✍️قرار بوده هشیاری جسمی در سن ده دوازدهسالگی از بین برود و ما دوباره تبدیل به همان هشیاری اولیه شویم، بهطوریکه هشیاری روی هشیاری قائم شده و به خودش زنده شود، این کار درواقع مثل این است که خداوند در ما زنده شده و با چشم ما به جهان نگاه کند. ما باید به همدیگر کمک کنیم که همۀ ما اینگونه عمل کنیم، یعنی همۀ ما هرچه زودتر مثلاً در سن ده دوازدهسالگی، به هشیاری نظر یا حضور زنده شویم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️فضاگشایی چیست؟
فضاگشایی یعنی اینکه شما شناسایی میکنید آن چیزی که ذهنتان نشان میدهد مهم نیست و نباید به مرکزتان بیاید، همین مهم نبودن چیزها سبب میشود فضا در درون شما باز شود. چون هر چیزی که برای شما مهم باشد به مرکزتان میآید، درواقع شما برحسب آن میبینید و نسبتبه آن چیز مقاومت نشان میدهید، درنتیجه فضای درونتان بسته میشود.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️مهم دانستن چیزی که ذهنتان نشان میدهد آن را به مرکز شما میآورد. شما باید مدام ناظر ذهنتان باشید و این را بدانید هر چیزی که ذهنتان نشان میدهد مهم نیست، بنابراین نباید مرکزتان بیاید، اگر این سبک زندگی را در پیش بگیرید که چیزها برای شما مهم نباشند، دیگر چیزی به مرکزتان نمیآید. این یک کار شخصی است، هر کسی خودش باید روی خودش انجام دهد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️وقتی همانیدگیها زیاد میشوند، هر همانیدگی سبب مقاومت میشود. مقاومت یعنی اینکه ما با همانیده شدن، در مقابل نیروی زندگی پافشاری و ایستادگی میکنیم و به غلط فکر میکنیم آن چیزی که با آن همانیده هستیم مثل فرزند، همسر، پدر و مادر، پول، خانه و امثال اینها به ما زندگی میدهند، بنابراین نمیخواهیم آنها را از مرکزمان بیرون کنیم، اما اکنون دیگر ما میدانیم هر کدام از اینها مایۀ مقاومت است، همچنین در اثر جاذبۀ جهان بیرون، مدام بهسوی جهان کشیده میشویم. درست مثل اینکه جهان یک آهنربای بزرگی است که ما را بهسوی خودش میکشد. این کشیده شدن اسمش شهوت است، وقتی چیزی به مرکز ما میآید، دچار شهوت آن شده و سپس گرفتار حرص آن میشویم. حرص یعنی زیاد کردن چیزها و امیدوار هستیم که چیزها به ما زندگی بدهند؛ اینها همه توهمِ هشیاریِ جسمی است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️تسلیم یعنی پذیرش اتفاق این لحظه قبل از قضاوت و رفتن به ذهن که مرکز ما را عدم میکند یا ما را از جنس همان هشیاری اولیه میکند که قبلاً بودیم. تسلیم و فضاگشایی خداوند را دوباره به مرکز ما میآورد و ما از لطف و رحمت او بهرهمند میشویم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️مولانا میگوید ما از جنس خدا هستیم، در ذاتمان چیز بدی نیستیم، اما با منذهنی ما تبدیل به دیو میشویم، برای اینکه منذهنی خواستههای روانشناختی زیادی دارد که واقعی نیستند، منذهنی از جنس شیطان، از جنس دیو است، کسی که منذهنی دارد برای بهدست آوردنِ همانیدگیها کارهایی انجام میدهد که کار یک انسان واقعی نیست. هر فکر و عملی میکند، هر تقلبی انجام میدهد، هر دروغی میگوید، تا آنها را بهدست بیاورد، این توهم است، ما باید از این توهم بیدار شویم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️از منذهنیِ ما سَمِ تخریبکننده در جهان پخش میشود. ترس، خشم، رنجش، کینه، انتقامجویی، حسادت، اضطراب، حرص و دردهایی از این قبیل، خاصیتها و واکنشهای منذهنی هستند که غلط و توَهم هستند، این هیجانات به ما ضرر میزنند، ولی ما نمیفهمیم، هر واکنشی مخرّب است، خشمگین شدن بسیار ضررزننده است، ولی هیچکس این را نمیداند. میگوییم همه عصبانی و خشمگین میشوند، ما هم میشویم، نه، خشمگین شدن بدنتان را خراب میکند، سالی یک بار هم نباید خشمگین شوید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ امکان ندارد شما از طریق کوششهای منذهنی و قدرت اینجهانی آب حیات، آن انرژی زندهکننده را پیدا کنید، فقط با فضاگشایی پیدرپی میتوانید به این انرژی حیاتبخش دست پیدا کرده و لحظهبهلحظه از انرژی زندۀ زندگی برخودردار شوید.
✍️شما اگر عقل سالم داشته باشید، میتوانید بفهمید که ما نیامدهایم اینجا را تبدیل به جهنم کنیم. با منذهنی زمین مبدل به جهنم شده، مقصود خداوند هم از خلقت ما این نبوده از وقتی که وارد این جهان میشویم زیر ظلمِ منذهنی باشیم، درد بکِشیم، جنگ کنیم و آواره شویم، حتماً این نبوده! فقط دید منذهنی است که احتیاج به این چیزها دارد، پس باید منذهنی و دید آن را کنار بگذاریم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شما باید در این جهان ثمره و میوهای داشته باشید. از خودتان بپرسید میوۀ من چیست؟ خشم است؟ درد و مسئله است؟ سهم من برای دنیا چیست؟ به جان هستی چه میدهم؟ چه خدمتی میکنم؟ آیا دائماً ناله و شکایت میکنم، از دیگران نیازهای روانشناختی طلب میکنم و میگویم به من چیزی نرسیده؟ یا نَه، شب و روز کار میکنم، تا یک ثمر یا بهرهای به خودم و به دیگران برسانم؟ باید این را بدانیم، پُشت ما خودِ زندگی و خلاقیت او است. هر کسی باید یک سهمِ سازنده در این جهان بگذارد. هر کسی باید میوهای داشته باشد، ما میوه که نداریم هیچ، میوهها را هم خراب میکنیم!
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️هر کسی که برنامه گنج حضور را شروع میکند باید بفهمد همانیدن چیست. فهمیدنش خیلی سخت است. مردم معمولاً از کنار این موضوع رَد میشوند. همانیدن یک خاصیت یا قوۀ انسانی و یک استعداد است. همانطور که ما میتوانیم راه برویم یا زبان باز میکنیم، «همانیدن» و همینطور «واهمانِش» هم یک استعداد خدادادی است. اگر ما در ابتدای ورود به جهان همانیده نشویم و منذهنی درست نکنیم، از بین میرویم، بنابراین منذهنی درست میکنیم که یک پوسته و یک رحِم است و مدتی داخل آن میمانیم، اما تا آخر عمرمان به آن احتیاج نداریم. باید اجازه دهیم زندگی بدون دخالت ما، ما را همانیده و بعد واهمانیده کند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️همانش و واهمانش:
همانیدن یا همانش یعنی چیزی را که در بیرون و از جنس ما نیست به مرکزمان بیاوریم. عملِ واهمانِش هم یعنی تشخیص و شناساییِ اینکه چیزی که منذهنی آن را مهم میداند اصلاً مهم نیست. اول یاد میگیریم چیزها مهم هستند، بعد به خودمان یاد میدهیم که هیچ چیزی مهم نیست؛ این وظیفه ماست که همانیدگیها را شناسایی کنیم و بیندازیم، همانش ناآگاهانه و بدون اطلاعِ ما صورت میگیرد، ولی واهمانش هشیارانه انجام میشود. ما از آموزشهای مولانا یاد گرفتهایم آن چیزی که ذهنمان نشان میدهد مهم نیست، چون از جنس زندگی هستیم، چیزی نمیتواند مرکز ما باشد. فهمیدن و شناسایی این موضوع کاملاً آسان است.
این عمل واهمانش نام دارد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️همۀ ما صوفی هستیم، یعنی داریم روی خودمان کار میکنیم، میخواهیم تکامل پیدا کنیم و جان ما روزبهروز میخواهد بهتر شود. ما از خانقهِ فضای یکتایی، از پیش خدا رسیدهایم، همیشه رقصان و شکرگویان بودیم، پس چرا اکنون در ذهن اینگونه نیستیم؟ متوجه میشویم که منذهنی یک بلایی سر ما آورده و آن این است که نمیتوانیم شُکر کنیم. برای اینکه منذهنی ذاتش نارضایتی، نالیدن و خواستن است و این از خاصیتهای اصلی منذهنی است، منذهنی سیر نمیشود و دنبال هر چه بیشتر بهتر است.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۸۶
پس جمله صوفیانیم، از خانقَه رسیده
رقصان و شُکرگویان، این لوتِ رایگان را
لوت: غذا، طعام
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️حقیقت وجودی انسان چیست؟
انسانِ تبدیلشده یا در حال تبدیل، این لحظه را با فضاگشایی یا پذیرش شروع میکند. متوجه میشود که روزبهروز در حال پیشرفت است و یک شادی بیسبب، پیوسته و بادوامی جای آن خوشحالی را میگیرد که از چیزها میآمد . این شادی بستگی به چیزها در بیرون ندارد، درنتیجه شخص بدون دلیل شاد است، آرامش دارد و حتی متوجه میشود که اصلاً فکرش عوض شده، چون قبلاً با فکرهای کهنه که با آن همانیده یا شرطی شده بود میخواست مسائلش را حل کند، اکنون میبیند که خلاقانه دارد فکر میکند. برای هر چیزی که در بیرون اتفاق میافتد، زندگی از این فضای گشودهشده یک راهحل میفرستد، پس پذیرش، شادی بیسبب و آفرینندگی در او بهوجود میآید. این حقیقت وجودی انسان یا انسان حقیقی است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️یکی از مهمترین نکات که ما اکنون متوجه میشویم این است که ما در قبر ذهن مردهایم، اما بهوسیلۀ خداوند به رقص درمیآییم، ما که با چیزها همانیده شدیم و در ذهن مردهای بیش نیستیم، اگر فضاگشایی کنیم، خداوند با دم زندهکنندهاش، با قضا و کنفکانش در همان قبر ذهنْ ما را میرقصاند، پس نتیجه میگیریم که خداوند ما را رها نکرده، بلکه مرتب دنبال ماست و میخواهد ما را به خودش زنده کند یا در ما به خودش زنده شود.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۸۶
کاندر لَحَد ز نورت، رقص است استخوان را
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما از بدو تولد با آهنگهایی که منذهنی برحسب همانیدگیها در این جهان نواخته زیاد رقصیدهایم. انسان هر وقت با منذهنی رقصیده، نتیجهاش جنگ بوده. جنگ بر سر تفاوت باور، دین و بیشتر کردن همانیدگیها. باید آگاه باشیم که هر چیزی که بتواند به ذهن بیاید، پردهای بین ما و خداوند است، ما براساس چیزهایی که ذهنمان نشان میدهد میجنگیم، اما مولانا میگوید ای یاران، باید همانیدگیها را بیندازید تا سبک و چابک شوید. آیا شما میخواهید که چابک شوید؟ برای چابک و سبک شدن باید همانیدگیها را شناسایی کرده و بیندازید. آیا شما حاضر هستید این کار را انجام دهید؟
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ١٨۶
بر پردههایِ دنیا، بسیار رقص کردیم
چابک شَوید یاران، مر رقصِ آن جهان را