✍️شما بدانید اگر حتی یک چیز کوچک به مرکزتان بیاید، بهسوی آن جذب میشوید و برحسب آن فکر میکنید، بنابراین آن چیز دلِ شما را کور و کر میکند، نه درست میبینید و نه درست میشنوید، بهطوریکه فکر میکنید منذهنی خداییتِ شماست. دیدِ منذهنی درست نیست، چون آتش یا درد را به ما نور نشان میدهد. هر لحظه ما را بهاشتباه میاندازد، تا درد، جنگ و خرابکاری ایجاد کنیم، ولی بهنظرمان میآید که به این جهان، نور، هشیاری، خرد و صلح میآوریم.
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۶۶
ای بسا سرمستِ نار و نارجو
خویشتن را نورِ مطلق داند او
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️وقتی ذهن به مرکز ما میآید، لحظهبهلحظه منقبض میشویم، میمیریم، پژمرده میشویم، اما با تکرار ابیات پشتسرهم و تأمل کردن رویِ خود، میبینیم که آرامآرام این افسردگی از بین میرود و جان میگیریم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️هر زمان این جان اصلی ما فعال است، درواقع این خود خداوند است که بهسوی خودش میرود، چون ما خودش هستیم، اکنون در ذهن افتادهایم، اما زندگی لحظهبه لحظه دارد خودش را جذب میکند که ما بهسوی اصلمان برویم. ما با تکرار ابیات بهصورت ذکر به خودمان کمک میکنیم.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸
چون به من زنده شود این مُردهتن
جان من باشد که رو آرَد به من
✍️شما از خودتان بپرسید داستان زندگی ما چه بوده؟ کجا اشتباه کردهایم؟ و اگر بخواهیم جلوی این اشتباه را بگیریم باید چکاری انجام دهیم؟ وقتی ما با چیزها و با دردها همانیده شدیم، اگر میدانستیم همۀ همانیدگیها که در مرکزمان گذاشتیم، از بین میروند و آفل هستند، زندگی شروع میکرد به زنده کردن خودش و چون ما امتداد خودش هستیم، در ما خودش، خودش را جذب میکرد و حرکت میکرد، بهسوی بینهایت و ابدیتِ او میرفتیم، یک جانی در ما تولید میشد که زندگی خودش را به ما نشان میداد، میتوانستیم بخشش خداوند را در خودمان ببینیم و جان ما مقام پیدا میکرد؛ اکنون به خود بنگریم مقام ما چیست؟
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شما به همانیدگیهایی که میخواهند به مرکزتان بیایند یا نسبتبه کسی که ارتعاش درد میکند، میخواهد دردهای شما را به ارتعاش دربیاورد، سختگیر باشید، نه اینکه با او بجنگید، فقط قرین او نشوید، منذهنیاش را بشناسید، حواستان به خودتان باشد، وقتی پیش او میروید تمام تمرکز روی خودتان باشد که این شخص اگر به درد ارتعاش کرد و خواست من را عصبانی کند، من میدانم که ضعف دارم، همانیدگی دارم، ناموس و حیثیت بدلی دارم، چیزها به من برمیخورد، پس باید خیلی مراقب باشم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️وقتی که غمگین میشویم، آیا درست است از شخصی که با او همانیده هستیم بخواهیم ما را دلداری دهد؟ مولانا میگوید شما دلداری خداوند را رها نکنید و دلداری غیر را که ذهن نشان میدهد نخواهید.
اجازه دهید زندگی از شما دلجویی کند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما در راه رسیدن به حضور باید راستین و شجاع باشیم. باید به غیرت زندگی زنده شویم. غیرت زندگی یعنی تا زمانی که منذهنی یا همانیدگی داریم، نمیتوانیم وارد فضای یکتایی این لحظه شویم، نمیتوانیم با خداوند یکی شویم، نمیتوانیم به عشق برسیم، به منظور آمدنمان که زنده شدن به بینهایت و ابدیت خداوند است، نائل نمیشویم، این غیرت زندگی است، این قانون است.
✍️اگر شما با عقل منذهنی زندگی کنید، بعضی مواقع پیروز و بعضی مواقع سرنگون میشوید، اما وقتی فضا را باز کنید و با آن عقلی که تمام کائنات را اداره میکند زندگی کنید، دیگر خداوند شما را اداره میکند، دراینصورت از حوادث ناگوار مصون خواهید ماند.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١١۴۵
عقلِ جُزوی گاه چیره، گَه نگون
عقلِ کلی ایمن از رَیبُالْمَنُون
رَیبُالْمَنُون: حوادث ناگوار روزگار.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️هر وقت با صداقت بگویید من اشتباه کردم، پس شما دارید پیشرفت میکنید، اما هر موقع بگویید دیگران مقصر هستند، آنها این وضع را برای من درست کردند، بدانید که از جنس شیطان هستید.
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۸۹
گفت آدم که ظَلَمْنا نَفْسَنا
او ز فعل حق نَبُد غافل چو ما
قرآن کریم، سورۀ اعراف (۷)، آیۀ ۲۳
«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»
پس آدم و حوّا گفتند: پروردگارا به خود ستم کردیم و اگر بر ما آمرزش نیاوری و رحمت روا مداری، هرآینه از زیانکاران خواهیم بود.»