✍️اغلب اوقات ما از خداوند یک تصویر ذهنی میسازیم و دنبال توهم میرویم، چنین جستوجویی غلط است، همچنین مولانا نیز به ما نهیب میزند که ای انسان، داری اشتباه جستوجو میکنی و قدرتی که از منذهنی میگیری، آن هم غلط است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ اکثریت مردم جهان، با عقل منذهنی زندگی میکنند،. عقل منذهنی عقل نیست، گاهی موفق میشود، گاهی شکست میخورد، این عقل از اتفاقات و حوادث ناگوار که توسط قضا و کنفکان پیش میآید مصون نبوده و گرفتار ریبُالمنون خواهد شد.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵
عقلِ جزوی، گاه چیره، گه نگون
عقلِ کلّی، ایمن از رَیْبُالمَنون
رَیْبُالمَنون: حوادثِ ناگوار
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️یکی از خاصیتهای منذهنی ضرر زدن به ماست. همینکه وارد ذهن میشویم و منذهنی میسازیم هر فکر و عملی که میکنیم به ما ضرر میزند. میدانیم که در ابتدای ورود به این جهان حتماً باید منذهنی درست کنیم، وگرنه نمیتوانیم باقی بمانیم، اما پس از ده دوازدهسالگی این منذهنی دیگر لازم نیست و هرطور شده باید از درون ذهن بیرون بیاییم، ولی متأسفانه چون خودمان را منذهنی میدانیم، از ذهن بیرون نمیپریم و دائماً به خودمان و دیگران لطمه میزنیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️مولانا میگوید، با منذهنی هر فکر و عملی که میکنی به خودت ضرر میزنی، یعنی اگر میخواهی از این فضای ضررزننده به سلامت بگذری، دراینصورت چشمت را از تمام همانیدگیها ببند و پایان را ببین؛ پایان این است که فضا را باز و مرکزت را عدم کنی تا در مرکزت هیچچیز نمانَد در این حالت دوباره به بینهایت و ابدیّت خداوند زنده میشوی، چون برای همین کار آمدهای، وقتی به هر درجهای به او زنده و از جنس اصلت شوی، دیگر منذهنی نیستی، دراینصورت به منظور آمدنت رسیدهای و به سلامت از این فضای ضرر گذر کردهای؛ این پایاننگری است، پایانت زنده شدن به عشق، به خداوند است.
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۶۰
گر همی خواهی سلامت از ضرر
چشم زاوّل بند و پایان را نگر
✍️فضای ذهن که هیچ است و عقلش هم عقل نیست، اکنون به بشریت مسلط شده و نهتنها روی افراد بهطور شخصی بلکه در خانواده و در جامعه هم اثر مخرب میگذارد، مثلاً ما مرتب براساس منذهنی با هم مسابقه میدهیم و دنبال برتریطلبی هستیم که اینها همه توهم و پوچ است. مولانا میگوید، این کار غلط است. عقل منذهنی مرتب به ما ضرر میزند و ما را بهسوی جهنم میبرد و به ما هشدار میدهد که باید این عقل یا منذهنی مخرب را کنار بگذاریم، پس ناظر ذهنمان میشویم و هرچه که ذهنمان نشان میدهد در اطرافش فضاگشایی کرده و عمیقاً درک میکنیم در چیزهایی که ذهن نشان میدهد زندگی وجود ندارد و هر اتفاقی میافتد برای ما مهم نیست. مهم زنده شدن ما به خداوند است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اصل این است که مرکز همۀ ما عدم شود و هر لحظه در اطراف رفتارهای همدیگر فضا باز کنیم، اگر در اطراف تفاوتها که ذهن آنها را خیلی جدی و مهم میداند فضا باز کنیم، پس داریم به همدیگر کمک میکنیم که درست پیش برویم، پس ما وظیفه داریم و مسئول هستیم که هم خودمان هیجانات منفی نداشته باشیم و هم اینکه کسی را عصبانی نکنیم، نترسانیم، به ذهن نکشیم و به او القا نکنیم که تو منذهنی هستی.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️منذهنی هر فکر و عملی میکند، هر هیجانی به او دست میدهد هیچ فایدهای ندارد، بلکه ضرر اندر ضرر است، یعنی منذهنی در این جهان دائماً حول و حوش مرگ میگردد و به خودش لطمه میزند. موفقیتهایش دوامی ندارد و در توَهم زندگی میکند.
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰
چون زِ زنده مُرده بیرون میکُنَد
نَفْسِ زنده سویِ مرگی میتَنَد
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️همۀ ما در منذهنی و بهلحاظ جنسِ زندگی یکی هستیم. یعنی همۀ ما باید دوباره برگردیم و با فضاگشایی به خداوند زنده شویم تا درست ببینیم، همه ما مجهز به زبان زندگی و خِرد کل هستیم، تنها دراینصورت است که میتوانیم جهان را آباد کرده و تبدیل به بهشت کنیم. چرا جهان کنونی برای ما بهشت نیست؟ برای اینکه عقل منذهنی را اصل میدانیم، و فکر میکنیم منذهنی هستیم. حداقل شما شخصاً اینگونه نباشید. از جمع هم تقلید نکنید. اگر جمع شروع به خرابکاری کرد، شما نباید تقلید کنید، باید بگویید من به حرف مولانا گوش میدهم و میدانم اگر وارد ذهن شوم، برحسب آن فکر و عمل کنم، به خودم و به دیگران ضرر خواهم زد.