مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۵
چشمِ او ماندهست در جُویِ روان
بیخبر از ذوقِ آبِ آسمان
✍️ذهن جای زندگی نیست، عقل درستی به ما نمیدهد و مدام به ما ضرر میزند، اما مردم از این فضای ذهن نمیگذرند. چشمشان در جُوی روانِ فکر بعد از فکر ماندهاست. یک فکر به ذهن و به مرکز میآید، دوباره فکر بعدی و فکر بعدی، این کار همان سببسازی ذهن و جوی روان فکرها است که ما را از ذوق آب زندگی، بیخبر نگه میدارد. تا فضا را باز نکنیم از آسمان درون باران نمیبارد.
باز کردن فضا یعنی چه؟ یعنی در مقابل این فکرهای پشتسرهم بیقضاوت و بیمقاومت شویم، یعنی براساس آنها با واکنشهایی نظیر ترس، خشم، حسادت و ملامت عمل نکنیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما از تصویر ذهنی اشیا و اشخاص حس هویت میگیریم و براساس آنها از خودمان هم یک تصویر ذهنی میسازیم که بتوانیم به دیگران معرفی کنیم که اصطلاحاً به آن منذهنی میگوییم و متأسفانه از یک جایی به بعد دیگر خودمان را همین تصویر ذهنی میدانیم. در منذهنی به سببسازی میافتیم و بهطور توهمی علت و معلولهایی درست میکنیم. با فکر بعد از فکر، مرتب میگوییم این سبب آن میشود، آن سبب این میشود و متأسفانه خدا را نیز همینطور جستوجو میکنیم. بهقول مولانا سالهاست که مانند قوم موسی در گرما و دردهای ذهن، مانده و درجا میزنیم، زیرا چشممان به فکر بعد از فکر است.
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸
همچو قومِ موسی اندر حَرِّ تیهْ
ماندهای بر جای، چل سال ای سَفیه
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️انسانی که در ذهن مانده، همۀ حواس، همت و کوشش خود را برای سببسازی بهکار میبرد، فضا را باز نمیکند تا بفهمد که همهچیز از مسبب، یعنی از خداوند میرسد. کسی که فضا را باز کند، واکنش ذهنیِ از پیش تعیینشده نشان نمیدهد، آشکارا مسبب را میبیند، یعنی از جنس زندگی میشود، دراینصورت به ذهن نرفته و دل به سببسازی توهمی نمیبندد، بلکه پشت همۀ اتفاقات خدا را میبیند.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۶
مَرکبِ همّت سویِ اسباب راند
از مُسَبِّب لاجَرَم محروم ماند
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۷
آنکه بیند او مُسَبِّب را عَیان
کَی نَهَد دل بر سببهایِ جهان؟
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️از کودکی به ما یاد دادهاند برحسب جسمی که ذهن نشان میدهد و به مرکزمان آورده ببینیم و این روپوش است زیرا حقیقت را میپوشاند، بنابراین فکر میکنیم این چیزها هستند که سبب اتفاقات و تغییر وضعیتها میشوند، درنتیجه از مسبب که با فضاگشایی خود را به ما نشان میدهد، غافل شده و عاشق این روپوشها شدهایم. هر چیز ذهنی که به مرکزمان آورده و برحسب آن میبینیم و فکر میکنیم، روپوش است و ما به آن تمایل داریم، برای اینکه فکر میکنیم ما را به مقصد و خوشبختی میرساند، غافل از اینکه سببسازیها به ما زندگی نمیدهند، بلکه باید فضا را باز کنیم تا از جنس اصلیمان شویم و از ایجاد درد برای خود و دیگران مصون بمانیم.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳
تو ز طفلی چون سببها دیدهای
در سبب از جهل بر چفسیدهای
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۴
با سببها از مُسبِّب غافلی
سویِ این روپوشها ز آن مایلی
چفسیدهای: چسبیدهای
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️برای زندگی با همنوعانمان، سببسازی کار نمیکند، بلکه باید از جنس خداوند شویم. از کودکی عادت به سببسازی کردهایم، اما دیدیم که سببها ما را موفق نکردند. وقتی سببها میروند، تعجب میکنیم و میگوییم، من فکر میکردم که اگر اینطور کنم، اینطور میشود، این سبب آن میشود، چرا نشد؟! اگر بعضی چیزها را برای همسرم بخرم، مرا دوست خواهد داشت، هرچه میخواست خریدم اما نهتنها دوستم ندارد، اوضاع بدتر هم شدهاست. بر سرم میزنم! «ربَّنا و ربَّنا» میکنم، خدایا چکار کنم؟
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۵
چون سببها رفت، بَر سَر میزنی
ربَّنا و ربَّناها میکُنی