یعنی وجود اصلی‌مان که عدم است، از جنس زندگی هستیم، آن را موقتاً از دست می‌دهیم و مرکز ما تبدیل به جسم می‌شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️دراثر همانیدن یا هم‌هویت شدن، چیزها به مرکز ما می‌آیند و هر چیزی که در مرکز ما قرار بگیرد، می‌خواهیم آن را زیادتر کرده و برحسب آن ببینیم. قبل از این‌که وارد این جهان شویم، هشیاری نظر داشتیم، اما در این جهان آن هشیاری نظر تبدیل به هشیاری جسمی می‌شود، برای این‌که ما با همانیده شدن، مرکز عدم را از دست می‌دهیم و به‌جای خدا‌وند چیزها را در مرکزمان می‌گذاریم، درنتیجه ما ماده‌پرست و جسم‌پرست می‌شویم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما دراثر همانیدن هشیاری جسمی پیدا می‌کنیم، وقتی برحسب چیزها جهان را می‌بینیم، بینش جدیدی در ما به‌وجود می‌آید، عقل این بینش به ما می‌گوید که چگونه می‌توانیم چیزها را زیاد کنیم و نگذاریم چیزها کم شوند؛ این عقلِ من‌ذهنی یا عقل جزوی است، درصورتی‌که قبلاً به یک عقلی دسترسی داشتیم که عقل کلی بود. خرد کل که تمام کائنات و همچنین بدن ما را اداره می‌کرد، اما اکنون عقل ما عوض شده، درواقع ما دنبال هرچه بیشتر بهتر هستیم تا بیشتر در این جهان باقی بمانیم. بعضی وقت‌ها این استنباط به ما دست می‌دهد که هرچه این‌ چیزها زیادتر شوند، زندگی ما زیادتر و کیفیتش بهتر می‌شود، تمام این بینش‌ها که از طریق جسم‌ها می‌بینیم، توهم است.