✍️اگر به خودتان اقرار کنید که کلی همانیدگی و درد دارید، آنگاه زندگی به شما کمک میکند، اما اگر هر لحظه بلند میشوید، میگویید کامل هستم، زندگی به شما کمک نمیکند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر میخواهید آب رحمت را دریافت کنید، نسبتبه منذهنیتان بمیرید، آن را پیش خود و دیگران پست و کوچک کنید و همهجا بهعنوان منذهنی بلند نشوید، آن موقع شراب رحمت الهی را که از طرف خداوند میآید، بنوشید و از برکاتش مست شوید. باید همواره به همانیدگیها و دردهای خود اعتراف کنید و به یک یا دو بار رحمت گرفتن بسنده نکنید و بگویید تمام شد، من درست شدم! نه، هنوز درست نشدهاید.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۰
آبِ رحمت بایدت، رُو پست شو
وآنگهان خور خَمرِ رحمت، مست شو
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۱
رحمت اندر رحمت آمد تا به سَر
بر یکی رحمت فِرو مآ ای پسر
فِرو مآ: نَایست
✍️مال و جاه و مقامی که انسان با آن همانیده شود، مانند مار و اژدها است. همانیدگی با مال، جاه، مقام و قدرت روی انسانهای زنده به حضور و کسانی که مولانا میخوانند اثر ندارد، چون سایۀ مولانا و خداوند مانند زمرد بالای سرشان است.
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۹۵۱
مال، چون مارست و آن جاه اژدها
سایۀ مردان، زُمُرّد این دو را
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️انسان به این دلیل سرنگون میشود که از سرِ زندگی دور میماند. منذهنیاش را سَر و عقل مینامد و تنها با آن پیش میرود. مولانا میگوید مراقب باشید سرنگون نشوید. اگر با منذهنی در هر مقامی تنها پیش روید سرنگون خواهید شد و اصلاً امکان ندارد جلو بروید.
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱
سرنگون زآن شد، که از سَر دور ماند
خویش را سَر ساخت و تنها پیش راند
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر ما در این لحظه یک چیزی را از ذهن به مرکزمان میآوریم و از طریق آن میبینیم، لحظۀ بعد هم همینطور، پس در سببسازی و توهمِ ذهن هستیم. در مقابل خداوند ترک ادب کردهایم. خداوند به ما میگوید از این توهم بیرون بیا، به این لحظه بیا، بگذار من فکر و عمل تو را تعیین کنم. ما میگوییم نه! با سببسازی تعیین میکنیم و بیادب میشویم.
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۰۵
وآنکه اندر وَهْم او ترکِ ادب
بیادب را سرنگونی داد رب
✍️در منذهنی ما با سببسازی عمل میکنیم، خدا را امتحان میکنیم، میگوییم خدایا تو باید فکر و عملت را به گونهای تنظیم کنی که با فکر و عملِ منذهنیِ من جور دربیاید، اگر نیاید یا نیستی، یا شکایت میکنم، عصبانی میشوم. اگر به اینصورت فکر و عمل کنیم، بیشتر از خدا دور میشویم و فقط خودمان ضرر میکنیم.
حال آنکه خداوند میخواهد لحظهبهلحظه برای ما پیغام جدیدی بفرستد. میگوید حرف نزن، فقط گوش کن تا پیغام را بگیری. مدتها باید گوش شویم. هر کسی که گوش نیست، حرف میزند، بیادب است و سرنگون میشود.
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۶۲۲
چون تو گوشی، او زبان، نی جنس تو
گوشها را حق بفرمود: اَنْصِتوا
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️زندگی ما برحسب علت و معلولِ ذهنی ما درست نمیشود، بلکه در این لحظه با فضاگشایی، دم زندگی به ما جان میدهد و کار آن با قضا و کنفکان که میگوید بشو و میشود صورت میگیرد و موقوف سببسازی و علت و معلولِ ذهنی ما نیست.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۳۴۴
دمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ بپذیر
کارِ او کُنْ فَیَکُون است، نه موقوفِ علل
نَفَخْتُ: دمیدم
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما از خودمان باید بپرسیم که در حال چه کاری هستیم؟ برای چه ما را میخرند؟ واقعاً در کاری که میکنیم آیا خرد وجود دارد یا داریم با منذهنی کار میکنیم؟ آیا به هرکسی که میرسیم مستش میکنیم، زندگی را در او بیدار میکنیم؟ از خودمان بپرسیم من در حال انجام چه کاری هستم؟ چه نیازی از مردم را برآورده میکنم؟
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۶۴
در چه کاری تو، و بهر چِت خرند؟
تو چه مرغیّ و، تو را با چه خورند؟
------------------------------------------------------------------------------------------------