برنامه شماره ۹۸۰ گنج حضور - بخش دوم، قسمت دوم

منتشر شده در 2023/10/15
08:30 | 4 نمایش ها

✍️تا زمانی که با قضاوت و مقاومت اجازه ندهیم زندگی به‌صورت آفتاب از ما طلوع کند، مست خدا نشده و غم من‌ذهنی از ما جدا نمی‌شود. تا زمانی که گرگ من‌ذهنی را حفظ می‌کنیم، هيچ‌وقت مانند «یوسُفِ کَنعان»، لطیف نمی‌شویم. یوسف نماد زنده ‌شدن ما به بی‌نهایت و ابدیت خداوند است. تا زمانی که برای انداختن این صفتِ گرگی بهانه می‌‌آوریم و امید بسته‌ایم که این گرگ به ما زندگی دهد، به خداوند زنده نمی‌شویم. این دَرندگی و بی‌عقلی را باید شناسایی کنیم و دور بیندازیم.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۴۵۵

تا نشویِ مَستِ خدا، غم نشود از تو جُدا

تا صِفَتِ گُرگ دَری، یوسُفِ کَنعان نَبَری

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️کار و تلاش بیهوده نکن، زیرا در بازار این جهان اگر این تصویر ذهنی را که از خودت ساختی ندهی، زنده شدن به خداوند را نمی‌توانی بگیری. ما باید من‌ذهنی را بشناسیم و امیدمان را از آن بِبُریم. هر بیتی که می‌خوانیم یک نشانی به ما می‌دهد. می‌گوید عقل این من‌ذهنی، عقل نیست، شبیه گرگی است که غم‌ تولید می‌کند.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۴۵۵

خیره مَیا، خیره مَرو، جانبِ بازارِ جهان

زانکه دَرین بِیْع و شَری، این ندهی، آن نَبَری

بِیْع و شَری: خرید و فروش، معامله

✍️چیزهای مختلفی که ما مهم می‌دانیم و براساس آن‌ها فکر و عمل می‌کنیم در درون ما، دائماً در جنگ با هم هستند و حال ما به آشتی و جنگ این‌ها بستگی دارد! حال ما را دعوای همانیدگی‌هایمان تعیین می‌کند!

اگر هر لحظه ذهن را به مرکز بیاوریم، راه خود را زده و خود را فریب می‌دهیم، به این ترتیب چگونه انتظار داریم که با دیگران سازگار باشیم؟ لشکرهای زیادی وجود دارد که حالِ ما به آن‌ها بستگی دارد. همانیدگی‌های ما هر کدام می‌خواهند بالا بیایند و هشیاری و زندگی ما را بدزدند.

از طرف دیگر لشکرهای درد، رنجش، کینه، حسادت، دشمنی، ترس، حس‌ خَبط، ناکامی و هزاران مسئلۀ دیگر داریم. با وجود این‌همه مسئله می‌خواهیم حالمان را خوب کنیم! همۀ این‌ها با هم در جنگ و ستیز هستند و با هم فرق دارند. بهتر نیست همه را دور بیندازیم، فضا را باز کنیم و به خداوند زنده شویم؟ بهتر نیست فقط یک درد داشته باشیم و بقیۀ دردها را زندگی از ما بگیرد؟

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۱

هست احوالم خِلاف همدگر

هر یکی با هم مخالف در اثر

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵2

چونکه هر دَم راهِ خود را می‌زنم

با دگر کس سازگاری چون کنم؟

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳

موجِ لشگرهای احوالم ببین

هر یکی با دیگری در جنگ و کین

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️در درونمان این جنگ عظیم را ببینیم. چیزهایی که ذهن ما مهم نشان می‌دهد با دردهای این‌جهانی، اختیار ما را در دست دارند و حالمان را خوب و بد می‌کنند. وقتی این‌ها کم می‌شوند، ناراحت شده و حالمان خراب می‌شود. با این وضع، با دیگران هم جنگ داریم، می‌‌گوییم شما زندگی را بلد نیستید، از من یاد بگیرید! تنها خداوند می‌تواند ما را از جنگ با دیگران و از این جنگ درونی با فضا‌گشاییِ ما بخرد و به جهان صلح، آشتی و آرامشِ یک‌رنگ بِبَرد.

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۴

می‌نگر در خود چنین جنگِ گِران

پس چه مشغولی به جنگِ دیگران؟

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۵

یا مگر زین جنگ، حقّت واخَرَد

در جهانِ صلحِ یک‌رنگت بَرَد

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️تفرقه در روحِ حیوانی است، اما انسان «نَفْسِ واحد» است. انسان‌ها باید یک واحد باشند و همه به زندگی زنده شوند وگرنه، بر سر همین تفاوت‌های توهمی همدیگر را می‌کُشیم. بر سر این‌که تو چرا این باورها را داری؟ تو چرا این دین را داری؟ تو کافر هستی، من دیندار هستم! چون دینداری برحسب فکرها و من‌ذهنی من تعریف می‌شود! چرا بین افراد و ملت‌ها، صلح ناپایدار است؟ چون برحسبِ دریافت‌های ظاهری و با من‌‌ذهنی صلح می‌کنند و با هم متحد می‌شوند. این صلح نیست بلکه تفرقه است.

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۸۸

تفرقه در روحِ حیوانی بُوَد

نَفْسِ واحد، روحِ انسانی بُوَد

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما باید فضا را باز کنیم، یعنی در برابر اتفاقات مقاومت و قضاوت نداشته باشیم تا زندگی به‌صورت آفتاب از درون ما طلوع کند. اگر نور زندگی به ما تابیده شود، دیگر به تفرقه نمی‌افتیم، در غیر‌ این‌ صورت ما نه می‌توانیم با همسر به وحدت برسیم، نه با خداوند و نه با هیچ‌کس دیگر.