برنامه شماره ۹۸۲ گنج حضور - بخش سوم، قسمت دوم

منتشر شده در 2023/10/29
09:17 | 8 نمایش ها

✍️آیا شما پتانسیل یا قوۀ رنجیدن دارید؟ وقتی می‌رنجید یک گره‌ در زندگی‌ خود می‌زنید، به این معنا که زندگی زندۀ خود را به زندان ذهن می‌اندازید و یک گره می‌‌شود. مردم گره‌ها و رنجش‌های خودشان را زنده نگه می‌دارند، بنابراین من‌ذهنی‌شان نوکر شیطان است. دائماً برحسب همانیدگی‌ها و دردها فکر و عمل می‌کنند، خرابکاری می‌کنند، آبروی مصنوعی من‌ذهنی دارند، اگر به آن‌ها بگویند اشتباه می‌کنید، به آن‌ها برمی‌خورد، پندار کمال دارند، فکر می‌کنند عاقل‌تر از همه هستند، اما لحظه‌به‌لحظه با دردهایشان زندگی را تبدیل به مانع، مسئله و دشمن می‌کنند، کارافزایی می‌کنند، درواقع در ذهن گیر افتاده‌اند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اشکال ما این است که وقتی یک چیز ذهنی را که صورت است، نقش است، نقش ذهنی آن را به دلمان راه می‌دهیم، در آخر پشیمان می‌شویم و حالت انزجار به ما دست می‌دهد. شما مطمئن باشید هر چیزی را که در مرکزتان بگذارید، آخرسر بدتان می‌آید، چون وقتی شما  یک صورت ذهنی را به دلتان راه بدهید، لحظه‌به‌لحظه شیطان موفق می‌شود چیزهای دیگر هم به مرکزتان بفرستد، در آخر هم شما را پشیمان می‌کند و از آن چیز یا شخص منزجر می‌شوید. مرتب از خودتان سؤال کنید که آیا اکنون من دارم چیزی را به دلم راه‌ می‌دهم و برحسب آن فکر می‌کنم؟

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۴

صورتی را چون به دل ره می‌دهند

از ندامت آخرش دَه می‌دهند

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️شما این سؤال را هر لحظه و هر ساعت از خودتان بپرسید من با چه چیزی همانیده‌ هستم؟ انکار نکنید. اگر شما با هیچ‌چیز همانیده نباشید، از جنس احد شده و تبدیل به آیینه می‌شوید. دیگر کسی نمی‌تواند شما را عصبانی کند، زیرا کسی که آیینه شود، دچار هیجانات من‌ذهنی نمی‌شود.

✍️شما هر چیزی را در مرکزتان بگذارید شهوت آن را پیدا می‌کنید، می‌خواهد مال و مقام این دنیا باشد، می‌خواهد نان و خوردنی باشد. هر کدام از این‌ها به مرکزتان بیاید شما مست آن‌ می‌شوید.

اگر آن چیزی را که مستش شده‌اید پیدا نکنید حال شما گرفته می‌شود، دراین‌صورت بی‌حال و پژمرده هستید، چون به آن‌ چیز معتاد شده‌اید و اکنون که آن چیز موجود نیست خمارش هستید، اگر مست زندگی بودید حال شما گرفته نمی‌شد، پژمرده نمی‌شدید، پس سعی کنید که چیزها را به مرکزتان نیاورید.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۷

همچنین هر شهوتی اندر جهان

خواه مال و، خواه جاه و، خواه نان

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۸

هریکی زین‌ها تو را مستی کند

چون نیابی آن، خُمارت می‌زند

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۹

این خُمارِ غمْ دلیلِ آن شده‌ست

که بدآن مفقودْ مستیّ‌ات بُده‌ست

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۶۰

جز به اندازۀ ضرورت، زین مگیر

تا نگردد غالب و، بر تو امیر

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️به چیزی که ذهنتان نشان می‌دهد نگاه نکنید، اگر هم نگاه می‌کنید بگویید ای زندگی او بهانه‌ای‌ است برای این‌که با فضا‌گشایی تو را ببینم.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹

ننگرم کس را و گر هم بنگرم

او بهانه باشد و تو مَنْظَرم

مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن

✍️وقتی ما چیزهای ذهنی را به مرکزمان نیاوریم، این سخاوتمندی است. خیلی جالب است که اگر ما برحسب چیزهای ذهنی فکر نکنیم، فضا باز می‌شود و به بی‌نهایت زندگی زنده می‌شویم و فراوانی زندگی را حس می‌کنیم، بخشنده می‌شویم، اما هر کس چیزهای ذهنی را دائماً به مرکزش بیاورد و در شهوت آن‌ها غرق شود، مرتب زمین می‌خورد.

 

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۷۲

ترکِ شهوت‌ها و لذت‌ها، سَخاست

هرکه در شهوت فرو‌شُد، بَرنخاست

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️بیشتر مردم در من‌ذهنی فکر می‌کنند که اگر همانیدگی‌هایی مثل پول و خوردن و خوابیدن را زیاد داشته باشند، دیگر حرصش را ندارند و می‌گویند بالاخره چشم و دلمان سیر می‌شود. مولانا می‌گوید نه! این‌طور نیست. فقط با فضاگشایی و زنده شدن به خدا و پرهیز است که حرصِ شما کم می‌شود، چارۀ دیگری نیست.

شما دیده‌اید بعضی از انسان‌ها میلیاردها دلار پول دارند، اما باز هم پول بیشتری می‌خواهند، یا مقام و قدرت دارند، ولی سیر نمی‌شوند اصلاً فکر نمی‌کنند که این‌ها را برای چه می‌خواهند.

------------------------------------------------------------------------------------------------