✍️از خودتان بپرسید آیا واقعاً من میخواهم عوض شوم یا نمیخواهم؟ آیا دارم وقت تلف میکنم یا واقعاً دارم تبدیل میشوم؟ تبدیل هشیاری علائمی دارد؛ کسی که حواسش به خودش است، کاری به دیگران ندارد، لحظهبهلحظه پیغام زندگی را میگیرد، میداند که خداوند وجود دارد و هر لحظه در کار جدید است، و میداند «رحمت اندر رحمت» است. هیچکس نباید فکر کند که من رها شدهام، دیگر مورد توجه زندگی نیستم. خداوند هیچوقت ما را رها نمیکند.
✍️شما باید واقعاً تشخیص دهید که آیا خدمتگزار بیچون و چرای منذهنیتان هستید و دستوراتش را اجرا میکنید؟ یا نه میدانید که این کار خطرناک است، به شما و دیگران ضرر میزند، ضد منظور شماست، ضد عشق است. اگر منذهنی را نگه دارید، نمیتوانید به عشق زنده شوید، نمیتوانید به خدا برسید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️زندگی یا خداوند هر لحظه در کار جدیدی است، همانیدگیهایتان را یکییکی با بیمرادی به شما نشان میدهد. شما میگویید من چرا نمیبینم؟ برای اینکه خداوند ستار است، اگر هزار عیب را یکباره به شما نشان دهد، زَهرهتَرَک میشوید، بهتدریج نشان میدهد، به همین دلیل میگویید ده سال است روی خودم کار میکنم، چرا الآن میفهمم با چیزی همانیده هستم یا رنجشی دارم؟! زیرا اکنون موقع فهمیدنش بود، تاکنون خداوند آن را پوشانده، شاید برای اینکه توان رویارویی با آن را نداشتهای!
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ممکن است ما تزویر کنیم و این شعرها را بهمنظور جلب منافع منذهنی بهکار ببریم و منذهنی ما را زیر سلطه قرار بدهد و حضور ما را غصب کند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ نشانۀ فضاگشایی چیست؟ بیاهمیت کردن آن چیزی که ذهن نشان میدهد. از کجا میفهمیم بیاهمیت شد؟ واکنش نشان نمیدهیم. وقتی واکنش نشان نمیدهیم، یعنی به مرکزمان نیامده. چرا به مرکزمان نیامده؟ زیرا دیگر آن چیز که ذهن نشان میدهد بیاهمیت شده و فضای گشودهشده که خرد زندگی، خرد کل است، برای ما مهم شده. آیا این تحولاتِ درونی در شما درحالِ وقوع است؟ یا شما همینطوری این شعرها را میخوانید و رد میشوید؟
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر شعر مولانا را میخوانید، حفظ میکنید و سریع یادتان میرود، بهخاطر این است که حقیقتاً دل نمیدهید، قانون جبران را رعایت نمیکنید. ما نمیتوانیم شعر مولانا را بخوانیم، دروغ هم بگوییم، زرنگ باشیم، ادعا داشته باشیم، رنجش و درد داشته باشیم، دردها را نگه داریم و نیندازیم، کسی را نبخشیم، درد پخش کنیم. اگر زندگی سوز، طلب و عشق تو را ببیند، دراینصورت متوجه عمق اشعار مولانا میشوید و میفهمید باید چه تغییری در خودتان بهوجود بیاورید.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۰
او ز تو رو درکَشَد ای پُرستیز
بندها را بگسَلَد وز تو گُریز
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۱
ور نخوانی و، ببیند سوزِ تو
عِلم باشد مرغِ دستآموزِ تو
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر شما شناسایی کردهاید که وقتی ساکت و خاموش هستید، مرکزتان باز شده و از جنس زندگی هستید، پس دیگر منهای ذهنی را دور و برتان راه ندهید، با منذهنیِ خودتان هم قرین و دوست نشوید، ذهنتان را به مرکزتان نیاورید، چون ذهن همانیده همجنس شما نیست. فضا را باز کنید و عاشقان را پهلوی خود بنشانید.