برنامه شماره ۹۸۳ گنج حضور - بخش اول، قسمت چهارم

منتشر شده در 2023/11/07
11:00 | 6 نمایش ها

✍️ای اهل دنیا همۀ ما که روی زمین زندگی می‌کنیم، یار همدیگر هستیم، نه دشمن هم! ما با دید من‌ذهنی‌ دشمن هم شدیم. عقل کل در این لحظه آهنگی می‌نوازد که آهنگ کائنات است، همۀ ما باید با این آهنگ برقصیم، چنین رقصی شادی‌آور و زیباست، منظور این است که همۀ ما باید فضا را باز کنیم تا هشیاری از طریق ما فکر و عمل کند، و حرف بزند، در این حالت ما به همدیگر لطمه نمی‌زنیم، بلکه فایده می‌رسانیم، خودمان هم از هر فکر و عملمان سود می‌بریم، هیچ دردی هم ایجاد نمی‌شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️هر وقت کاری انجام می‌دهیم که همانیدگی‌مان زیادتر شود و یک‌دفعه داغش را به دلمان می‌گذارند و بی‌‌مراد می‌شویم، در این حالت به‌جای خشمگین شدن باید فضا را باز کنیم و بگوییم من با این چیز همانیده بودم، زندگی از من می‌خواهد برقصم، پس این همانیدگی را شناسایی می‌کنم و می‌اندازم. هر چیزی که ما را ناراحت می‌کند، یا سبب خشممان می‌شود، به این معناست که دارد ما را که از جنس الست هستیم، فریب می‌دهد،‌ پس باید آن را شناسایی کرده و بیندازیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️شما باید شُکر کنید که خداوند به شما جان داده و دارد شما را به خودش زنده می‌کند. این تکامل دارد به‌سوی زنده شدن به بی‌نهایت و ابدیت خداوند پیش می‌رود، بنابراین دائماً شکر کنید. شُکر جزو‌ ذات انسان است، یعنی هر وقت مرکزتان را عدم کنید یک حسِ سپاس‌گزاری، شُکر و رضایت در شما به‌وجود می‌‌آید.

✍️جان شما دائماً شکرگزار است، شما آسان از بندها گذشته‌اید، به‌این‌صورت که در فرآیند تکامل هشیاری که از‌ جماد به نبات تبدیل شده شُکر می‌کرده، برای این‌که جانش به مرحلۀ بالاتری ارتقا یافته‌ و همچنین در ادامۀ فرآیند تکامل هشیاری از نبات به حیوان و از حیوان به انسان جهیده و در ذهنِ انسان به تله افتاده، شما با این‌که اکنون در قبرِ ذهن هستید، باز هم شکر می‌کنید برای این‌که دارید جان بهتری پیدا می‌کنید، زیرا با فضا‌گشایی‌ می‌توانید جان من‌ذهنی را بدهید تا به جانِ اصلی، به هشیاریِ حضور تبدیل شوید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️افسانۀ من‌ذهنی چیست؟

افسانۀ من‌ذهنی درواقع هپروت من‌ذهنی است. کسی که همانیدگی‌ها را در مرکزش گذاشته، هشیاری جسمی و نیازهای روان‌شناختی دارد، در زمان مجازی یعنی گذشته و آینده زندگی می‌کند، و هر چیزی را که ذهنش نشان می‌دهد به مرکزش می‌آورد، چنین شخصی مجهز به یک سیستمی شده که انرژی زندۀ زندگی را تبدیل به مانع، مسئله، دشمن و درد می‌کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی چیزی به مرکز شما می‌آید، شما شهوت آن را دارید، هرچقدر هم بیشتر می‌شود باز هم بیشتر می‌خواهید. از لحظه‌ای که شما درک می‌کنید از جنس زندگی هستید و به‌عنوان زندگی، خودتان را شناسایی می‌کنید، باید شُکر کنید. اما موضوع این است که شما با دیدِ من‌ذهنی نمی‌توانید این را قبول کنید که از جنس خداوند هستید، فقط استدلال می‌کنید و خداوند را به‌صورت جسم‌ می‌بینید، می‌گویید خدا به من چه داده که در مقابلش شکر کنم؟ منظورتان این است که همانیدگی‌ها را نداده، چنین دیدی کاملاً غلط است و باید از این دید خارج شوید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر بخواهید حرف‌های مولانا را با من‌ذهنی تفسیر و قضاوت کنید و درستی‌اش را دربیاورید، در این راه شکست می‌خورید. علت این‌که ما به مولانا چسبیده‌ایم، این است که ما به‌تدریج داریم با خواندن ابیاتِ مولانا فکر و دیدمان را عوض می‌کنیم، اما من‌ذهنی مرتب می‌خواهد قضاوت کند که این‌ها درست هستند یا غلط؟ برحسب چیزها و فکرهای غلطِ قبلی می‌بینیم و می‌گوییم این که درست نیست! و تا زمانی که با دید من‌ذهنی می‌بینیم، راه را غلط می‌رویم و به جایی نخواهیم رسید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️خداوند به ما جان زندۀ زندگی، شادی، آرامش و شادیِ بی‌سبب را هدیه داده‌است. اگر ما جان من‌ذهنی را بدهیم، درعوض برکاتِ خداوندی را دریافت می‌کنیم، ولی ما حاضر نیستیم من‌ذهنی را بدهیم برود، نباید این اشتباه را ادامه دهیم، باید یاد بگیریم که با من‌ذهنی فکر و عمل نکنیم.

اگر دیدِ ذهنی را بدهیم برود، یعنی ذهنمان را به مرکزمان نیاوریم، قضاوت نکنیم، فضا را بدون قیدو‌شرط باز کنیم، دراین‌صورت داریم عقل ذهنی را می‌دهیم و به‌جای آن خرد زندگی نصیب ما می‌شود، می‌فهمیم که بینش برحسب همانیدگی‌ها به‌درد نمی‌خورَد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما با عقل من‌ذهنی می‌خواهیم جهان را درست کنیم، با من‌ذهنی مسائل ما حل نمی‌شود. اصلاً مسائل را همین عقل من‌ذهنی به‌وجود آورده، باید یک مدتی دیو یا عقل من‌ذهنی را به‌زور در شیشه کنیم، البته برای همیشه نمی‌توان من‌ذهنی را در شیشه نگه داشت، اما راه‌هایی وجود دارد که می‌شود من‌ذهنی را بیکار کرد.

 نظارت بر ذهن و فضا‌گشایی‌ِ مداوم در اطرافِ اتفاقات، من‌ذهنی را خلع سلاح می‌کند، اگر مرتب فضاگشا و ناظر ذهنمان باشیم، می‌توانیم قدرت را از دست من‌ذهنی بگیریم.

باید این پدیده را در خودمان شناسایی کنیم مسائلی را که من‌ذهنی ایجاد می‌کند، نمی‌تواند آن‌ها را حل کند. من‌ذهنی فقط مسئله‌آفرین است، باید بدانیم پشت این اتفاقات فقط یک منظور خوابیده که ما بفهمیم برای چه به این جهان آمده‌ایم. آمده‌ایم تا به بی‌نهایت و ابدیت خداوند زنده شویم، ما وقت زیادی نداریم، باید به همدیگر کمک کنیم، نه این‌که یکدیگر را به واکنش دربیاوریم. آمده‌ایم مسائلی را که قبلاً بشریت با من‌ذهنی به‌وجود آورده، حل کنیم و دیگر مسئله درست نکنیم.