برنامه شماره ۹۸۰ گنج حضور - بخش دوم، قسمت اول

منتشر شده در 2023/10/15
07:42 | 4 نمایش ها

✍️اگر ‌دنیا را از طریق چیزهایی که ذهنمان جزوی از ما نشان می‌دهد ببینیم، من‌ذهنی به‌وجود می‌آید. من‌ذهنی یعنی آن تصویری که ما خودمان را او می‌دانیم. سپس هر چیزی که به این من توهمی اضافه می‌کنیم، طمع زیاد کردن آن و امید زندگی گرفتن از آن را داریم. طمعِ زندگی داشتن از چیزی که در مرکزمان است، نمی‌گذارد ما بشنویم، هم‌چنین نمی‌گذارد چشم ما چیزی را ببیند که باید ببیند. مثلاً اگر مرکز ما پول باشد، غرضمان این است که به هر کسی می‌رسیم، او بتواند پول ما را زیاد کند. هیچ‌کدام از مشکلات مردم را نمی‌شنویم.

ما فقط دنبال قصد و غرض‌های خودمان هستیم، بنابراین نه حرف مردم را می‌شنویم، نه حال آن‌ها را می‌بینیم و نه اصلاً حال خود را می‌بینیم. پس در من‌ذهنی ما به‌هیچ‌وجه به‌سوی زندگی نمی‌رویم. اگر دید غلط من‌ذهنی را درست بفهمیم و بشناسیم، می‌توانیم از دستش رها شویم. اگر مرکزمان عدم باشد، یعنی از چیزهایی که ذهن مهم نشان می‌دهد خالی شود حتماً حرف‌های دیگران را می‌شنویم.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۶

گوش را بندد طَمَع از اِستماع

چشم را بندد غَرَض از اِطّلاع

غَرَض: قصد

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر به جنین بگویند که تو این‌جا خون می‌خوری اما در بیرون جهان وسیعی وجود دارد، چون ندیده، باور نمی‌کند. ما هم چون در ذهن هستیم، باور نمی‌کنیم که خارج از ذهن جهان دیگری به‌نام فضای یکتایی وجود دارد. همچنان که طمع خون خوردن، جنین را از شنیدن حدیث این جهان محروم کرد، ما هم که غذایمان از بند ناف جهان می‌آید، می‌گوییم من مهم هستم، پولدار هستم، بهتر از دیگران و دانشمند هستم. متأسفانه فقط این‌ غذاها را از بند ناف جهان می‌گیریم، زیرا طمع نمی‌گذارد درست ببینیم و بشنویم. 

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۷

همچنانکه آن جَنین را طمْعِ خون

کآن غذایِ اوست در اوطانِ دون

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۸

از حدیثِ این جهان، محجوب کرد

غیرِ خون، او می‌نداند چاشت خَورد

اوطانِ: وطن‌ها

دون:‌ پست و فرومایه

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر طمعِ زندگی گرفتن از چیزها، حجاب عظیم ما نباشد، فقط در یک لحظه می‌توانیم تصمیم بگیریم و فضا را باز کنیم و از آن چیزی که ذهن نشان می‌دهد، قطع امید کنیم. رها کردن من‌ذهنی، یک لحظه است. فضا را باز کن و به‌سوی زندگی برو. کاری که یک لحظه وقت می‌گیرد را این‌همه طولانی نکن.

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۱

یک زمان کار است بگزار و بتاز

کارِ کوته را مکن بر خود دراز

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۲

خواه در صد سال، خواهی یک زمان

این امانت وا گُزار و وارهان

گزاردن: انجام دادن، ادا کردن

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️برای درست دیدن چه باید کرد؟ باید فضا را باز کنیم، یعنی به اتفاقات واکنش نشان ندهیم. هرچه فضا گشوده‌تر باشد بهتر است، چون من‌ذهنی خاموش می‌شود، دراین‌صورت می‌فهمیم که داستان زندگی توهم است، ناامید نمی‌شویم چون من‌ذهنی ناامیدکننده است، درنتیجه کار کوتاه می‌شود. چرا کار ما این‌قدر دراز می‌شود؟ نگویید خدا نمی‌خواهد، خدا من را به این روز انداخته، خدا من را نمی‌بخشد! خداوند «رحمت اندر رحمت» و پوشانندۀ عیب‌هاست. می‌گوید من شما را می‌بخشم مثل این‌که اصلاً هیچ گناهی نکردی، من رحمت می‌کنم. چرا ما زندگی را مسئول می‌دانیم اما من‌ذهنی‌ را مسئول نمی‌دانیم؟ خودمان زندگی‌مان را خراب می‌کنیم و می‌گوییم خداوند کرده، خداوند هر لحظه می‌خواهد زندگی ما را درست کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️نگو من قصه‌ای پُر از بی‌مرادی دارم که در آینده باید به مراد برسم. مرادها همه ذهنی است. در آن‌ها زندگی نیست، طمعت را از آن‌ها بِبُر. نمی‌خواهد داستان زندگی‌ات را به ثمر برسانی، این لحظه را دریاب. بگو این لحظه من فضا را باز می‌کنم تا از جنس خداوند و عاقبت‌بین گردم. اگر فضا را باز کنی، در شجاعت، شیرِ بی‌نظیر خداوند می‌شوی، یعنی همانیدگی‌ها را می‌شناسی و می‌اندازی.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۵۵

عاقبت‌بینی مکن، تا عاقبت‌بینی شوی

تا چو شیرِ حق باشی، در شجاعت لافَتی

لافَتی: جوانی نیست.